به گزارش مجله خبری نگار، به نقل از روابط عمومی موزه هنرهای معاصر تهران، آقایی در این متن نوشته است: اگرچه ایران دَرّودی در فضای هنرهای دیداری بالید و شناخته شد، ولی محدود به آن نماند. آشنایی و ارتباط گستردهی او با ادبا و شعرای ایرانی و فرانسوی همچنین علاقهی وافر درونیَش به عرفان؛ از وی انسانی چند ساحتی ساخته بود؛ از این رو مخاطب به هنگام مواجه با آثارش، در همان برخورد نخست، با اثری سوررئالیستی مواجه میشود که گویی با آنچه که از سوررئالیسم میشناخته متفاوت است؛ شاعرانگی و سکوت، مخاطب را دربرمیگیرد و آنات عرفان شرقی، خود را مینمایاند.
رئیس موزه هنرهای معاصر تهران در ادامه این متن نوشته است: درودی با بهرهمندی از معرفتی درونی، برای خود رسالتی فرهنگی و اجتماعی قائل بود که تلاقی این رسالت با تواناییهایش در هنر و ادراک ویژهاش از هستی، زندگی و مرگ همچنین ادبیات ایران و جهان در کنار باور به رسالت خود، از او انسانی "فرهنگمند" ساخته بود. استقبال عموم مردم از او، سخنان و شیوهی نگرشش طی سالهای اخیر که مبتنی بر جوهرهی "در فاصلهی دو نقطه" بود، نشان داد که رسالت دنیوی خود را به نیکی به فرجام رسانده است.
بر این باورم که درک عمیق او از انسان و رسالتش در این دنیا، موجد رهیافتی شده بود که به همزیستی با مرگ نائل آمده بود و سعی داشت این ادراک را با زبانی ساده به فهم عمومی درآورد. هرگاه در بین گفتگوها، شوقش برای زندگی را در عین پذیرش مرگ میدیدم، این بیت از جلالالدین محمد بلخی به ذهنم متبادر میشد:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
روحش قرین رحمت و آرامش