کد مطلب: ۷۴۴۶۹۸

شهر عشاق به روایت فرزند دکتر شریعتی

روایت متفاوت سوسن شریعتی از ۲۰ سال زندگی در پاریس به بهانه انتشار کتاب «پاریس؛ یک فرهنگ عاشقانه» اثر جدید ناصر فکوهی

به گزارش مجله خبری نگار، سوسن شریعتی، فرزند دوم دکتر علی شریعتی، متولد پاریس و فارغ‌التحصیل رشته تاریخ از انستیتوی‌عالی مطالعات اجتماعی پاریس است. همین تجربه‌اش از پاریس او را میهمان مراسم رونمایی کتاب «پاریس؛ یک فرهنگ عاشقانه» اثر جدید دکتر ناصر فکوهی کرد؛ جلسه‌ای که به همت نشر گهگاه در محل خانه‌اندیشمندان علوم‌انسانی برگزار شد. ناصرفکوهی، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران و دکترای انسان‌شناسی سیاسی از دانشگاه پاریس، درباره کتابش می‌گوید: «این کتاب توصیف‌هایی مردم‌شناختی و گاه یادواره‌ای از برخی شخصیت‌هایی است که از نزدیک می‌شناختم و آثارشان برایم تداعی‌کننده شهر پاریس است؛ نوعی خودسرگذشت‌نگاری است که شکل فرهنگ عاشقانه به خود گرفته است و زندگی مرا بیش از ۴۰ سال به این شهر جهانی و فرهنگ و زبانش گره زده است.» آنچه در ادامه می‌خوانید متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر سوسن شریعتی در مراسم رونمایی از این کتاب است که او تجربه متفاوتش از زندگی در پاریس را روایت کرده است.

شهر عشاق به روایت فرزند دکتر شریعتی

تولد در پاریس

کتاب ناصر فکوهی «پاریس؛ یک فرهنگ عاشقانه» نام گرفته است که در واقع نوعی اتوبیوگرافی است که او از خلال شهر پاریس به دوران جوانی خود پرداخته است و این کتاب برای من بهانه‌ای شد تا از فرصت و تهدیدی بگویم که پاریس پیش‌روی من گذاشت. علاوه بر شباهت‌های زیادی که بین تجربه من و دکتر فکوهی وجود دارد و لحظات و اماکن و آدم‌های مشترکی که دیروز ما را رقم زده است، اما تفاوت‌هایی وجود دارد که ناشی از تجربه شخصی من است. تفاوت تجربه من و دکتر فکوهی با پاریس مربوط به تفاوت بین دو انسانی است که یکی به اجبار به این شهر پرتاب شده و محکوم به زیست در آن شده است و دیگری، با خواست خود به استقبال این شهر رفته است.

من و خواهرم (سارا) در پاریس متولد شدیم، اما بعد از این تقدیر تصادفی، سرنوشت من در دو بزنگاه دیگر با این شهر گره خورد؛ نخست قبل از انقلاب و به دنبال مرگ پدر بود؛ جوان ۱۵ ساله‌ای که از خانواده و شهر و مدرسه اش جدا می‌شود و ناگهان از جایی سردرمی‌آورد که به آن «عروس شهرها» می‌گفتند؛ و باردوم بعد ازانقلاب به پاریس پرتاب می‌شوم، اما این بار با روحیه دیگری به پاریس برمی‌گردم. سر در آوردن من از شهر پاریس در هر دو بار، گویی محصول نوعی سزارین و نوعی ریشه‌کن‌شدگی بود که باعث شد جنس رابطه من با این شهر متفاوت شود.

پاریس بعد از مرگ پدر

در جستار‌ها و یادداشت‌های دکتر فکوهی نظم کرونولوژیک وجود ندارد و زمان درهم‌آمیخته است. اما از طریق نشانه‌ها و اشارت‌ها می‌توانیم حدس بزنیم که او از دو دوره صحبت می‌کند. در یک دوره، از انسانی می‌گوید که در حال انقلاب کردن است با همه سرخوشی و امیدواری که یک انسان انقلابی برای میل به تغییر دارد وهمبستگی ایرانیان علیه نظام سرمایه‌داری و نظام استعماری را تجربه و روایت می‌کند؛ بنابراین ما در این کتاب با دوره‌ای روبه‌رو می‌شویم که مواجهه با سیاست را به جشن بدل کرده است.

