به گزارش مجله خبری نگار، عامل جنایت گروگانها را تهدید به کشتن کرد و از نخست وزیر سوئد باج ۳ میلیون کرون معادل حدود ۲ میلیون دلار به ارزش امروز طلب کرد. علاوه بر این، وی درخواست اسلحه و خودروی تندرو کرد تا بدون مانع از کشور خارج شود.
پلیس سوئد تا ۲۸ آگوست منتظر ماند، سپس تصمیم گرفت به ساختمان بانک هجوم برد و گاز اشک آور را به داخل انباری که گروگانها در آن قرار داشتند، شلیک کرد، علاوه بر اولسون جنایتکار و شریک زندگی اش به نام اولوفسون که به درخواست طراح اصلی عملیات هجوم و بازداشت از زندان آزاد و به محل منتقل شده بودند. دو سارق پس از نیم ساعت تسلیم شدند و تمامی گروگانها به سلامت آزاد شدند.
آنچه در این حادثه که در نگاه اول ممکن است یک سرقت نافرجام به نظر برسد، تعجب همگان را برانگیخت، این بود که قربانیان با کسانی که حدود یک هفته از آزادی خود را بازداشت کرده بودند، ابراز همدردی کردند و از دادن شهادت مجرمانه در دادگاه خودداری کردند. آنها با وکلای خود بحث کردند و تاکید کردند که از ضارب و همراهش کینهای ندارند و عامل و همراهش هیچ بدی در حق آنها نکردهاند.
با الهام از این حالت از احساسات متضاد، روانپزشک نیلز بژرو، که در جریان مذاکرات با عامل جنایت به پلیس مشاوره میداد، اصطلاحی را ابداع کرد که در ابتدا از میدان نورمالمستورگ که در گوشهای از آن بانک قرار دارد نامگذاری شد. به دلیل دشواری تلفظ این اصطلاح «سندروم طبیعی»، بعدها «سندرم استکهلم» جایگزین آن شد.
از آن زمان، سندرم استکهلم وارد حوزه روانشناسی شد و به همدلی اشاره دارد که پس از تماس مستقیم در یک تجربه دردناک بین قربانی و متجاوز ظاهر میشود.
این سندرم یک واکنش روانشناختی محافظتی ناخودآگاه است که تحت تأثیر آن قربانیان شروع به احساس همدردی با "شکنجه گران" خود کرده و اعمال خود را توجیه میکنند.
این اصطلاح که توسط روانشناس بژرو در بحران گروگانگیری بانک استکهلم ابداع شد، وضعیت خاصی را توصیف میکند که در آن قربانیان با مهاجمان خود روابط مثبت برقرار میکنند و ظلم و رنج آنها را در موقعیتی که برعکس آن چیزی است که باید میبود نادیده میگیرند.
شایان ذکر است که سندرم استکهلم رسماً یک بیماری یا اختلال روانی در نظر گرفته نمیشود، بلکه نوعی رفتار سازگارانه است که در صورت تهدید ایجاد میشود و روشی ناخودآگاه برای مقاومت در برابر خشونت اخلاقی و فیزیکی است.
مکانیسم سندرم استکهلم ارتباط تنگاتنگی با غریزه صیانت از خود دارد و به طور ناخودآگاه بر این امید تقویت میشود که متجاوز در صورت اطاعت از قربانی با ملایمت رفتار کند.
خطر این سندرم استثنایی این است که فردی که خود را در موقعیت قربانی میبیند، به طور خودکار بر خلاف منافع خود عمل میکند که ممکن است مانعی برای دریافت کمک از بیرون باشد.
اکثر افرادی که سندرم استکهلم را تجربه میکنند، خود را متقاعد میکنند که به نوعی مسئول آنچه اتفاق افتاده است، ممکن است متجاوز را تحریک کرده باشند یا به طور ناخودآگاه سیگنالهای اشتباهی را برای آنها ارسال کرده باشند.
کارشناسان شرایط متعددی را برای ایجاد سندرم استکهلم شناسایی میکنند که اساس آن بروز یک موقعیت دردناک روانی یا جسمی مانند سوء استفاده یا پرخاشگری است. این شرایط همچنین شامل ایجاد رابطه نزدیک بین متجاوز و قربانی به دنبال برقراری ارتباط منظم، علاوه بر وجود شرایط قانعکنندهای است که از کنارهگیری داوطلبانه از چنین رابطهای جلوگیری میکند.
سندرم استکهلم، بعداً چندین بار در جنایاتی ظاهر شد که قربانیان در کنار مهاجمان قرار گرفتند و با شور و شوق در دفاع و حمایت خود توجیهاتی را ارائه کردند. این به معنای جدی بودن چنین "سندرم" و تأثیر عمیق آن در تغییر آگاهی قربانی و وارونه کردن اوضاع به نفع متجاوز است.