به گزارش مجله خبری نگار،در طول قرن گذشته، ایتالیا به عنوان سرزمین شور و شوق، هنر، غذاهای لذیذ، مد و زیباییهای طبیعی بی نظیر، جایگاه خود را در تالار مشاهیر بین المللی عرصه سینما تثبیت کرده است و ارتشی از فیلمسازان را به دنیا معرفی کرده است که آثارشان نسلهای زیادی را شیفته خود کرده و خواهد کرد.
سینمای ایتالیا به یک پدیده عظیم فرهنگی تبدیل شد و دوران طلایی نئورئالیسم را پس از جنگ جهانی دوم برای ما به ارمغان آورد. استادانی، چون فدریکو فلینی، پائولو سورنتینو و روبرتو روسلینی با داستانهای هیجان انگیز عشق، خیانت، پیچیدگیهای روح انسانی الهام گرفته از فراز و نشیبهای زندگی روزمره و همچنین فیلمهای احساسات برانگیز و به شدت زیبای و بی نظیر خود ما را به وجد آوردند. این مقاله به ده فیلمساز برجسته ایتالیایی اختصاص دارد که بزرگترین تاثیر را بر صنعت سینما داشته اند.
انزو باربونی به عنوان مایه افتخار شهر رُم، در سال ۱۹۴۲ فعالیت سینمایی خود را به عنوان خبرنگار جنگ در طول جنگ جهانی دوم و سپس به عنوان اپراتور دوربین آغاز کرد. باربونی در سال ۱۹۶۱ به حرفه فیلمسازی روی آورد و با کارگردان سرجیو کوربوچی شروع به همکاری کرد. باربونی اولین کار کارگردانی خود را در سال ۱۹۷۰ با وسترن جدی چاک مول (Chuck Moll) انجام داد که موفقیت محدودی داشت، اما مشخص شد که این فیلم در واقع یک هجو پرسروصدا از وسترن اسپاگتی است.
استعداد انزو باربونی در خلق کمدیهای وسترن به او کمک کرد تا با دو بازیگر افسانهای کمدی ایتالیایی به نامهای باد اسپنسر و ترنس هیل پیوند حرفهای واقعی برقرار کند. فیلم آنها به نام They Call Me Trinity (۱۹۷۰) به اثری بسیار محبوب تبدیل شد و نه تنها در ایتالیا بلکه در سراسر جهان، اسپنسر و هیل را به قلههای بی سابقهای از شهرت رساند و دنباله آن به نام Trinity Is Still My Name (۱۹۷۱) به پرفروشترین فیلم ایتالیایی آن زمان و یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ این ژانر تبدیل شد.
باربونی به ساخت کمدیهای اسلپ استیک ادامه داد که اغلب با حضور هیل یا اسپنسر ساخته میشد که چندین مورد از آنها بسیار پرطرفدار و مشهور شدند، از جمله Crime Busters (۱۹۷۷) , Go For It (۱۹۸۳) , و Double Trouble (۱۹۸۴).
روبرتو روسلینی نویسنده، کارگردان و تهیه کننده متولد ۱۹۰۶ در رُم بود که ۷۱ سال بعد در همان شهر درگذشت. روسلینی، فرزند یک مجسمه ساز و معمار، توانست با سفرهای فراوان خود، چشم اندازش را غنی کند. علاقه او عمدتاً به بیان داستانهای واقع گرایانه مرتبط با جنگ مانند Rome, Open City (۱۹۴۵) بود که بر محیطهای طبیعی تمرکز دارد و تصویری از زندگی در ایتالیا در طول اشغال آلمان را ارائه میدهد. فیلمهای بعدی روسلینی مضمونی میهن پرستانه داشتند.
روسلینی یک استاد فیلمسازی با چند جایزه مهم در دنیای سینما بود که بیشتر به خاطر فیلمهایی مانند Germany,Year Zero (۱۹۴۸) و Europe ’۵۱ (۱۹۵۲) شناخته شده است. او همچنین به خاطر تداوم رابطه کاری اش با اینگرید برگمن شناخته میشد که با او جوایز متعددی را به دست آورد.
برخلاف بسیاری از کارگردانانی که در طول زمان از لحاظ هنری محدود میشدند، روسلینی با گذشت زمان غیرمتعارفتر شد و به طور مداوم سبکهای جدید و چالشهای تکنیکی را تجربه کرد. داماد سابق او، مارتین اسکورسیزی، در مستند My Voyage to Italy (۱۹۹۹) تاثیر قابل توجه روسلینی بر خود را تایید نموده و بر تاثیر فیلمهای او را در میان دیگر کارگردانان ایتالیایی مانند فلینی، ویسکونتی، دسیکا و آنتونیونی تاکید کرد. روسلینی خالق برخی از بهترین فیلمهای نئورئالیسم ایتالیایی در تمام دورانها است.
سرجیو کوربوچی (۶ دسامبر ۱۹۲۷ – ۱ دسامبر ۱۹۹۰) بیشتر به خاطر وسترنهای اسپاگتی عمیقاً خشن، اما جذابش شناخته میشود. از مهمترین فیلمهای او میتوان به Django (۱۹۶۶) با بازی فرانکو نرو، Super Fuzz (۱۹۸۰)، یکی از موفقترین فیلمهای تک نفره ترنس هیل (در اکثر بهترین فیلم هایش، او در کنار دوست و همبازی قدیمی اش باد اسپنسر بازی میکرد) و The Great Silence (۱۹۶۸) اشاره کرد که این آخری بزرگترین شاهکار او محسوب میشود.
قهرمانان فیلمهای سرجیو کوربوچی غیر معمول و متفاوت بودند و از جذابیت کلاسیک شخصیتهایی که برای مثال گری کوپر نقش آنها را بازی میکرد، بسیار دور بودند. صحنههای اکشن کوربوچی به خشونت تاریک و بی رحمانه شان معروف بودند که با تدوین سریه و آتشین و لرزش دوربین در طول سکانسهای تیراندازی همراه بود. همچنین، فیلمهای او در آن زمان آمار کشتار بسیار بالایی را در خود داشتند، برای مثال جانگو بیش از ۱۸۰ مرگ داشت که ۷۹ مرگ به قهرمان داستان نسبت داده میشد. دیدگاههای چپ گرایانه کوربوچی اغلب فساد در نظام سرمایه داری اقتدارگرا را برجسته میکرد.
برناردو برتولوچی که در سال ۱۹۴۰ در پارما ایتالیا متولد شد، کارگردان برجستهای بود که به خاطر فیلمهای با تمهای اروتیک خود مشهور بود. او از نوجوانی به فیلمسازی روی آورد و این هنر را از طریق ساخت فیلمهای کوتاه آموخت. برتولوچی در ادامه در فیلم Accattone (۱۹۶۱) دستیار کارگردان پیر پائولو پازولینی شد و سال بعد اولین فیلم خود را با نام La Commare Secca/The Grim Reaper کارگردانی کرد. برخی از بهترین آثار او عبارتند از: The Conformist (۱۹۷۰) , Last Tango in Paris (۱۹۷۲) , The Sheltering Sky (۱۹۹۰) و Stealing Beauty (۱۹۹۶) که لیو تایلر در دوران نوجوانی در آن بازی کرده است.
برتولوچی با فیلمهای Before the Revolution (۱۹۶۴) و The Spider’s Stratagem (۱۹۷۰) که با آغوش باز در کن پذیرفته شدند، در سراسر جهان شناخته شد. اما این آخرین تانگو در پاریس (Last Tango in Paris)، تصویری شهوانی – تابوشکن با بازی مارلون براندو بود که او را به شهرت بین المللی رساند. فیلم آخرین امپراتور (The Last Emperor) در سال ۱۹۸۷، داستان زندگی آخرین امپراتور چین، پو یی، برنده ۹ جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین کارگردانی شد. اولین کتاب او به نام In Cerca Del Mistero نیز برنده جایزه معتبر ادبی ایتالیا شد.
پائولو سورنتینو کارگردان و فیلمنامه نویس ایتالیایی در سال ۱۹۷۰ در ناپل به دنیا آمد. او یک نام شناخته شده در سینمای معاصر ایتالیا و جهان است، با مجموعهای درخشان از آثار از جمله he Great Beauty (۲۰۱۳) , Youth (۲۰۱۵) , The Hand of God (۲۰۲۱) , و The Young Pope (۲۰۱۶) که این آخری یک سریال تلویزیونی بسیار تحسین شده با بازی جود لا و جان مالکوویچ است.
پائولو سورنتینو کارگردانی است که علاقه زیادی به کشف موضوعات عمیق فلسفی و الهیات از طریق لنز ظریف و طنزآمیز خود دارد. فیلمهای او جوایز بی شماری برده اند، در حالی که The Great Beauty به تنهایی برنده جایزه اسکار، گلدن گلوب، بفتا و پنج جایزه EFA در سال ۲۰۱۴ شده است. فیلم Youth از او با بازی مایکل کین و هاروی کیتل در سال ۲۰۱۶ نامزد اسکار بهترین ترانه اورجینال و دو نامزدی گلدن گلوب شد. اولین مجموعه تلویزیونی سورنتینو با نام پاپ جوان نیز موفقیت بزرگی در نظر منتقدان و مخاطبان در سراسر جهان بوده است.
گفته میشود جوزپه تورناتوره، کارگردان و فیلمنامه نویس برجستهای است که تاثیر سینمای ایتالیا را در دهه ۱۹۸۰ احیا کرده است. تورناتوره که در سال ۱۹۵۶ در سیسیل به دنیا آمد، به عنوان کارگردان تئاتر شروع به کار کرد و تحت تاثیر مرشد خود میمو پینتاکودا قرار گرفت. او در ادامه ۱۲ فیلم بلند و ۱۰ فیلم مستند را کارگردانی کرد و به عنوان تیه کننده، نویسنده و تدوینگر سینما نیز فعالیت داشت.
محبوبترین فیلمهای تورناتوره عبارتند از: The Unknown Woman (۲۰۰۶) , Everybody’s Fine (۱۹۹۰) , Baaria (۲۰۰۹) , The Correspondence (۲۰۱۶) , Cinema Paradiso (۱۹۸۸) , و Malena (۲۰۰۰)، فیلمی که مونیکا بلوچی را در سطح جهانی به شهرت رساند.
فیلمهای جوزپه تورناتوره با تمرکز بر اهمیت خاطرات زندگی در زمان حال و برنامه ریزی برای آینده، به بررسی موضوع گذشته میپردازند. آنها اغلب شخصیتهایی را به تصویر میکشند که فعالانه به دنبال تکههایی از گذشته خود میگردند یا در زمان حال تحت تاثیر آن تکهها قرار میگیرند. تورناتوره همکاری پایداری با آهنگساز مشهور ایتالیایی، انیو موریکونه داشت و آخرین فیلم خود به نام Ennio (۲۰۰۱) را به این استاد آهنگسازی تقدیم کرد. فیلمهای او بیش از ۶۰ جایزه بین المللی دریافت کردند!
والریو زورلینی که در سال ۱۹۲۶ در بولونیا متولد شد، پیش از ورود به دنیای تئاتر و سینما در دهه ۱۹۴۰ در ابتدا به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. او ثابت کرد که یک مستندساز قوی است که به شدت تحت تاثیر سبک رئالیسم قرار دارد.
زورلینی سپس وارد عرصه داستان شد و برخی از ماندگارترین آثار کلاسیک سینمای ایتالیا را کارگردانی کرد، از جمله Violent Summer (۱۹۵۹) , Family Diary (۱۹۶۲) , The Camp Followers (۱۹۶۵) , Indian Summer (۱۹۷۲) , The Desert of the Tartars (۱۹۷۶) و البته مهمترین و شناخته شدهترین اثرش Girl With a Suitcase (۱۹۶۱) که کلودیا کاردیناله مسحور کننده و زیبا در یکی از بهترین نقش آفرینی هایش در آن بازی کرده است.
تصاویر سیاه و سفید او احساسات در حال تکامل، اما نافرجام را به شکلی بی بدیل به تصویر میکشید و فیلم او به نام La Ragazza Con La Valigia (Girl With a Suitcase) یکی از احساسیترین و رمانتیکترین فیلمهای تاریخ سینمای ایتالیا باقی مانده است. مرگ نابهنگام زولینی در سال ۱۹۸۲، تنها بعد از ساخت ۸ فیلم بلند، جایگاه او را در میان بزرگان سینمای ایتالیا تثبیت کرد.
فدریکو فلینی، متولد ۱۹۲۰ در شهر ساحلی زیبای ریمینی، فیلمسازی است که فیلم هایش این قدرت را داشتند که مخاطبان را به مقصدی فراتر از دنیای انگلیسی زبان ببرند. او حرفه طولانی مدتی داشت که در طول قرن بیستم از نئورئالیسم به سمت تصاویر احساساتی و سورئال حرکت کرد، از جمله آثاری مانند La Strada (۱۹۵۴) و La Dolce Vita (۱۹۶۰.
فلینی به عنوان یکی از درون نگرترین و هنرمندانهترین فیلمسازان ایتالیا تاثیر شگرفی بر سینمای جهان گذاشت و چهار جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را از آن خود کرده است. دیدگاه او اصطلاح Felliniesque یا فلینیستی را وارد اصطلاحات سینما کرد که به سبک منحصر به فرد و هیپنوتیزم کننده او اشاره دارد. فیلمهای او الهام بخش فیلمسازانی شد که آزمایش کردن را دوست داشته و با ترکیب داستان سرایی شخصی با سورئال، ریسک میکردند.
به طور ویژه، مارتین اسکورسیزی، شاهکار فیلنی به نام ۸، ۱/۲ در سال ۱۹۶۳ را شاهکار میداند و آن را به خاطر آزادی، نوآوری و کار با دوربین تحسین کرده است. فلینی در سال ۱۹۹۳ جایزه اسکار افتخاری را به خاطر سهم قابل توجه اش در توسعه سینما دریافت کرد که توانایی هایش در فیلمسازی را تصدیق کرد.
در اینجا، ما یک قدرت فیلمسازی ایتالیایی را داریم که در حوزههای کارگردانی، فیلمبرداری و تولید فعالیت میکند. میکل آنجلو آنتونیونی که در سال ۱۹۱۲ در فرارا، ایتالیا به دنیا آمد، پس از اینکه اولین گامهای خود را به عنوان منتقد فیلم برداشت، کار بر روی فیلمنامههای سینمایی را آغاز کرد. او در ادامه اولین فیلمش را با نام Cronaca Di Un Amore (۱۹۵۰) کارگردانی کرد و پس از آن با فیلمهای Le Amiche (۱۹۵۵) , L’avventura (۱۹۶۰) , L’eclisse (۱۹۶۲) , و Blow-Up (۱۹۶۶) و چندین فیلم دیگر مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.
فیلمهای آنتونیونی اغلب با شخصیتهای پیچیدهای سر و کار دارند که خود را در حال دست و پنجه نرم کردن با پوچی و ناتوانی در انتقال درست احساسات شان میبینند و این چیزی است که بسیاری از ما در قرن بیست و یکم هر روز با آن دست و پنجه نرم میکنیم. شهرت دیدگاه انتقادی او بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ با تمرکز بر زنان جوان (مونیکا ویتی اغلب این نقشها را بازی میکرد) در جستجوی معنا در زندگی هایشان به اوج رسید.
در حالی که برخی از فیلمهای بعدی او چندان مورد تحسین قرار نگرفتند، جایگاه آنتونیونی در تاریخ سینما و احساسات قرن بیستم همچنان تثبیت شده است. او در سال ۱۹۹۵ جایزه اسکار را به پاس یک عمر دستاورد سینمایی اش دریافت کرد.
سرجیو لئونه (۱۹۸۹ – ۱۹۲۹) افسانه ایترین کارگردان تاریخ غنی سینمای ایتالیاست. او ماجراجویی خود در عرصه سینما را به عنوان دستیار فنی در فیلمهای حماسی تاریخی مانند Quo Vadis (۱۹۵۱) و Ben Hur (۱۹۵۹) آغاز کرد، که به او طعم آنچه قرار بود در زندگی حرفهای خودش داشته باشد را دادند – فیلمهایی حماسی با عظمتهای شگفت انگیز. او شروع به ساخت نسخههای ایتالیایی از فیلمهای وسترن سرحدی آمریکایی کرد که هدف آن تقلید از سینمای آمریکا بود و سلاحهایی بود که برای نفوذ به این صنعت به کار میبرد، رویکردی که باعث شد تا منتقدان به فیلمهای اینچنینی لقب وسترن اسپاگتی را بدهند.
سرجیو لئونه کسی بود که وسترن اسپاگتی را رواج داد. سه گانه دلار او با بازی کلینت ایستوود به گسترش این ژانر در مقیاس جهانی کمک کرد و به مخاطبان نشان داد که شخصیت ها، صرف نظر از خوب یا بد بودن، میتوانند ماهیت بسیار پیچیدهای داشته باشند و در اعمالشان قابل درک باشند. لئنه یکی از اصلیترین همکاران انیو موریکونه بود که به او کمک کرد تا این ژانر را در قلب و ذهن مردم سراسر جهان تثبیت کند.
فیلم وسترن روزی روزگاری در غرب یا Once Upon a Time in The West (۱۹۶۸) با بازی چارلز برانسون، هنری فوندا و کلودیا کاردیناله، پایان بزرگ وسترن اسپاگتی محسوب میشود و نماد گذار از غرب وحشی به مدرنیته به شمار میآید. در سال ۲۰۲۲، کارگردان فرانچسکو زیپل یک مستند چشم نواز و پراطلاعات در مورد تاثیر لئونه بر سینما با نام Sergio Leone: The Italian Who Invented America را منتشر کرد که در حال حاضر در اپل تی وی در حال پخش است.
منبع:روزیاتو