نخستین تفاوت مواجهه من با پاریس با نوع مواجهه دکتر فکوهی با این شهر در همین برهه نمایان می‌شود. برای من مواجهه با پاریس در این دوره با مرگ و تراژدی همراه شد؛ سرخوردگی و ملال از سوگ پدر باعث شد جنس رابطه من با پاریس متفاوت از دکتر فکوهی باشد. او قبل از انقلاب شادمانه برای تحصیل به این شهر سفر کرد و به گفت‌و‌گو و تعامل با این شهر رسید؛ اما من، انسان سوگواری که به ناچار رؤیای وطن را نصفه و نیمه رها کرده و سر از پاریس در‌آورده است، شهر پاریس را همچون تهدیدی می‌دیدم که با رویکرد کارت‌پستالی دکتر فکوهی از این شهر بسیار متفاوت است؛ رویکردی که پاریس را به زیباترین تصاویرش تعریف می‌کند. من به مثابه انسان پساانقلابی بودم که به حاشیه شهر پاریس، به حاشیه خودش و به حاشیه امیدش پرتاب شده و نمی‌تواند با این شهر دیالوگ کند؛ و این امر در کتاب دکتر فکوهی غایب است که همواره از پاریس و سرخوشی و فرهنگ و عاشقانه‌هایش می‌گوید و به این انسان‌های به حاشیه پرتاب‌شده توجه‌ای ندارد.

حاشیه‌نشینی در پاریس

به درستی دکتر فکوهی در این کتاب اشاره می‌کند که حاشیه‌نشینان شهر پاریس در دهه ۸۰، فقیرنشینان فرانسوی نیستند بلکه مهاجرنشین‌ها هستند که بین حاشیه و متن پاریس در رفت‌وآمدند. این حاشیه‌نشینی برای من جنس دیگری از رابطه با شهر پاریس را رقم زد که متفاوت از رویکرد کارت پستالی دکتر فکوهی است که پاریس را با جشن‌های بیکران و وعده‌های وسوسه‌انگیزش روایت می‌کند. برای من پاریس با همه لذت‌هایش، بایکوت شده بود. برای من گفت‌و‌گو با شهر پاریس از جنس خیانت محسوب می‌شد؛ خیانت به جایی که از دست داده بودم. فکر می‌کردم هرگونه گوش سپردن به این شهر، خیانت به وطن است؛ بنابراین این حس را داشتم که محکوم به زندگی در پاریس هستم و وقتی محکوم به یک مکان می‌شوید زمان هم متفاوت طی می‌شود. زمان جاری برای من، زمان پاریسی بود، اما زیست از دست‌رفته و نوستالژیک من در زمان متوقف شده بود. این دو زیست، خصلت سومی را برای من ساخته بود که رابطه من با شهر پاریس را تحت‌الشعاع قرار می‌داد.

کار در مغازه فتوکپی در پاریس

اما تجربه من و دکتر فکوهی از این شهر تشابهاتی هم دارد از جمله تجربه‌های هویتی مشترکی که داشتیم؛ تجربه غربت و تنهایی. انسان غریبه در شهر به «هیچ‌کس» بدل می‌شود که باید تلاش کند هویت خویش را بسازد؛ این ساخت و ساز هویت، گاه در گفت‌و‌گو با آن شهری که میزبان تو است و گاه در واکنش و اعتراض به آن، شکل می‌گیرد.

یکی از لوکیشن‌های مشترک من و دکتر فکوهی مغازه فتوکپی است. دکتر فکوهی از مغازه فتوکپی می‌گوید که بسترساز این هویت می‌شود؛ و اتفاقاً من هم جزو همان ایرانیانی هستم که در مغازه فتوکپی کار می‌کردم و به‌عنوان شاگرد مغازه با بسیاری از روشنفکران ایرانی برخورد داشتم از جمله دکتر داریوش شایگان که آن موقع مقاله «انقلاب مذهبی چیست» را منتشر کرده بود و شریعتی را نقد می‌کرد که دین را ایدئولوژیک کرده است و من در حالی که به مشتری‌ها پاسخ می‌گفتم باید با او بحث می‌کردم که «نه آقای دکتر، ایدئولوژی کردن دین معنی‌اش این نیست...» این گفت‌و‌گو‌های روشنفکرانه از جمله تجربه‌های سوررئالیستی بود که من در آن مغازه فتوکپی تجربه کردم؛ در حالی‌که درآمد کسب می‌کردم، باید از حقیقت هم دفاع می‌کردم.

دچارشدگی در پاریس

رابطه من با شهر پاریس «رابطه دچارشدگی» بود که این دچارشدگی به تدریج به گفت‌وگوی نفس‌گیر با این شهر بدل شد؛ شهری که بسیار قوی است و خودش را در ما حل می‌کرد و این مقاومت من، به پروسه هویت‌یابی برایم بدل شد. من ۲۰ سال در فرانسه زندگی کردم و اکنون ۲۰ سال است که در ایران ساکن هستم. در ۲۰ سالی که در فرانسه بودم اروپایی نشدم ولی جنس دیگری از ایرانی بودن برایم رقم خورد و دیگری متفاوتی از من ساخت؛ هویت این دیگری اگرچه به قول دکتر شایگان چهل‌پاره است، اما محصول جنگ و عشق و گفت‌و‌گو با شهر پاریس است.

منبع: ایران

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر