کد مطلب: ۵۶۶۵۷۶
۰۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۵:۲۰

خودزنی تا مرز خطر در پسِ یک ماجرای عاشقانه!

همه بدبختی‌های من از یک عشق خیابانی شروع شد، اما اختلافاتمان بعد از ازدواج به حدی رسید که به یک بیمار افسرده تبدیل شدم و چندین بار دست به خودکشی زدم. باآن که پدر و مادرم همه خواسته هایم را فراهم می‌کردند، ولی آن روز شیشه در ورودی را شکستم و مقابل چشمان خانواده ام درحالی به خودزنی وحشتناک پرداختم که ...

به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: جوان ۲۴ ساله که با خودزنی‌های خونبار، صحنه رعب آوری را رقم زده بود درحالی با حضور سریع پلیس به مرکز انتظامی هدایت شد که از فرجام یک ماجرای عاشقانه به ستوه آمده بود. این جوان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:تک فرزند بودم و به همین دلیل خانواده ام توجه زیادی به من داشتند. پدرکارگرم همه خواسته هایم را برآورده می‌کرد و من زندگی شیرینی داشتم، ولی ازآن سو بسیار لجباز و نترس بودم.

به دلیل حمایت‌های خانواده ام حتی معلمان و مدیران مدرسه را نیز اذیت می‌کردم و با آن‌ها درگیر می‌شدم. بسیاری از معلمانم اعتقاد داشتند من پسری بیش فعال هستم، اما بالاخره این رفتار‌های پرخاشگرانه و درگیری هایم با دیگران موجب شد تا درس ومدرسه را رها کنم. مدتی به همراه پدرم به بنایی ساختمان مشغول شدم، ولی علاقه‌ای به این کار نداشتم تا این که با اصرار و قهرهایم پدرم را مجبور کردم سرمایه‌ای برای راه اندازی تعمیرگاه گوشی تلفن در اختیارم بگذارد چرا که یکی از دوستانم در این زمینه مهارت داشت و ما با یکدیگر شریک شدیم.

با آن که وضعیت مالی ام خیلی زود روبه راه شد، اما همه درآمدم را صرف عیاشی و رفیق بازی می‌کردم و هیچ پس اندازی نداشتم. خلاصه ۴ سال بعد با شریکم نیز درگیر شدم و شراکت را به هم زدم. دراین شرایط «محمد» یک تعمیرگاه جدید راه اندازی کرد ومن هم به دنبال دختری رفتم که از یک ماه قبل در تعمیرگاه عاشق او شده بودم. «باران» برای تعمیر گوشی به مغازه آمده بود ومن با شماره تلفنی که دراختیارم گذاشت به این عشق خیابانی ادامه دادم.

از طرف دیگر خانواده «باران» به شدت مخالف ازدواج ما بودند و او هم نمی‌توانست رضایت خانواده اش را جلب کند این بود که با یک تصمیم احمقانه، دست به خودکشی زدم و «باران» پدرش را تهدید به فرار کرد. بالاخره خانواده‌ها موافقت کردند، اما پدر «باران» که مردی پولدار بود همچنان از من نفرت داشت. او می‌دانست دختر ۱۶ ساله اش فقط درگیر عشقی هیجانی و احساسی شده است و این ازدواج فرجامی ندارد! با وجود این او مرا به خانه اش راه نمی‌داد و نفرت خود را به طور آشکار ابراز می‌کرد.

حتی چندبار به همین دلیل باهم گلاویز شدیم وکار به توهین و فحاشی کشید. این درگیری‌ها که از نحوه تربیت من سرچشمه گرفته بود تا جایی پیش رفت که «باران» هم خسته شد و با پیشنهاد پدرش از من شکایت کرد. او مهریه اش را به اجرا گذاشت و من هرآن چه داشتم به او پرداخت کردم. این رفتار‌ها به حدی رسید که چند بار دیگر دست به خودکشی زدم، ولی هر بار با کمک خانواده ام نجات یافتم.

حالا هر روز بیشتر دچار افسردگی و بیماری‌های روحی می‌شدم و از این که آن عشق شیرین، چنین فرجامی یافته بسیاراندوهگین بودم. حال مناسبی نداشتم ومقابل منزل پدر زنم سر وصدا به راه می‌انداختم. آن‌ها هم از من شکایت می‌کردند. در این وضعیت از پدرم خواستم تا برایم یک دستگاه موتورسیکلت بخرد که مقابل دوستانم غرورم را حفظ کنم، اما مخالفت او دوباره مرا عصبانی کرد، این بار شیشه منزل را شکستم وبه طرز وحشتناکی خودزنی کردم تا پدر ومادرم صحنه «مرگ» مرا تماشا کنند! ولی ماموران کلانتری خیلی زود به منزلمان آمدند و مرا از مرز خطر نجات دادند...

این گزارش حاکی است جوان مذکور پس از اقدامات اولیه درمانی با دستور سرهنگ جوادیعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) وپس از هماهنگی‌های قضایی به بیمارستان روان پزشکی مشهد انتقال یافت تا تحت درمان قرار گیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر