به گزارش مجله خبری نگار،؛ یادداشت: عمده اشتغالات ذهنی او نسبت به دانشگاه را میتوان ذیل این سه عنوان مرتب کرد و کمی منظور از این سه عنوان را روشنتر کرد؛ مثلا ممکن است یک اشتغال ذهنی رئیس دانشگاه، مسائل کوتاه مدتی همچون پول غذای دانشگاه و یا تعمیرات سطح دانشگاه و افکار روزمرهی اینچنینی باشد.
این جنس دغدغهها در لایهی سیاستگذاری قرار میگیرد. دغدغههای کوتاهمدتی که در کالبد همین دانشگاه باید پاسخش را جستوجو کرد و عمدتا ناظر به زمانی در آیندهی نزدیک هستند. جنس دیگر مشغولیت فکری او ممکن است مربوط به اهدافی در آیندهی بلندتر ولی باز در همین کالبد باشد؛ برای مثال رئیس دانشگاه ممکن است به این بیاندیشد که چگونه دانشگاه را در رتبهبندیهای جهانی بهبود ببخشد، چگونه قراردادهای بیشتری با صنایع داخلی تنظیم کند و ... این جنس فکرها را عموما مسائل راهبردی مربوط به دانشگاه مینامند. کمی اگر تعمق کنیم میبینیم که پرداختن به مسائل راهبردی، یکسری مسائل سیاستگذاری در آیندهی نزدیک را به صورت عمده حل میکند.
برای مثال اگر دانشگاه تفکر عمیقی درباره نسبت خود با صنعت و کیفیت بهبود آن بکند، احتمالا کمتر به مشکلات مالی روزمره دچار میشود. به همین دلیل، مواجههی راهبردی را مواجههای بالاتر از مواجههی سیاستگذارانه مینامم. البته که تنها دغدغههای راهبردی و اهتمام به حل آنها ما را بینیاز از پرداختن به دغدغههای سیاستگذارانه نمیکند.
ولی تا وقتی تغییرات جدی در مسائل راهبردی دانشگاه ایجاد نشود بعید است که تفکرات سیاستگذارانهی معطوف به دانشگاه رنگ جدیدی به خود بگیرد. حال به ذهن رئیس دانشگاه مفلوک که با کوهی از مشکلات روبرو است برگردیم. عموما رؤسای دانشگاه در دنیای پیرامونی ما در بهترین حالت محدود به این دو جنس دغدغه میمانند، و در بدترین حالت هم تنها به مسائل سیاستگذارانه و پرداخت به آنها اکتفا میکنند. ولی رئیس دانشگاه ذهنی ما کمی میخواهد دربارهی دانشگاه عمیقتر بیاندیشد و دربارهی بنیادهای دانشگاه هم دغدغههایی دارد، از اینجا متن را کمی با فکر او جلو ببریم: میاندیشد که دانشگاه به معنای اجتماعی کنونیاش اولینبار در غرب و در پاریس به وجود آمد.
مسئلهی اساسی که در دانشگاه پاریس به آن پرداخته میشد عموما مشکلاتی بود که کلیساهای آن روز در مسائل متعدد فکری خود به آن برمیخوردند. دانشگاه مکانی برای اعیان و اشراف بود و کمتر از طبقات پایین کسی به آن راه مییافت. کمی جلوتر آمد، بعد از افول قدرت کلیسا و تشکیل دولت-ملتها اروپا باز با دانشگاههای جدیدی روبرو شد، یکی از آنها دانشگاه هومبولتی بود که در زمان امپراتوری پروس در آلمان به وجود آمد دانشگاه همچنان محلی برای آمدوشد اعیان و اشراف بود، اما اینبار به لطف کانت و انقلاب روشنگری دغدغهی انسان دانشگاهی عزیز ما نه اندیشیدن به اموری که خداوند متعال در کتاب مقدس برای ما از آن سخن گفته، که اندیشیدن به اموری بود که خرد مستقل انسانی ایجاب میکند. باز جلوتر برویم، کمکم انسان ما دست به انقلابهایی بر علیه طبقهی اشراف و اعیان خود زد، نهادهای اجتماعی صرفا منحصر به طبقات اشراف نماندند و دچار تحول جمعیتی شدند.
حالا فرزند کشاورزی میتوانست بیاید و در دانشگاه با عظمت پاریس یا آکسفورد تحصیل کند. این شد که دانشگاه روح تغییرات و مبارزات اجتماعی شد، و جنبشهای دانشجویی به وجود آمد. ولی تغییر عظیمی که در این گذار از دانشگاه آلمانی به دانشگاهی که بعدا آمریکایی نام گرفت ایجاد شد، صرفا همین نبود؛ اساسیترین مسئله این بود که انسان غربی، خوشحال از اشتغال خودش به امور عقلی و خرد انسانی، کمکم به ابتذال کشیده شد و مسئلهاش از قدرت و سرمایهی یومیهاش بالاتر نرفت.
همین شد که دانشگاه هم رنگی اینچنین به خودش گرفت و مسئلهاش هر چه بیشتر و بیشتر تولید ثروت و قراردادهای بیشتر با صنعت شد. این مسیر از ابتدایی که غرب شروع به پشت پا زدن به دین الهی و کلام خداوند کرد برای ذهن فعال قابل تصور بود. دانشگاه مبتذلی که امروزه رنگی از حقیقت را درون آن نمیتوان یافت، فرزند همان دانشگاه آلمانی است که عمدهی اشتغال انسانهایش را فلسفه تشکیل میداد.
الغرض، مقصود از بیان همهی اینها در ذهن رئیس دانشگاه این بود که به این درک برسد؛ دانشگاه، تصویری از انسان درون آن تمدن موجود است. تمدن و نظم کنونی باطل جهان تصویرش خلاصهشده در دانشگاه MIT است. اگر بخواهیم یک انسان را به قالب نهاد دربیاوریم و بگوییم انسان نهادیشدهی این تمدن اینچنین است، باید دم از دانشگاه آن تمدن بزنیم. رئیس دانشگاه با خود میاندیشد که تصویر انسان انقلاب اسلامی کجای دانشگاه ما پیدا میشود؟ آیا انسان دانشگاه ما عموما تصویری از انسان انقلاب اسلامی در زمانهی کنونی ما است؟
به نظر من بله و خیر. نمیخواهم حکم به قاعدهی کلی بدهم ولی اگر افراد خارج از محدوده را کنار بگذاریم، عموم دانشجویان انقلابی دانشگاه اشتغال به مسائلی دارند که انسان انقلاب اسلامی در زمانه کنونی با آنها نمایان میشود. نه شریف، که بقیه دانشگاهها هم همینطور اند. برای همین است که میگویم باز اگر قوهی خیالتان را به دست من بدهید و روحی در جان آجرهای دانشگاه بدمیم و او همچو انسانی به راه افتد، عموما اشتغال به مواردی دارد که ما نیز توقع داریم انسان انقلاب اسلامی امروزی چنین باشد؛ انسانی که بحران معنا برایش پررنگ است و سعی میکند به نبرد با نظم باطل جهان برخیزد، ولی خسته و بیرمغ از تجاوزات زمانه به روح معنای خودش گوشهای در این عالم افتاده است. دانشگاه باید معنای دیگری بجوید و روح دیگری در وجود خویش بدمد، چرا که انسان انقلاب اسلامی در زمان کنونی هم باید روح دیگری در وجود خویش بدمد.
القصه، رئیس دانشگاه هم وقتی با درد فلسفه و معنای مدرنی که بر ما تحمیل شده مواجه میشود، خوب بلد است روضه بخواند و دم از بیفایده بودن تغییرات در این زمانه بزند. اما نمیتوان گوشهای نشست و همچو فیلسوفان درمانده صرفا صحبت از تفسیر جهان کرد؛ ما باید علاوه بر تفسیر جهان و اشکالاتی که به آن وارد میکنیم، دم از تغییر جهان بزنیم.
همینجا رئیس دانشگاه شروع به فکر کرد، اولین قدم در تغییر نهاد دانشگاه بر خلاف راهی که اوایل انقلاب عدهای پیمودند، تغییر ساختارها نیست، بلکه تغییر انسانهاست؛ مسئلهی اصلاح دانشگاه یک امر انسانی است. اینجاست که توجهات به تشکلها و اجتماعات دانشجویی جمع میشود. روح مخالفت با مدرنیته و بیمعنایی آن در دانشگاه و مبارزه با مسیر علمی رایج غرب و رفتن به مسیر صحیحتر، نه دستگذاشتن بر ساختارها و اصلاح آنها، بلکه ایجاد چرخهای است که اصلاح انسانها مرحلهی اول شروع آن است.
تا وقتی رنگ انسانی دانشگاه، به رنگ روحیهی انقلابی و اسلامی، چه در مسئلهی علمورزی و تولید فناوری و چه در مسائل سیاسی-اجتماعی نرود، انتظار تغییر در مسائل ساختاری و روزمرهی دانشگاه انتظار عجیبی است. به روال صحبتی که در مقایسهی دو لایهی راهبردی و سیاستگذاری با یکدیگر کردیم لایهی بنیادین هم لایهای است که تا تغییری در آن صورت نگیرد، انتظار تغییر جدی در لایههای راهبردی و سیاستگذاری انتظار عجیبی است. ولی تغییر در لایهی بنیادین نقطهی شروعش نه تولید علم و فناوری اسلامی، که صحبت از آن است.
نقد غرب هم مسئلهای است درخور توجه، ولی مسئلهی اساسی این است که ما ابتدا انسان الهی تولید کنیم که در همین علم و همین فناوری معنای دیگری بجوید. با همین علم و فناوری با مشکلات بنیادینش هم میتوان برای انقلاب اسلامی قدمهای بلندی برداشت.
حال مسئلهی اساسی ذهن رئیس دانشگاه ما نه پرداختن به تغییر ساختار در دانشگاه برای اصلاح لایهی بنیادین، بلکه پرداختن به تغییر انسانها و تولید جمعها و تشکلهای انسانی برای نیل به اهداف انقلاب اسلامی است. تشکلها باید جهتگیری خود را بر مبنای حل مشکلات واقعی انقلاب در دانشگاه تنظیم کنند. این چرخهی انسانی به مرور با تربیت انسان الهی، زمینه را برای تولید فکر الهی در علم و فناوری و مراحل بعدی اصلاح ایجاد میکند.
رئیس دانشگاه ما از عالم خیالاتش بیرون میآید؛ کارهای رویزمینمانده بیداد میکند، پول اردوی ورودی هم که هنوز جور نشده. آهی میکشد و به خودش یادآور میشود که حل مسائل انقلاب در دانشگاه از کسی بر نمیآید، مگر این که اهل صبر و بصیرت باشد