کد مطلب: ۶۲۷۶۵۰
۰۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۲

با ما چه کردی‌ای شکننده تابوی پشت میز نشستن!

تو با ما چه کردی‌ای مرد؟ آمدی و از دلِ تاریخ بوی ساده زیستی و مردمی بودن رجایی را به مشام ما رساندی، تابوی پشت میز نشستن را شکستی و فاصله میانمان را به هیچ رساندی، ما و آن پیرمرد روستایی که تا حالا یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده بود و در برابرش رئیس جمهور مملکت را می‌دید راضی بودیم این بار بنشینی پشت میز یا در یک هوای صاف و آفتابی سفر کنی، اما این چنین نه.

به گزارش مجله خبری نگار، سه سال پیش وقتی که پای انتخاب به میان آمد از آن ناامیدی‌ها دلشکسته بودیم و حتی حرف خیلی هایمان هم این بود که مگر فرق دارد چه کسی رئیس جمهور باشد؟! حالا می‌آیند وعده می‌دهند و وقتی که انتخاب شدند می‌روند پشت میز می‌نشینند و مردم را فراموش می‌کنند.

اما آقاسید تو آمدی و نشان دادی فرق دارد چه کسی رئیس جمهور باشد، آمدی و از دلِ تاریخ بوی ساده زیستی و مردمی بودن رجایی را به مشام ما رساندی، تابوی پشت میز نشستن را شکستی، جغرافیای ایران شد میز کارت و کف میدان بودی، در گرمای خوزستان، در سرمای گلستان، در طوفان‌های کرمان و گرد و خاک‌های سیستان یا در اعتدال فارس تو شانه به شانه مان آمدی و فاصله میانمان را به هیچ رساندی.

در میان مردم بودن شعار قشنگی بود که تو به اعلاترین شکل ممکن عملی اش کردی، تو آمدی و روزنه‌های امیدمان را یک به یک باز کردی، راستش را بخواهی گاهی از این سطحِ حضورت در میان خودمان تعجب می‌کردیم از گرد و خاکی که به روی عبایت می‌نشست تا کفش‌های به گل و لای نشسته ات که هیچکدام مانع حضورت در میانمان نمی‌شد! 

با ما عادت نشینانِ عادت دیدن رئیس جمهور از پشت میز و ماشین با شیشه‌های دودی چه کردی‌ای مرد؟ می‌گویند میز و صندلی قدرت و ریاست به هیچکسی وفا نمی‌کند، اما در مرام نامه تو قاعده ضرب المثل‌ها هم برعکس است تو به صندلی ات وفا نکردی، می‌توانستی راحت در اتاق کارت بنشینی بر صندلی ریاست تکیه بزنی گزارش‌ها را بخوانی و از پایتخت دستور رسیدگی صادر کنی.

رفیق نیمه راه شدی آقا سید

تو، اما از زمره مردان خدا بودی و جایت در میدان، خواب و استراحت را بر خود حرام کرده و یکسره به دنبال خدمت بودی، ورد زبانت مردم بود و تلاش‌های خالصانه ات هم برای همین مردم، آسایشت را نه به ریاست که به لبخندهایمان گره زده بودی مثل لبخند کارگرانی که وقتی کارخانه‌ها را احیا کردی جانانه فریاد می‌زدند «رئیسی دوستت داریم...» یا آن پیرمرد روستایی که تا بحال حتی یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده بود و حالا درست روبه رویش رئیس جمهور مملکت را می‌دید.

دیروز که خبر سقوط بالگرد ات را شنیدم در بهت فرو رفته بودم و راستش را بخواهی از دستت هم شاکی! نه از آن شکایت‌هایی که بگویم مشکلاتمان را ببین! شاکی از دست تو که چرا باز هم در میان طوفان و باران سفر کردی؟ می‌بینی راضی بودیم این بار بنشینی پشت میز یا در یک هوای صاف و آفتابی سفر کنی، اما این چنین نه، قلبهایمان برای تو و آن یاران همراهت از جا کنده شده بود استغاثه و التماس می‌کردیم، ختم دعای توسل، صلوات و أَمَن یجیب گرفته بودیم تا در شب میلاد امام هشتم عیدی ما سلامتی تو و همراهانت باشد تویی که خادم الرضایی، اما غافل از آنکه تو در خادمی ات همواره شهادت را خواسته بودی...

حالا که به اینجا رسیدیم بگذار این را هم بگویم که آقا سید رفیق نیمه راه شدی، قرار نبود ما را در میان امیدهایمان جا بگذاری و بروی، قرار نبود سفر‌های استانی را تمام کنی ما هنوز گیر مشکلات هستیم و تو قول داده بودی که تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفر‌های استانی بیایی...

برچسب ها: دولت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر