به گزارش مجله خبری نگار/رسالت: این حیوانات چندین هزارسال پیش بهتدریج و بهدلیل موقعیت بُرد-بُردی که از زندگی در کنار انسانها پدید میآمد، اهلی شدند و طی چندصد نسل و با تغییرات ژنتیکی قابلتوجه نسبت به عموزادگان سگسان و گربهسان خود، راه متفاوتی را پیش گرفتند. حساسیت افکار عمومی به حفظ گونههای در خطر بومی، توجه بسیاری از فعالان محیطزیست و برنامهریزان حفاظت از حیات وحش را به معضل افزایش شدید جمعیت حیوانات اهلی و تجاوز این پستانداران به حریم زندگی گونههای وحشی جلب کرده است.
در این زمینه اردلان توتونچی- کارشناس حیات وحش با نگارش یادداشتی ضمن بهرهگیری از آمارهایی در رابطه با تخریب صورت گرفته از سوی این موجودات و منطبق ساختن آن با مراکز جمعیتی و بومزیستها، در ابتدا تصویری از بغرنج بودن این معضل بهدست داده و سپس، با بهرهگیری از تجارب جهانی در حفاظت از تنوع زیستی و کنترل جمعیت حیوانات ولگرد راهحلهای ممکن را بررسی کرده است. به گفته نگارنده آمارها و برآوردهای قید شده در این متن محافظهکارانه بوده و لطمات حقیقی وارد شده به محیطزیست طبیعی به احتمال زیاد بسیار بیشتر از مقادیر ذکر شده است. تمرکز این یادداشت بر روی سگ و گربههای ولگرد در فلات مرکزی ایران است.
سگها در حدود ۳۰ هزار سال پیش از گرگها جدا شدند و با زندگی در کنار انسانها و حفاظت از آنها در مقابل حیوانات وحشی، به مرور به همراه بشر مبدل شدند. چند هزار سال بعد و پس از انقلاب نئولیتیک (یا تشکیل جمعیتهای انسانی بر پایه کشاورزی)، گربهها با نزدیک شدن به مزارع و دفع پستانداران جوندهای که آفت قلات به حساب میآیند، با انسانها خو گرفتند.
این فرآیند به تغییرات ژنتیکی در این پستانداران انجامید. به عنوان مثال، در اطراف چشمهای سگها عضلاتی گسترش پیدا کردند که با تغییر حالت چشمها بتوانند احساس کودکمانندی را به انسانها منتقل کنند. با ترکیب حس همدلی میان انسان و این موجودات و زندگی مدرن شهری، تمایل به نگهداری آنها در این محیطها ــ جایی که کارکرد ذاتی و اولیه خود را از دست داده بودند ــ افزایش یافت.
اما با تمرکز جمعیت در شهرها و گسترش ابتلای به بیماریهایی که از طریق سگها و گربهها منتقل میشدند، این حیوانات اهلی به حاشیه شهرها رانده شدند و یا کاملاً از این محیطها حذف شدند. بخشی از این پستانداران با زندگی در حوالی مکانهای دفع پسماند و تغذیه از آنها کلونیهای بزرگی تشکیل دادند.
مشکل محیطزیستی، اما از آنجایی شروع شد که دستهای از این پستانداران (در فلات ایران بهخصوص سگها) با جدا شدن از کلونیها وارد حیات وحش شده و با محدود کردن منابع غذایی برای سایر گوشتخواران، انتقال بیماریها، برهمزدن تعادل اکولوژیک، جفتگیری بین گونهای و مهمتر از آن با حمله و کشتن حیوانات وحشی، گونههای بسیاری را منقرض کردند یا به سمت انقراض سوق دادند.
سگهای ولگرد و یا فرال زندگی حدود ۲۰۰ گونه را در نقاط مختلف جهان تهدید میکنند که در این میان ۱۸۰ گونه در طبقهبندی به شدت در خطر تا آسیبپذیری اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت قرار دارند. بیش از نیمی از این گونههای تحت تهدید را پستانداران تشکیل میدهند.
