کد مطلب: ۳۵۳۸۰۴
۲۹ مهر ۱۴۰۱ - ۰۸:۳۰

یک خاطره درس‌آموز رزمی

«یکبار می‌خواستیم به سربازی ۲۰۰ هزار تومان جایزه بدهیم. می‌خواستم بزرگی سرباز و مقام او را به چشم افسران بکشم. به ترتیب در صف ایستاده بودند. قبلاً یک دسته پول درشت تهیه و آن را آماده در جیب شلوارم گذاشته بودم.

به گزارش مجله خبری نگار، امیر سرتیپ دوم «غضنفر آذرفر» یکی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران است که سال ۱۳۱۸ در روستای «مغانک» واقع در جنوب شهرستان «الیگودرز» در استان «لرستان» متولد شد.

وی پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ وارد دانشکده افسری شد و در طول تحصیل به زبان‌های انگلیسی و عربی تسلط پیدا کرد. آذرفر در دوره‌های آموزش تکمیلی ارتش، دوره مقدماتی، دوره هوابرد، رنجری و همچنین دوره جنگ‌های ویژه (کلاه‌سبز‌های ایران) در شمار دانشجویان عالی قرار داشت و دوره‌های تکاوری، هوابرد و جنگ‌های ویژه شامل جنگ‌های نامنظم، عملیات ویژه گریز، فرار و جنگ‌های روانی، دوره‌های جنگ در کوهستان شامل‌زیست در کوهستان‌های بلند و برف‌گیر، اسکی نظامی، بهمن‌شناسی و رزم در برف را با موفقیت طی کرد.

تیمسار آذرفر همراه با لشکر خود عملیات «کربلای ۷» در اسفند ماه ۶۵ را طراحی و اجرا کرد. طی این عملیات، نیرو‌های تحت امر آذرفر ارتفاعات ۲۵۱۹ در داخل خاک عراق را تسخیر کردند. در بیشتر صحنه‌های این عملیات می‌تواند جلوه‌هایی از نبوغ نظامی و ابتکار عمل این فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران را مشاهده کرد.

این پیشکسوت ارتشی در بخشی از خاطرات خود درباره گرامیداشت مقام سرباز روایت می‌کند: «یکبار می‌خواستیم به سربازی ۲۰۰ هزار تومان جایزه بدهیم. می‌خواستم بزرگی سرباز و مقام او را به چشم افسران بکشم. به ترتیب در صف ایستاده بودند. قبلاً یک دسته پول درشت تهیه و آن را آماده در جیب شلوارم گذاشته بودم.

وقتی به آن سرباز رسیدم جویای حالش شدم. همان‌طور که صحبت می‌کردیم گفتم سرباز پای راست را بلند کن ببینم. سرباز که از همه‌جا بی‌خبر بود بدون اینکه اعتراض کند یک پایش را بالا آورد. دولا شدم و سریع پول را به کف پوتین او تکیه دادم و گفتم پایت را بگذار زمین.

وقتی متوجه شد زیر پایش نامیزان شده پا را کنار کشید و پول را دید. از یک‌طرف خیلی خوشحال شده بود که یک دسته اسکناس زیر پایش گذاشته‌ام، از طرف دیگر تعجب کرده بود که چرا این کار را کرده‌ام؟ سر صف بالای جایگاه در حین سخنرانی گفتم، حتماً سؤال می‌کنید چرا پول را به‌جای اینکه به دست سرباز بدهم زیر پای او قراردادم.

اولاً به شما بگویم پول ارزش آن را ندارد که یک‌وقتی به خاطر آن دست به کار‌های خلاف بزنید. دوما با این کار خواستم به شما بگویم من حاضرم در برابر سربارانم زانو بزنم و تعظیم کنم، اما جلوی افسران خود این کار را نمی‌کنم. در آن لحظه لبخند شادی را در لب‌های سربازان و برق شوق و قدرشناسی را در چشمان آن‌ها دیدم. وقتی کاری را باهدف انجام می‌دادم به نتایج آن اهمیت می‌دادم این‌طور نبود که دیمی و باری به هر جهت کاری را انجام بدهم.»

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر