به گزارش مجله خبری نگار، عطیه الان بیست و ششساله است ولی بیشتر از دوران کودکیاش میگوید طوری که فکر میکنی روحش در همان زمان مانده و از دست ماجراهایی که سالها قبل برایش پیشآمده رهایی ندارد.
کمحرف است و به نظر میرسد بیشتر از اینکه برای شکایت آمده باشد به پلیس پناه آورده است.
با چهرهای نگران و صدایی لرزان داستان زندگیاش را اینگونه بیان میکند، زندگی مشترک پدر و مادرم در دوره عقد و قبل از رفتن زیر یک سقف به جدایی میانجامد، اما من حاصل همین ازدواج کوتاهمدتم با وضعیتی که مادرم داشته مجبور میشود که با مردی شصتساله ازدواج کند تا اینکه من به دنیا میآیم ناپدریام اگر چه پیر بود ولی بد نبود و تا زمانی که زنده بود احساس بیپدری نداشتم، البته ناپدریام معتاد بود و مادرم نیز معتاد شد.
متاسفانه نهساله بودم که ناپدریام فوت شد، بعد از مرگ او زندگی برای من سختتر شد، چون مادرم برای جور کردن پول موادش دست به هر کاری میزد، از روابط غیراخلاقی خودش شروع شد و تا فروختن من در سن یازدهسالگی به جوانی عیاش ادامه پیدا کرد.
وقتی این اتفاق افتاد دایی و زن داییام متوجه شدند و با شکایت از مادرم او را به خاطر این کار به زندان انداختند.
مدت کمی بعد از آن داییام مرد سی و پنجسالهای به نام خالد را که از همسرش جدا شده بود و اعتیاد هم داشت برای ازدواج با من معرفی و مرا مجاب کرد که در سن دوازدهسالگی با او ازدواج کنم که حاصل آن دو فرزند است، با اینکه داییام از روی صداقت همهچیز را در مورد من به خالد گفته بود و او از همه بلاهایی که به سرم آمده بود خبر داشت و گفته بود هیچ مشکلی با این مسئله ندارد ولی در این چند سالی که با هم ازدواج کردیم انگار عقده و کینهای از من داشت.
همیشه کتک خور او بودم و مدام سرکوفت میزد و منت بر سرم میگذاشت که تو بیکس و کار هستی و تهمت میزد که مشکل از خود تو بوده، چون کسی بالای سرت نبوده، تو خراب و هرزه شدهای و الان هم به بهانه خانه برادرت یا رفتن به دکتر معلوم نیست کجا میروی و چه غلطی میکنی.
بارها به او گفتهام که تو دچار وسواس شدید و بد بینی شدهای ولی بیفایده بوده و او همچنان با این حرفها و رفتارهایش مرا آزار میدهد، خودش هم بارها به من گفته: برو طلاق بگیر، گم شو از خانه بیرون بدبخت، تو که نه جایی برای رفتن داری و نه کس و کاری، طلاق هم نمیتوانی بگیری.
دیگر تحملم تمام شده و حالا با بچههایم به خانه برادر ناتنیام آمدهام و فقط طلاق میخواهم به خدا اگر بخواهید پا درمیانی کنید که من دوباره به آن زندگی نکبتبار برگردم بلایی سرخودم میآورم.
میخواهم به او ثابت کنم که نه هرزهام و نه بیکس و کار، باید طلاق بگیرم و حضانت فرزندانم با من باشد، چون شوهرم معتاد است و صلاحیت ندارد.
کارشناس آموزش همگانی معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان جنوبی در این خصوص میگوید: عطیه از مصادیق بارزی است که در دوران کودکی مورد آزار واقع شده است، کودک آزاری عبارت است از هرگونه بدرفتاری فیزیکی یا عاطفی، سوء استفاده جنسی غفلت یا رفتار همراه با بیتوجهی استثمار تجاری یا سایر انواع استثمار که منجر به آسیب واقعی یا احتمالی به سلامت، بقاء رشد یا کرامت کودک در زمینه روابط یا مسئولیت اعتماد یا قدرت شود.
بر این اساس متاسفانه کودکان زیادی ازجمله کودکان بیسرپرست یا بد سرپرست در این دایره قرار میگیرند.
میدانیم که ریشه اکثر قریب به اتفاق آسیبهای اجتماعی در خانواده است یعنی از دل طلاق، اعتیاد، خشونت، زندانی شدن والدین بیسوادی و عدم آگاهی و بیتوجهی و غفلت از فرزندان است که انواع آسیبهای فردی و اجتماعی ازجمله کودک آزاری پدید میآید.
عطیه در مرحله اول قربانی طلاق والدین و در مرحله دوم قربانی اعتیاد مادرش شده است لذا توجه به این نکته آموزش همگانی ضروری است که بدانیم سبک زندگی هر یک از ما بازتاب ارزشهای ما و مجموعهای از الگوهای رفتاری و تربیتی است که سرنوشت فرزندانمان را رقم میزند.