در مورد گربهها، تحقیقات در ایالات متحده، تعداد پرندههایی که توسط گربهها در سال کشته میشوند را بین ۱.۴ تا ۲.۸ میلیارد تخمین میزنند. طبق پژوهشها، هر گربه خانگی در سال بین یک تا ۳۴ پرنده را شکار میکند. این عدد در مورد گربههایی است که صاحب مشخص دارند و از غذای خانگی تغذیه میشوند و نرخ شکار برای گربههای بدون صاحب و فرال بسیار بیش از این است.
از سوی دیگر، سگها و گربههای ولگرد و بدون صاحب عمدتا از گرسنگی و بیماری رنج میبرند و خطر سوءتغذیه و کمبود آب بدن حیات آنها را تهدید میکند. لاغری پاتولوژیک در بخش بزرگی از آنها (به دلیل کمیت و کیفیت پایین تغذیه)، آنها را مستعد ابتلا به بیماریهای جدی و رنج دو چندان میکند. به همه این دشواری ها، باید ریسک تصادفات جاده ای، سوءاستفاده و حیوان آزاری توسط مردم محلی و روشهای غیرانسانی کنترل جمعیت را افزود.
نبود مدیریت درست دفع پسماندهای انسانی و گسترش به شدت خطرناک تغذیه حیوانات اهلی ولگرد توسط انسانها، به افزایش شدید جمعیت آنها در مراکز جمعیتی ایران طی سالهای اخیر انجامیده است. در نبود آمار قابل اتکا از جمعیت سگ و گربههای ولگرد، در محافظهکارانهترین حالت، تعداد سگها بین ۱.۲ تا ۳.۶ میلیون و گربهها ۱ تا ۲.۱ میلیون تخمین زده میشود.
اگر افزایش نرخ حیوان گزیدگی در طول دهه گذشته را در ارتباط مستقیم با جمعیت سگ و گربه قلمداد کنیم، برآورد میشود که سالانه بیش از ۶ درصد به تعداد این حیوانات اهلی افزوده میشود. طی دهه گذشته، با وجود بهبود درصد تفکیک زباله شهری و روشهای دفع و دفن آن، گسترش غذارسانی شهروندان به حیوانات اهلی ولگرد موجب انفجار جمعیتی سگها و گربهها در کانونهای شهری و حاشیه شهر شده است.
در صورت پذیرفتن مسئولیت نگهداری از حیوانات اهلی و محدود کردن حرکت آزاد آنها، حضور آنها حتی در مناطق پرتراکم جمعیتی، تقریبا بدون هیچ گونه آسیب زیستمحیطی امکان پذیر است. علاوه بر این کارکردهای روان-درمانی همنشینی با حیوانات اهلی در بهبود مهارتهای اجتماعی و یا تقلیل بخشیدن آسیبهایی همچون اضطراب و استرس، به صورت علمی ثابت شده و نشان داده شده است که این همزیستی میتواند هم برای انسان و هم برای حیوانات بسیار مفید واقع شود.
چندین مطالعه نشان داده اند که غذا دادن به حیوانات و نوازش آنها موجب کاهش فشار خون و ترشح هورمونهایی میشوند که حس رضایت و شعف را در ما ایجاد میکنند.
اما در سوی دیگر این ماجرا، تغذیه حیوانات اهلی بدون صاحب و یا نگهداری بدون محدود کردن دایره جابه جایی آنها موجب تخریب شدید محیط زیست طبیعی و زیستگاههای حیات وحش میشود. در دسترس بودن غذا برای حیوانات (چه اهلی و چه وحشی و حتی انسان ها) موجب فعال شدن انگیزه تولید مثل میشود. این بدین معنی است که گسترش منابع تغذیه، موجب افزایش جمعیت و رنج مستمر حیوانات ولگرد اهلی در نسلهای متوالی خواهد شد.
آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که غریزه شکار و تسلط بر قلمرو در حیوانات، با امنیت غذایی زایل نمیشود. در واقع شکار پرندگان برای گربه ها، یا پستانداران جونده برای سگ ها، لزوما با هدف تامین غذا انجام نمیشود. گرچه بخش عمدهای از حیوانات اهلی ولگرد در نزدیکی مراکز جمعیتی انسانی زندگی میکنند، اما دستههای بزرگی از آنها (عمدتا نرهای جوانی که از گروه خود رانده شده اند) وارد مراتع، جنگلها و محیط زندگی حیوانات وحشی میشوند و به شدت منابع غذایی حیات وحش را محدود میکنند.
موارد بسیاری از حمله گروههای سگ ولگرد به پستانداران بزرگ به شدت در خطر انقراض در ایران گزارش شده است. در دهه گذشته حمله منجر به مرگ سگهای ولگرد به خزندگان، گاوسانان وحشی، گرازها، گربه سانان کوچک (گربه پالاس و سیاه گوش) و حتی گربه سانان بزرگ مانند پلنگ و یوزپلنگ گزارش شده است. اگر آمار تقریبی هفتاد قلاده یوزپلنگ آسیایی باقیمانده در فلات ایران را با تعداد حدود ۳۰۰،۰۰۰ قلادهای سگهای ولگرد در شرق تهران (حوالی پارکهای ملی خجیر و سرخه حصار) مقایسه کنیم، شاید تصور بهتری از مشکل شکل بگیرد.
در بخش عمدهای از آنچه به اصطلاح دنیای توسعهیافته مینامیم، طی قرون ۱۸ و ۱۹ به واسطه موجهای همه گیری بیماریهای واگیردار مشترک، جمعیت سگها و گربههای ولگرد کاملا کنترل شد و عملا حیوان اهلی بدون صاحب از تمام محیطهای شهری و طبیعی حذف شد. به این دلیل، مقایسه موقعیت اکولوژیک ایران و این کشورها و احیانا بهره گیری از تجارب عینا مشابه در میان گزینهها نیست. با این وجود برای مدیریت مقطعی و همچنین پرهیز ازهدررفتن زمان و منابع به پای تجربههای ناموفق (همچون نمونه ترکیه در رهاسازی سگها در مناطق جنگلی حاشیه شهرها) میتوان از تجربیات موجود درس گرفت و برای یافتن راه حلی کارآمد، اخلاقی و متناسب با منابعِ در دسترس کوشید.
کنترل جمعیت چند میلیونی سگهای ولگرد در گستره عظیم جغرافیایی ایران (که شامل مناطق کوهستانی و صعب العبور نیز هست) کار بسیار پیچیدهای است و نیازمند برنامه ریزی در مقاطع کوتاه مدت تا بلند مدت است. باید به خاطر داشت که هیچ روش واحدی برای کنترل جمعیت حیوانات اهلی ولگرد به تنهایی نمیتواند موثر باشد. در واقع ترکیبی از روشها در مقیاسهای زمانی و مکانی متفاوت میبایست اعمال شوند، تا شاید بتوان یک قدم در این مسیر پیشرفت داشت.
مهمترین و اولین گام در این مسیر ساماندهی شبکه تفکیک، جمع آوری، و دفن پسماند و از دسترس خارج کردن کانونهای تغذیه و تجمع حیوانات اهلی ولگرد است. گرچه این کار برای شهرها و روستاهای کوچک نسبتا به سرعت قابل انجام است، مکان یابی مراکز دفن، ایمن کردن محدوده آنها و ساخت تاسیساتی که مانع از انتشار آلودگی شود، برای کلان شهرهایی، چون تهران، میتواند زمانبر باشد.
در گام دوم، برای مناطقی با تراکم جمعیت کم تا متوسط، زنده گیری و محدود کردن مکانی سگها و یا گربهها در پناهگاه ها، همراه با واکسیناسیون، عقیم سازی و معرفی به متقاضیان سرپرستی، میتواند بسیار موثر باشد.
با وجود این، آنچه در بخش بزرگی از پناهگاههای حیوانات در ایران اجرا میشود، با اصول اخلاقی رفتار با حیوانات بسیار فاصله دارد. در اغلب این پناهگاه ها، تعداد بسیار زیادی حیوان بالغ، توله، سالمند و یا دچار معلولیت در فضاهای کوچک با هم نگهداری میشوند. در این محیطها به علت فقدان فضای کافی برای حرکت، درگیری و تنش هر روزه میان حیوانات وجود دارد. در بخش بزرگی از این مراکز نگهداری برای سگها، سگهای ضعیف، معلول یا پیر توسط جوانان دائماً آزار و در مواردی کشته و مثله میشوند، و یا در بهترین حالت به غذای کافی دسترسی ندارند. در این فضاها، سگهای بسیاری به علت عدم امکان جابه جایی، رابطه اجتماعی و استراحت، ازمشکلات رفتاری و روانی رنج خواهند برد.
