کد مطلب: ۶۴۹۹۹۵
۱۱ تير ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۶

پیکری که هم در «دیرالزور» سوریه و هم در «بهشت رضا (ع)» ایران مدفون است

به بهانه سال‌روز گرامیداشت شهدای تخریب‌چی، به روایت زندگی «محمد جاودانی» شهید «بچه‌زرنگ تخریب‌چی تیپ فاطمیون» پرداختیم.

به گزارش مجله خبری نگار، به بهانه سالروز گرامیداشت یادوخاطره شهدای تخریب‌چی، بر آن شدیم بازبینی دوباره‌ای از زندگی یک شهید فداکار که با زرنگی خودش را اهل کشور افغانستان معرفی کرد تا جان‌فدای امنیتمان شود؛ داشته باشیم.

در ابتدای این مرور برای گپ‌وگفتی صمیمانه به سراغ مادر این شهید رفتیم. 

زهرا سزاوار این گفت‌وگوی صمیمانه را این‌گونه آغاز کرد: اولین جمله‌ام را تاکید پسرم برای شرکت در انتخابات بنویسید؛ پسرم همیشه اول وقت در تمام انتخابات‌ها شرکت می‌کرد.

سزاوار گفت: پسرم همیشه کم‌حرف، آرام و مظلوم بود و همواره احترام خاصی برای پدرومادر و اعضای خانواده‌اش قائل بود؛ خصلت فداکاری محمد باعث می‌شد هیچ وقت خودش را الویت قرار ندهد و همیشه برای رفع نیاز‌های دیگران از خودگذشتگی کند؛ او متولد دی‌ماه زمستان سال۶۷ بود و در مهرماه پائیز سال۹۶ در ۲۹سالگی برای همیشه جاودانه شد.

پیکری که هم در «دیرالزور» سوریه و هم در «بهشت رضا (ع)» ایران مدفون است

«بچه زرنگی» که برای «جاودانگی» دوربین‌اش را فروخت!

از سال ۱۳۷۹ و در فعالیت‌های فرهنگی که در مسجد عمار یاسر شهر مشهد شروع کرد دل‌بسته راه پر افتخار شهادت شد؛ به دنبال کسب روزی حلال بود، اما به دنبال دنیاخواهی نبود.
وقتی نزدیک شدن داعش به حرم‌های اهل‌بیت (ع) را دید؛ آرام و قرار از کف داد و به دنبال راهی برای عازم شدن گشت، هرچه در توان داشت گذاشت، اما با وجود این‌که از سال‌های دور نوجوانی بسیجی فعال بود؛ ولی نتوانست راهی برای اعزام به سوریه پیدا کند.

سرانجام با تامین مخارج اعزام‌اش به دست خودش توانست راهی عراق شود و به حشدالشعبی در مبارزه با داعش کمک کند.

داستان تامین مخارج این سفر به صورت شخصی را خودش این‌گونه روایت می‌کند: با دوستانم در پایگاه بسیج محله گروهی برای فعالیت در فضای مجازی داشتیم که با دوستانم آن را اداره می‌کردیم؛ یکی از دوستان به نام «احسان» از سال‌ها قبل در این گروه کنار ما بود، یک روز داخل پایگاه دوستم احسان رو کنار کشیدم و ازش خواستم دوربینم رو بخره؛ تعجب کرد و گفت: تو که خیلی این دوربین رو دوست داشتی! مجبور شدم قضیه عراق رفتنم رو براش تعریف کنم، احسان دوربینم رو خرید و مخارج سفرم جور شد و راهی شدم.

حسرت خوردم...

شهید جاودانی به همراه ۳نفر دیگر از دوستان‌اش (مصطفی عارفی، محمد اسدی و جواد کوهساری) راهی عراق شد، خودش روایت می‌کند: چند روز بعد داخل خانه‌ای در محاصره داعش بودیم که صدای شدید انفجار آمد، «جواد کوهساری» در اثر برخورد به یک تله انفجاری شهید شد! حسرت خوردم... 

او تا زمان شهادت‌اش یکی یکی همراهان و دوستان‌اش را از دست داد تا این‌که خودش به عنوان «چهارمین نفر» باقیمانده از جمعشان به شهادت رسید.‌

نمی‌شود ندارد!

پس چند سفر به عراق و فرمان آیت الله سیستانی (مدظله) گردان حشدالشعبی عراق تاسیس شد و دیگر نیازی به حضور زیاد رزمندگان ایرانی در عراق نبود طبیعتا او هم هر چه تلاش کرد به او می‌گفتند نمی‌شود به سوریه برود. 

محمد جاودانی، اما می‌گفت: نمی‌شود ندارد!

از خویش راند مارا؛ آن‌گاه خواند از نو

لهجه افغانستانی یاد گرفت و مدرک جعلی ساخت؛ به فرماندهان مختلف رو انداخت؛ از پای پرواز بازگشت، اما همه‌اش بی‌فایده بود. 

دست آخر کنار مضجع شریف امام رضا (ع) رفت و نذر کرد ۴۰ روز روزه بگیرد تا بتواند به سوریه برود. 

مادرش می‌گوید: کنار مضجع شریف حضرت فاطمه معصومه (س) رفت و از کنار مزار آیت الله بحجت (ره) طلب حاجت شهادت کرد.

روز‌های آخر چله روزه بود که شهید مرتضی عطائی با او تماس گرفت و خواست برای آموزش و اعزام برود، نور امید یگری در قلبش روشن شد، اما بازهم بی‌فایده بود تاجایی که بار‌ها و بار‌ها برای آموزش و تا پای پرواز رفت و برگشت.

شهید جاودانی به همراه ۱۲نفر دیگر از جمله شهید رضا سنجرانی و شهید مصطفی صدرزاده روز‌ها برای اعزام به سوریه صبر و تلاش کرد، اما بی نتیجه بود. 

محمد جاودانی این‌گونه روایت می‌کند: روز‌های سختی را در خوف و رجای رفتن و ماندن می‌گذراندیم تا این‌که یک روز در محل آموزش یکی از فرماندهان ارشد و نخبه سپاه شخصا به دیدار ما آمد. 

در آن دیدار گفت: مانعی برای رفتنان نیست، اما باید خودم اجازه اعزام شما را از خانواده‌هایتان بگیرم، بعد از تماس با خانواده‌های همه ما و مادر من اجازه اعزام صادر شد.

پیکری که هم در «دیرالزور» سوریه و هم در «بهشت رضا (ع)» ایران مدفون است

در قیامت پاسخی برای حضرت زینب (س) ندارم

مادر شهید می‌گوید: آن‌روز به آن فرمانده گفتم من توان رویارویی با حضرت زینب (س) را ندارم به همین علت رضایت قلبی برای اعزام پسرم را اعلام می‌کنم. 

در تمام مدت گفت و گوهایم با مادر شهید جاودانی آن‌چه من را متحیر می‌کرد صبر و استواری همچنین آرامش عمیق این مادر شهید بود.

مادری که قلبا از فرزندش رضایت داشت و او را با تمام وجود به اسلام تقدیم کرده بود در خصوص شهادت‌اش می‌گوید: فرزندم یک تخریب‌چی فداکار بود و در حین تلاش برای نجات جان دیگر همرزمانش و منفجر نشدن ماشین حمل مهمات، در حین منفجر شدن ماشین به دست داعش، به نحوی به شهادت رسید که پیکرش اربا اربا شد. 

سزاوار ادامه داد: همرزم پسرم تکه‌های پیکر او را جمع می‌کند و در همان محل در دیرالزور دفن می‌کند و تنها استخوان زانوان او را برای من آوردند که در بهشت رضا (ع) شهر خودمان به خاک سپردیم. 

شهید جاودانی در محله فرامرز عباسی مشهد متولد شد و دقیقا در روز تاسوعا در دیرالزور سوریه برای همیشه جاودانه شد. 

کتاب «چهارمین نفر» با قلم شیوای «عباس مهدوی‌خواه» و قسمت ششم از سری مستند‌های داستانی «بچه زرنگ» به روایت زندگی این شهید جاودان می‌پردازند.

پیکری که هم در «دیرالزور» سوریه و هم در «بهشت رضا (ع)» ایران مدفون است

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر