به گزارش مجله خبری نگار،همه ما حداقل چندین بار از ضرب المثل ” خروس بی محل” در شرایط مختلف استفاده کرده ایم، مثلا در حال صحبت با شخصی بوده ایم و نفر سومی بدون این که گفتگو به او ربطی داشته باشد یک دفعه وسط حرف ما پریده و اظهار نظری کرده، دقیقا در همین موقعیت است که شخص سوم را خروس بی محل خطاب میکنیم.
یا شخصی در شرایطی، رفتار یا کاری انجام داده که اصلا زمان مناسبی برای انجام آن کار نبوده، این شخص هم خروس بی محل است، البته بعضی اوقات ممکن است این کار کاملا غیر عمدی باشد.
بعضی از افراد هم وجود دارند که خود را صاحب نظر و عقل کل میدانند و دوست دارند راجع به هر موضوعی و هر کاری اظهار نظر کرده و در آن دخالت کنند اطرافیان این اشخاص، همیشه در رنج و عذاب هستند و این گونه اشخاص را خروس بی محل صدا میزنند.
در کل میتوان گفت خروس بی محل کسی است که به خاطر وقت نشناسی میتواند دیگران را مورد آراز و اذیت قرار دهد.
ضرب المثل ” خروس بی محل” نیز مانند بیشتر ضرب المثلها زبان فارسی بر گرفته از داستانی است که آن را با هم میخوانیم.
در زمانهای قدیم پادشاه بزرگ و معروفی به نام کیومرث در ایران زندگی میکرد، او پسری به نام “پشنگ ” داشت که برایش بسیار عزیز و دوست داشتنی بود.
پشنگ هر روز به بالای کوه میرفت و در آن جا با خدای خود راز و نیاز میکرد.
اغلب، روزها که پشنگ در کوه بود، کیومرث نیز برای دیدنش به بالای کوه میرفت و آن دو، در آن جا یک دیگر را ملاقات میکردند.
همان طور که گفته شد کیومرث پادشاه بزرگی بود و سپاه قدرت مندی داشت و در جنگهای زیادی دشمنان خود را با همین سپاه شکست داده بود، دشمنان از این شکستها ناراحت بودند و به دنبال فرصتی میگشتند تا به کیومرث ضربه بزنند.
نام یکی از این دشمنان دیوان بود، دیوان مطلع شده بود که پسر کیومرث هر روز برای راز و نیاز به بالای کوه میرود، به همین خاطر صبر کرد و در فرصتی که نصیبش شد، پشنگ را که در حال رفتن به کوه بود با تعدادی از افرادش تعقیب کرد.
زمانی که پشنگ به بالای کوه رسید و شروع به راز و نیاز کرد، دیوان سنگ بزرگی را بر داشت و به سر پشنگ ضربه زد.
پشنگ در همان لحظه مرد و بدن بی جانش روی زمین افتاد و دیوان که نقشه اش عملی شده بود به سرعت پا به فرار گذاشت.
روز بعد کیومرث تصمیم گرفت برای دیدن پشنگ به کوه برود، در راه جغدی جلوی پای او نشست و شروع به خواندن کرد و بعد از چند لحظه پرواز کرد و رفت، کیومرث توجهی به جغد نکرد، به راه خود ادامه داد و زمانی که به کوه رسید با جنازهی پشنگ روبرو شد که روی زمین افتاده بود.
او با دیدن جنازه بسیار گریه کرد و یاد جغد افتاد که در راه او را دیده بود، کیومرث جغد را شوم نامید و او را نفرین کرد، به نظر میرسد از همان زمان به بعد بوده که مردم جغد را پرندهای شوم میدانند.
کیومرث پس از جست و جو متوجه شد که قتل پسرش تقصیر دیوان است به همین دلیل تصمیم گرفت به جایی که او ساکن بود حمله کند.
در طول لشکر کشی و در مسیر حرکت سپاهیان کیومرث، او خروس سفید رنگی را دید که به همراه یک مرغ و چند جوجه در حال چریدن است، اما در همان لحظه ماری به طرف خروس حمله کرد، خروس شجاعانه از خود و خانواده اش دفاع کرد و مار را کشت، کیومرث شجاعت خروس را تحسین کرد به سربازانش گفت شما هم مثل این خروس باشید و از ناموس و کشور تان تا پای جان دفاع کنید.
سپس دستور داد خروس و خانواده اش را درون یک قفس بگذارند و از آنها مراقبت کنند و با خود به قصر بیاورند.
در آن لشکر کشی، کیومرث با دیوان جنگید و او را کشت و همراه سپاهش به ایران برگشت و این اتفاق باعث شد تا خروس را خوش یمن بدانند.
خروس روزها شروع به آواز خواندن میکرد و زمانی که شب فرا میرسید تا صبح روز بعد ساکت بود.
سالهای زیادی سپری شد و در این مدت کیومرث همیشه به آن خروس آب و دانه میداد و به او محبت میکرد.
در یکی از شبها خروس شروع به خواندن کرد، همه از این کار خروس تعجب کردند، اما در همان لحظات مطلع شدند که کیومرث از دنیا رفته است.
از آن زمان به بعد اعلام کردند خروسی که بی وقت آواز بخواند “خروس بی محل” است.
۱- یعنی کاری را خارج از وقت خود انجام دادن.
۲- معمولا وقتی به کار میرود که کسی وسط کار یا حرف کس دیگری میپرد.
۳- به کسی میگویند که وقت نشناس است.
۴- یعنی شخصی که بی موقع به کار دیگران دخالت کند.