کد مطلب: ۶۲۶۲۸۲
۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۲

شهرت عالمگیر با رمز بندگی

بزرگ مردی که آرامگاه او با یک کلمه کلیدی مزین گردیده و تنها همین یک واژه نشانگر کل هویت عرفانی اوست.‌

به گزارش مجله خبری نگار، نمی‌دانم، شاید اکثر قریب به اتفاق زائران حرم حضرت معصومه (س) همین سیره را داشته باشند، اما من خودم، این روش را در هر کس که دیده‌ام، ذهنش را با کمی تامل واکاوی کرده‌ام.

اینکه همه مشتاق زیارت باشند و بخواهند خود را با قدم‌های سریع به ضریح بی‌بی‌جان برسانند و به شبکه‌هایش چنگ بزنند، عجیب نیست، اما وقتی قبل از زیارت، دست به دامان قبور علمای ماضی مثل آیت‌الله حائری یزدی، بهاالدینی، جواد آقا ملکی تبریزی، علامه طباطبایی، بروجردی، لنکرانی و ... می‌شوند، مسیر زیارت انگار هموارتر می‌شود و دست پر برگشتن از جانب حضرت قطع و یقینی است.

در ذهن هر کدام از زائران، شاید کسب اجازه برای زیارت، استمداد برای رشد و تعالی، الگو پذیری از محضرشان و هزار و یک آرزو باشد که به اندازه تک‌تک همه زائران متفاوت خواهد بود.

من هم از این قاعده خودم را مستثنی نکردم، ولی این ذهن مغشوش و همه جا برو برگرد من حتی سر قبور علما هم آرام و قرار ندارد و بیشتر از آنکه تمرکزش روی معنویات و الهام گرفتن باشد، بیشتر ذهن و چشمش به کلمات و خطوط روی قبور می‌چرخد که فلان عالم در سنه چند و چطور و سال چند قمری به دنیا آمده و از دنیا رفته است.

نوع خطوط روی قبور هم جای خود دارد که با زیباترین تحریر و سنگ‌ها جلوه‌گری خاصی می‌کند، خب شاید بی‌جهت نباشد که دل من هم آنطور که باید و شاید نتواند علما را واسطه در خانه حضرت کند.

البته ناگفته نماند که تقصیر از دل سر به هوای من است وگرنه که هر کدام از علما ارزش یک بارگاه و دربار و آستانه و سرسرا را دارند و نه یک سنگ قبر و چند خط نوشته، بلکه و هزار البته که علما در زمان حیات و مماتشان حق بسیاری گردن ما دارند.

یاد یک حدیث افتادم، العلما باقون مابقی الدهر، تا گردش شب و روز هست علما باقی هستند، یا علما زنده‌اند اگرچه مرده باشند، یا اینکه وارث پیغمبرانند، خلاصه آنکه تمام افراد مرهون و مدیون وجود علما و دانشمندان هستند و یک سنگ قبر حتی با خطوط زیبا و سنگ قیمتی پر کاهی است در برابر عظمت معرفت و علم آن‌ها که با تلاش و جد و جهد در پس سالیان دراز آن را به دست آورده‌اند.

داشتم از توسل مردم به قبور می‌گفتم و از حسرت دل وامانده و درمانده‌ام که چرا بلد نیستم تمرکز کنم و خوب را به خوبتر وصل کنم و واسطه قرار دهم که بهترین‌ها را از محضر شریف بی‌بی‌جان دوسرا و از وجود کریمانه‌اش به گدایی بگیرم که باز ذهنم سمت قبر یکی از علما رفت و قصه مشغولیت ذهنم چنگ‌زنان به سراغم آمد.

العبد محمد بن محمود تقی بهجت، حتما همه ایشان را می‌شناسید، بیشتر از علمشان که در آن ذره‌ای خلل وجود ندارد، وجود عارفانه ایشان است که دل هر کس و ناکسی را سر وجد می‌آورد.

اصلا علم و درجه عرفانی‌اشان به کنار، چرا تنها یک کلمه، چرا از آن خط و خطوط خبری نیست، چرا از بالا تا پایین سنگ قبر یک متری جز این کلمه نگاشته نشده، چه چیز در این کلمه وجود دارد که این‌چنین مسحور کننده‌است که این چنین مرا مجذوب حرف حرفش می‌کند؟!

"العبد" ذهن مرا در یک سعی صفا و مروه قرار می‌دهد، به تمام گفته‌ها و شنیده‌هایی می‌اندیشم که در کتاب‌ها، سخنرانی‌ها، صوت و تصویر‌های موجود از ایشان شاید قریب به هزاران بار دیده‌ام، سعی صفا و مروه بین چهره ملکوتی ایشان و این یک کلمه، العبد، بندگی؟!

همیشه از همین علما شنیده بودم که از خدا توفیق بندگی و طاعت طلب کنید نه عبادت که عبادت ۶۰۰۰ هزار ساله شیطان او را بر زمین زد، مگر چیست بندگی که این‌چنین از تمام کلمات یک عالم در طول زندگیش در و گهر می‌سازد.

عالمی که به قول فرزندش، سه‌بار نماز‌های طول عمرش را به جا می‌آورد برای اینکه مبادا در یک رکعت نمازش خلاء عبودیت وجود داشته باشد، عالمی که من هم با نگاه به یک کلمه سنگ قبرش قرار است در هر نمازم وقتی به کلمه "اشهد ان محمد عبده و رسوله می‌رسم تامل کنم چرا باید به عبودیت پیامبر بیشتر شهادت دهم تا طاعتش!

آری بندگی عصاره و راز تمام عرفان است که تک تک علما با آن خدایی کرده‌اند و از جمله آن‌ها العبد محمد تقی بحجت است که امروز بعد از سال‌ها رحلتش هنوز یاد و نامش در قلب‌ها زنده است.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر