به گزارش مجله خبری نگار،زمانی که فروغ فرخزاد در شعر کسی که مثل هیچ کس نیست نوشت:« چقدر دور میدان چرخیدن خوبست، چقدر روی پشت بام خوابیدن خوب است، چقدر باغ ملی رفتن خوب است، چقدر سینمای فردین خوب است و من چقدر همه چیزهای خوب را دوست دارم.» فردین در اوج محبوبیت بود. مردم او را دوست داشتند و گروه گروه به تماشای فیلمهای او میرفتند.
روشنفکران، فردین را به واسطه بازی در فیلمهای عامهپسند و ضعیف سینمای ایران تحقیر میکردند. تا جایی که فردین برای روشنفکران ایرانی تبدیل شد به نماد ابتذال. بعدها که دکتر هوشنگ کاووسی، مشهورترین منتقد آن سالها، در تحقیر این سینما اصطلاح «فیلمفارسی» را ابداع کرد، فردین مهمترین نماد فیلمفارسی بود.
فردین بازیگر و کارگردانی بود که کارش را از روی تشک کشتی آغاز کرد و خیلی زود تبدیل به یک قهرمان بزرگ در کشتی ایران شد و حتی توانست مدال نقره مسابقات قهرمانی جهان توکیو را هم کسب کند.
حضورمحمدعلی فردین در سینما خیلی اتفاقی بود. روزی او برای تماشای فیلمی وسترن به سینما رفته بود اما بلیطها تمام شد و به او بلیط نرسید. اسماعیل کوشان که از تهیه کنندگان مطرح سینمای ایران بود فردین را شناخت و به داخل سالن سینما دعوت کرد و همانجا پیشنهاد بازی در «چشمه آب حیات» را به فردین داد. فردین هم پذیرفت و به همین سادگی بازیگر شد.
البته که ماجرا آنقدر هم ساده نبود؛ فردین جوانی خجالتی بود که همبازیش در فیلم «چشمه آب حیات» دربارهاش گفته است: «یک پلان را بارها و بارها تکرار کردم، چون فردین به دلیل کمرویی و خجالت نمیتوانست آن را بازی کند.» خیلی زود قلب مردم ایران را فتح کرد و شد نماد جوان عیّار و جوانمرد و فقیری که کم میخورد و گرد میخوابد اما تن به ذلت قارونها نمیدهد.
اگر کسی بپرسد دلیل شهرت فردین چیست؟ و چرا او توانست خیلی زود تبدیل به یکی از نمادهای فرهنگ عامه جامعه ایران شود؟ باید به او جواب داد فردین خلاصه تاریخ مردم ایران بود. البته آن تاریخ اسطورهای و رویایی که مردم ایران آرزویش را داشتند. فردین مستقیماً از دل چنین تاریخ و چنین رویای جمعی بیرون میآمد. او همان مرد عیاری بود که همه مردم آرزو داشتند ظهور کند و آنها را از دست ظلم و ستم قارونها نجات دهد. قهرمانی که از دل آداب و سنن پهلوانی ایران بیرون آمده بود. نجیب بود. با زنها و کودکان خوب رفتار میکرد و در یک کلام یک مرد کامل بود. مردم ایران که عاشق چنین قهرمانی بودند آن را در سیمای فردین بازیافتند و او را تبدیل به کهن الگوی قهرمان در حافظه جمعی خود کردند.
به بهانه سالروز درگذشت محمدعلی فردین نگاهی انداختهایم به هشت فیلم منتخب این بازیگر متفاوت سینمای ایران.
در میان کارگردانانی که در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل شمسی وارد سینمای ایران شدند، ساموئل خاچیکیان یکی از معدود کارگردانی بود که کارش فقط هدایت بازیگران نبود و از اُمور فنی سینما هم سررشته داشت. به همین خاطر که بود تا قبل از ظهور موج نوی سینمای ایران تنها فیلمهای این کارگردان بود که برخی از تماشاگران جدی را هم به سالن سینما میکشاند.
فریاد نیمه شب مهمترین فیلم فردین تا پیش از مشهورشدن است. بازیگر نقش اصلی فیلم آرمان است و فردین نقش جوان اول فیلم را بازی میکند. از همین فیلم میتوان تشخیص داد که ستاره تازهای در سینمای ایران ظهور کرده است. ستارهای که خیلی زود سینمای ایران را به تسخیر خود درخواهد آورد.
بدون شک گنج قارون یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران است. فیلمی که اکثر قریب به اتفاق منتقدان آن را مهمترین نماد و نشانه فیلمفارسی میدانند. این فیلم شمایل محمدعلی فردین را در جایگاه جوانی عیار، خوشمشرب و بیخیال تثبیت کرد. نکته جالب توجه درباره گنج قارون این است که فروش فیلم در هفته اول اکران به قدری ضعیف بود که سینماداران قصد داشتند آن را از پرده پایین بکشند. اما با اصرار سیامک یاسمی فیلم یک هفته دیگر روی پرده سینما باقی ماند و صعود افسانهای فیلم از هفته دوم شروع شد.
گنج قارون فیلم ضعیفی بود اما چیزی داشت که مردم شیفته آن شدند؛ کلبیمسلکی علی که در عین فقر و نداری و بیخیالی خوش است و زیر آواز میزند و در نهایت رستگار میشود، غایت آرزوی ایرانیان بود. مردمی که بیاعتنا به به تحلیلهای روشنفکران که گنج قارون را افیون تودهها میدانستند به تماشای فردین در گنج قارون رفتند که از ته دل میخواند: «هرکه را دیدم ز هوشیاران عالم غمی دارد/بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد»
بعد از گنج قارون، فردین مشهورترین و مهمترین ستاره سینمای ایران بود. آن قدر مشهور که هیچ کدام از ستارگان سینمای ایران توانایی رقابت با او را نداشتند. نتیجه این محبوبیت پرکاری غیرطبیعی فردین بود. او سال بعد از اکران گنج قارون و سود سرشار مادی و معنوی که از آن برد در پنج فیلم بازی کرد. فیلمهایی که تمام آنها همان شخصیت علی بیغم را از فردین طلب میکردند. در این میان امیر ارسلان نامدار کمی با فیلمهای دیگر فردین تفاوت داشت. فیلم را اسماعیل کوشان کارگردانی کرده که خیلیها او را پدر معنوی و پایهگذار اصلی سینمای ایران میدانند.
کوشان که فعالیت حرفهای را در ترکیه آغاز کرده بود، سال ۱۳۲۵ به ایران بازگشت و با تاسیس میترا فیلم و پارسفیلم به جریان تولید در سینمای ایران سروشکل حرفهای بخشید. یکی از علاقهمندیها و تخصصهای اسماعیل کوشان اقتباس از افسانههای فولکلوریک ایرانی بود. او با کمک طراح دکور حرفهای خود ولیالله خاکدان توانسته بود فیلمهای عظیم و جذابی برای توده مردم بسازد. کوشان در همان سال ۱۳۴۵ حسین کرد را هم با حضور ایلوش ساخته بود که فروش خوبی کرد.
امیرارسلان هم فروش عالی داشت و نشان داد که مردم ایران فردین را در هر قالبی دوست دارند. فروش بسیار خوب امیرارسلان نامدار جایگاه فردین را در قامت یگانه ستاره سینمای ایران در آن سالها تثبیت کرد.
فردین سلطان قلبها را در حالی کارگردانی کرد که شرایط جامعه ایران در حال تغییر بود و مردم ایران در حال گذار به وضعیت انقلابی بودند. جامعه قهرمان دیگری را طلب میکرد و دیگر جوانمرد عیاری که بر طبل بیعاری میزد برای مردم جذابیت نداشت. به همین خاطر روی کاغذ، کسی روی موفقیت سلطان قلبها حساب نمیکرد. خصوصاً که فردین در این فیلم با خواننده ثابت کارهایش ایرج به مشکل خورده بود و قرار بود خواننده جوانی بنام عارف به جای ایرج آهنگهای فیلم را بخواند. اما فیلم فروش فوقالعادهای را تجربه کرد و بدل به موفقترین فیلم فردین پس از گنج قارون شد و حتی جایزه سپاس بهترین بازیگر مرد را هم برای فردین به ارمغان آورد.
سلطان قلبها را میتوان آخرین فیلم موفق فردین دانست که با تکیه بر عناصر فیلمفارسی گیشه پررونقی به دست میآورد. سال بعد کارگردان جوانی بهنام مسعود کیمیایی با فیلم قیصر ظهور کرد که طومار فیلمفارسی را برای همیشه درهم پیچید.
دهه پنجاه را میتوان دهه ناکامی فردین دانست. اکران موفقیتآمیز قیصر و ظهور ستاره جدیدی بهنام بهروز وثوقی، فردین را به حاشیه برد. خود فردین شرایطش در آن سالها را این گونه توصیف میکند:« من در چارچوبی قرار گرفته بودم که هیچ نقشی غیر از این را نمیتوانستم بازی کنم، یعنی سینمایی داشتیم که چهار ویژگی داشت: یکی فردین، یکی کافه، یکی ایرج و یکی هم زدو خورد. قصهها هم که تقریباً شبیه بود. بعد از گنج قارون هم این مسئله حادتر شد. در آن سالها برای اینکه از این وضعیت خلاص شوم، جهنم + من را ساختم که آواز و کافه و … نداشت. فقط پس زمینه کویر را داشت و این کار بسیار مشکلی بود که با چنین پس زمینه تصویری بخواهی مردم را دو ساعت سرگرم کنی. موقع فیلمبرداری این فیلم ما فقط میتوانستیم روزی یک ساعت و نیم کار کنیم؛ یعنی از ۶ تا ۷٫۳۰ صبح. بعد از آن هوا آنقدر گرم شد که اصلاً نمیشد بیرون بیایی، پس ببینید سینما برای من چقدر تکراری شده بود که حاضر شدم با آن مشکلات فیلم متفاوتی بسازم.»
به خاطر همین موضوع بود که فردین تصمیم گرفت با کارگردانان روشنفکر و موفق جریان موج نو همکاری کند. برای همین در سال ۱۳۵۰ در فیلم راز درخت سنجد جلال مقدم همکاری کرد. اما بدشانسی بزرگ فردین این بود فیلمهایی با کارگردانان بزرگ سینمای ایران کار کرد فیلمهای موفق آنها نبود. راز درخت سنجد تلاش ناکام مقدم برای ساخت یک کمدی فرانک کاپرایی بود. به واسطه این ناکامی تلاش فردین هم برای انجام یک بازی متفاوت دیده نشد.
فردین در دهه پنجاه شمسی هر کاری کرد. با کارگردانان مشهور و بزرگ کار کرد. سعی کرد فیلمهای متفاوت بسازد و حتی در یک فیلم موزیکال که پر از آهنگ و شعر است بازی کند. باباشمل علی حاتمی قرار بود یک اثر متفاوت در سینمای ایران باشد. یک فیلم پر از آواز که با استفاده از ستارگان مشهور گیشهها را فتح کند. اما مردم فردین را در آن لباسهای قدیمی نپسندیدند و فیلم تبدیل به یکی از ضعیفترین فیلمهای علی حاتمی شد. فیلمی که بلندپروازیهایش تناسبی با ساختار ضعیف و داستان ملالآورش نداشت و فیلم ناکام دیگری را به کارنامه فردین در دهه ۵۰ اضافه کرد.
سرانجام مسعود کیمیایی توانست بهترین و متفاوتترین بازی را در غزل از از فردین بگیرد. کیمیایی که با بهروز وثوقی بازیگر ثابت فیلمهایش به مشکل خورده بود اعلام کرد در فیلم بعدیاش از فردین استفاده خواهد کرد. تصمیمی که تعجب هواداران کیمیایی را برانگیخت. کیمیایی بعد از هیاهویی که با گوزنها به پا کرده بود و پایش به ساواک هم باز شده بود تصمیم گرفت یک فیلم کم دردسر و انتزاعی در دل جنگل بسازد. برای همین سراغ داستان کوتاهی از بورخس رفت و تم موردعلاقهاش یعنی رفاقت را در دل این داستان جای داد. فردین در این فیلم نقش مردی با روحیات بدوی را به بهترین شکل بازی کرد و ثابت کرد توانایی بالایی در بازیگری دارد که در ساختار آشفته سینمای فارسی هدر رفته است. اما غزل دیر اتفاق اُفتاد و با وقوع انقلاب و ممنوعالکاری فردین او هیچگاه اجازه نیافت استعدادش را در فیلمهای بعد از انقلاب نشان دهد.
برزخیها فیلمی بیکیفیت اما بسیار جنجالی است که منتقدان آن را اولین تلاش ستارگان سینمای پیش از انقلاب برای حضور در سینمای پس از انقلاب دانستند. یک قلقگیری برای این که بدانند موضع حاکمیت جدید درباره آنها چیست. ایرج قادری سعی کرد تمام مضامین مورد علاقه حاکمیت جدید را درون فیلم جا دهد. فیلم آکنده از شعارهای انقلابی است. فردین در این فیلم نقش سید یعقوب کدخدای یک روستا را بازی میکند که در برابر تجاوز دشمن بعثی میایستد. فیلم اکران شد و فروشی افسانهای را تجربه کرد اما خیلی زود از پردهها پایین کشیده شد و تمام بازیگران آن به جز چند نفر ممنوعالکار شدند. برزخیها سالها بعد محل نزاع سیاسی شد و اصول گرایان فرهنگی تلاش کردند توقیف این فیلم و ممنوع الکاری بازیگران آن را به حساب جناح چپ که بعدها به اصلاحطلبان معروف شدند بنویسند. هرچه بود، برزخیها آخرین بازی فردین در سینما بود و او بعد از این فیلم هیچگاه نتوانست در فیلم دیگری بازی کند تا بعدها با حسرت بگوید: «همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند. ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم.»