به گزارش مجله خبری نگار، غرفه «جادوی عشق» مثل بقیه بخشهای سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دیروز جمع شد. ما هم آخرین روز نمایشگاه سری به آن زدیم تا ببینیم این غرفه در ۱۰ روز گذشته، چه تأثیری روی نوجوانان گذاشته؛ از قضا یکی از دیوارهای آن که پر از دستنوشتههای نوجوانان بود پاسخ سؤال ما را میداد.
حنانه صادقی یکی از متصدیان این غرفه برای خبرنگار فارس توضیح داده بود که هدف ازاین غرفه آشناسازی نوجوانان با مفاهیم عمیق زندگی است و از کاراکترهای هری پاتر به عنوان عاملی برای جذب نسل جوان و نوجوان به این غرفه استفاده میکنند.
اما داخل این غرفه چه خبر بود که مرکز مشاورههای جوانان آستان قدس رضوی میخواست نوجوانان را به آن بکشاند؟
داخل غرفه یک نقشه بزرگ غارتگر به دیوار چسبیده که نقشه همه سوراخ سمبههای هاگوارتز در آن معلوم است. فقط جادویی را که لوکیشن دقیق مالفوی یا پرفسور اسنیپ را نشان میدهد، ندارد.
یکی از متصدیان غرفه جلوی آن ایستاده و برای مراجعان توضیح میدهد که اگر این نقشه را در دنیای واقعی داشتیم و به ما نشان میداد کجای مسیر زندگی بن بست است یا به سمت جنگل تاریک یا تالار اسرار میرود، چه اتفاقی میافتاد؟
صادقی میگفت: «یکی از موضوعات اصلی داستان هری پاتر تقابل «عشق» و «جادو» ست. همیشه بین جادوگرها سؤال پیش میآمد که عشق قویتر است یا جادو در این غرفه هم با انجام دادن چند مرحله میخواهیم بفهمیم عشق واقعا مهم است یا نه.»
متصدیان غرفه میگویند که منظورشان از «عشق» چیزی مثل داستان سیندرلا نیست؛ بلکه منظور عشقی است که جهت دهنده انتخابهای ما در زندگی باشد.
یکی دیگر از قسمتهای غرفه بچهها داخل تبلت با هدفون یک کلیپ ۳۰ ثانیهای میدیدند. آن کلیپ بخشهایی از سریالهای معروفی مثل مانی هایست، هری پاتر، ارباب حلقهها و ... بود که دیالوگهایی درباره عشق و قدرت انتخاب رد و بدل میشد. بعد از اینکه کلیپ را دیدند دور هم جمع میشدند و با حضور یکی از مشاوران غرفه، درباره مهم بودن مفهوم عشق در زندگی صحبت میکردند.
یکی از دیوارهای این غرفه پر از برگههایی بود که از نوجوانان سؤالات اساسی زندگی را میپرسید و شاید بتوان آن را بخشی دانست که میتوان از طریق آن فهمید چه در مغز طرفداران هری پاتر میگذرد. متصدیان غرفه توضیح داده بودند که هدف از پرسیدن این سؤالات آن بود که بچهها بفهمند اگر قدرت انتخاب دست خودشان بود چه کار میکردند.
زهرا قاسمی یکی دیگر از متصدیان غرفه، روز آخر نمایشگاه برای خبرنگار فارس توضیح داد: «بچهها باید خودشان آگاهانه برای زندگی خود تصمیم بگیرند؛ نه تحت تأثیر رسانهها و فرقههای مختلف. ما سعی میکنیم به آنها یاد دهیم چشمانشان را باز کنند و ببینند از کجا آمدهاند، به کجا میروند و باید در این دنیا چه کاری انجام دهند.»
یکی از برگهها از نوجوانان میپرسید: «اگه میتونستی یه تجربه از زندگیت رو حذف کنی، چه تجربهای رو انتخاب میکردی؟» نوجوانی با خودکار زیر آن نوشته بود: «سال کنکور».
یکی دیگر از برگهها پرسیده بود: «یه سؤال بنویس که به جوابش نرسیدی.» و نوجوانی زیرش نوشته بود: «چرا ولدمورت دماغ نداره؟».
یا مثلا زیر برگههایی که میپرسیدند: «آخرین صدایی که دوست داری توی زندگی بشنوی، صدای چیه؟»، نوشته بودند: «موزیک»، «صدای طبیعت» و ...، اما یک نفر نوشته بود «صدای مامانم».
«قرآن» پاسخی بود که یکی از طرفداران هری پاتر زیر سؤال «اگه فقط شب فرصت داشته باشی، دوست داری تا صبح بِ چی گوش بدی؟» نوشته شده بود!
جالب این است که اگر روزهای اول نمایشگاه کتاب سری به این غرفه میزدید، یک پوستر از دامبلدور که جمله معروفش را بر آن نوشته بود، همراه یک کتاب کادوپیچ شده از متصدیان غرفه هدیه میگرفتید. به نظر میرسید کتابی مربوط به هری پاتر یا وِردهای جادویی باشد، اما این طور نبود. درون بسته یک کتاب بود؛ «عشق خدا؛ چرا و چگونه؟»