علاوه بر این، پژوهشها بر روی روشهای عقیم و رها سازی نشان داده است که برای کارآمد بودن، این روشها باید در زمان بسیار کوتاه (طی یک چرخه تولید مثل) بخش بزرگی (حداقل ۷۰ درصد) از حیوانات اهلی عقیم شوند و در غیر این صورت ممکن است بیفایده و یا حتی دارای اثر معکوس باشد.
با همه این تفاسیر، روشهای این چنینی در کانونهای کوچک و متوسط (با جمعیت چند صد قلاده) و در صورت وجود منابع کافی قابل اجراست و اجرای این پروژهها در مقیاس کلان، برای مراکز جمعیت بزرگ و با گستره جغرافیایی بزرگ، عملاً غیر ممکن است.
در گام سوم، به عنوان روش نهایی و در شرایط ویژه، میبایست شرایط مرگ آسان برای حیوانات بدون صاحب و ولگرد (خصوصاْ آن دسته از حیواناتی که وارد مناطق حفاظت شده و تحت خطر شده اند) را تدوین و اجرا کرد.
این کار، در شرایط مشخص، تقریباْ در تمام کشورهای جهان، بر اساس دستورالعملهای مدون و توسط افراد مشخصی انجام میشود. به صورت میانگین در ایالات متحده آمریکا، از هر سه سگ که به پناهگاهها سپرده میشوند، فقط یکی شانس پیدا کردن سرپرست را دارد و بقیه اتانازی میشوند. دامپزشکی اتانازی یک عمل بالینی به حساب میآید، و در مواردی که زندگی حیوان از حداقل کیفیت لازم برخوردار نبوده و در وضعیت فعلی، گزینه جایگزینی وجود ندارد، انجام میشود. عمل اتانازی، عمدتا توسط دامپزشک یا تکنسین اتانازی صورت میپذیرد، و صرفاً در موارد خاص پلیس (یا سایر پرسنل دولتی) نیز ممکن است این کار را انجام دهند. براساس تعریف انجمن دامپزشکی آمریکا برای مرگ بدون درد حیوانات باید از روشی استفاده کرد که به سرعت باعث از دست رفتن هوشیاری و به دنبال آن ایست قلبی و تنفسی بشود.
با تمام این توضیحات، باید همیشه به یاد داشت که استفاده از اتانازی برای حیوانات ولگرد، کماکان یک دوراهی اخلاقی مورد بحث است. مردم، مسئولان شهری و کسانی که اتانازی را انجام میدهند باید آگاه باشند که این کار صرفاً «بخشی» از راهبرد مقابله با افزایش جمعیت حیوانات اهلی ولگرد است. اتانازی حیوانات «علت» افزایش جمعیت را از بین نمیبرد و باید به عنوان راهکار نهایی و به شکل محدود انجام شود.
نظرات و دیدگاههای متفاوت و در بعضی موارد متضادی در چگونگی تعامل با حیوانات اهلی ولگرد وجود دارد. در غیاب سیاستگذاریهای متناسب با پایداری زیست محیطی و همچنین نقص در اعمال قوانین حافظ منابع طبیعی و حیات وحش، شهروندان میتوانند و شاید میبایست وظیفه حفظ تنوع زیستی، خصوصا گونههای اندمیک و در خطر انقراض را بر عهده بگیرند.
این گونهها هزاران سال در فلات ایران و ارتفاعات البرز و زاگرس در رقابت با یکدیگر و در تعادل با منابع طبیعی به زندگی خود ادامه داده اند و امروز حیاتشان در وضعیت بسیار شکنندهای قرار دارد. با ادامه روند فعلی، در طول چند دهه حیات وحش به تسخیر حیوانات اهلی ولگرد در خواهد آمد و این ساکنین هزاران ساله از بین خواهند رفت. مسئولیت فراموش شده قانونگذاران در این میان، تدوین قوانین بازدارنده و اعمال آنها، در موارد مشخص (همچون جریمه برای غذارسانی، نگهداری بدون قلاده در مراتع و خشونت علیه حیوانات) است. با همه این اوصاف، هرگونه تصمیم گیری به منظور تغییر فرهنگ رفتاری در مواجه با حیوانات اهلی نیازمند گفتگو و اندرکنش پویا میان شهروندان، متخصصان و حامیان حیوانات است.