به گزارش مجله خبری نگار،فیلمهای جنگی سال هاست که مخاطبان را شیفته خود کرده اند. متاسفانه جنگ و پیامدهای آن همه کشورها را تحت تاثیر قرار داده است و ما همچنان با اشتیاق به دنبال داستانهایی هستیم که به ما کمک کند همه این جنگها را درک کنیم. برخی از بهترین داستان سراییهای سینمایی در فیلمهای جنگی رخ میدهد و این تصاویر جذاب میدانهای نبرد یا صحنههای خونین نیست که مخاطب را به سیمت این فیلمها جذب میکند، بلکه شخصیتهای فیلمهای جنگی هستند. تماشا و هضم کردن داستانهایی در مورد شخصیتهایی که در زمانهای سخت و خطرناک به ماجراجویی میپردازند، ایمان ما را به بشریت باز میگرداند و همچنین الهام بخش این امید است که میتوانیم از دشواریهایی که با آنها مواجه هستیم، عبور کنیم.
همه داستانهای جنگی در مورد سربازان حاضر در خط مقدم نیستند. برخی از این فیلمهای جنگی در مورد تاثیراتی است که جنگ بر دوستان و خانواده ها، پس از بازگشت به خانه، کهنه سربازان پس از جنگ، و افرادی که به روشهای دیگر و اغلب پنهانی به این کارزارهای نظامی کمک میکنند. داستانهای عاشقانه. داستانهای دوستی. داستانهای بقا. ژانر فیلمهای جنگی همه اینها را در خود دارد. اما اغلب، هنگام جستجوی فیلمهای جنگی توصیه شده، فیلمهای جنگی کلاسیک در صدر فهرست قرار میگیرند. با این حال در سالهای اخیر کارگردانان، تهیه کنندگان و بازیگران بزرگی دور هم جمع شده اند تا فیلمهای ارزشمندی را به این مجموعه اضافه کنند. بدین بهانه، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلمهای جنگی یک دهه اخیر سینما آشنا کنیم.
در فیلم قلعه شنی، مت سرباز جوانی است که باید افتخار کند که برای کشورش در جنگ عراق میجنگد و از آن دفاع میکند، اما تنها کاری که میخواهد انجام دهد این است که به خانه برگردد. بدست آوردن پول برای تامین شهریه دانشگاه تنها انگیزهای بوده که او را در وهله اول برای پیوستن به ارتش ترغیب میکرد، اما حتی این هم نتوانسته او را در این دوران پرآشوب به ادامه حضور در ارتش ترغیب کند. او حتی در تلاش برای بازگشت به خانه، خود را زخمی میکند، هر چند که این کار بیهوده است. یکی از مهمترین (و خطرناک ترین) ماموریتهایی که او برای آن فرستاده شده، تعمیر سیستم آبرسانی در یک روستا است. آنها باید به سراغ پمپ آب بروند، مخزن آب را پر کنند و هر روز محموله آب را به روستاییان تحویل دهند. استخدام برخی از افراد محلی میتواند به آنها کمک کند، اما آنها نمیخواهند به سربازان آمریکایی که به خانه هایشان تجاوز میکنند، کمک نمایند.
با وجود اینکه سربازان قهرمانان این فیلم هستند، قلعه شنی نقطه نظرات شهروندان را نیز برجسته میسازد. برای برخی، به نظر میرسد که سربازان فقط میخواهند به مردم محلی کمک کنند و عداوت شهروندان با آنها غیرقابل توجیه است. در لحظهای از فیلم، مت میگوید: «من به اینجا تعلق ندارم» و این یکی از ایدههای اصلی فیلم است که سعی دارد آن را به مخاطب منتقل کند. چه نیت آنها خوب باشد و چه بد، مردم این روستا خواهان بازپس گرفتن خانه شان هستند. بازیهای بازیگران در بالاترین کیفیت قرار دارد، از لهجه جنوبی متقاعد کننده هنری کاول در نقش سروان سایورسون تا نیکولاس هولت در نقش سربازی که به دردسر افتاده است.
هکسا ریج یا ستیغ ارهای یکی دیگر از فیلمهای زندگینامهای با داستان جنگ جهانی دوم است. این یکی بر روی سرگذشت دزموند داس متمرکز است، یک امدادگر جنگی با مجموعهای از قوانین مذهبی سرسختانه که از آنها پیروی میکند، قوانینی که موقعیت او را به عنوان یک امدادگر جنگی خطرناکتر میکند. او هم به عنوان یک صلح طلب و هم به عنوان یک مسیحی، اعتقادی به استفاده یا حمل سلاح نداشت، حتی اگر این کار به معنای در معرض خطر قرار دادن جانش باشد. باورهای مذهبی داس او را به شدت در میان همقطارانش مطرود میکند و آنها حتی تلاش میکنند تا او را از ارتش اخراج کنند. با این همه شکنجه و آزاری که داس با آن مواجه میشود، بینندگان این سوال را مطرح میکنند که آیا داس توسط سیستم خرد خواهد شد یا اینکه سیستم را تغییر خواهد داد.
بسیاری از سربازان در فیلمهای جنگی پس از مدتی با هم ادغام شده و به هم خو میگیرند. بسیاری از آنها افراد سرخوردهای هستند که شرایط دشوار آنها را تحت تاثیر قرار داده و از نظر فیزیکی توسط همتایان خود به حاشیه رانده میشوند. در اینجا، داس کمی حس تو سری خوری و ضعیف بودن در خود دارد، اما تعهد او به باورهای مذهبی و اصرارش بر این که این راه اخلاقی درست برای مشارکت در جنگ است (اگر چنین چیزی ممکن باشد) بسیار جذاب جلوه میکند. نگاهی اجمالی به تربیت داس و رویدادهای کلیدی زندگی او به ما کمک میکند درک کنیم که چرا او چنین سرسختانه به باورهای صلح جویانه خود باور دارد.
یک جنگ خصوصی یک درام جنگی زندگینامهای است، اگر چه این بار چهره اصلی یک روزنامه نگار است. ماری کُلوین جنگهای سراسر جهان را در مقالات خود برای روزنامه ساندی تایمز پوشش میدهد. در مدت حضور در سریلانکا، او و اطرافیانش توسط ارتش مورد حمله قرار میگیرند. این حمله به قدری وحشیانه است که ماری یک چشم خود را از دست میدهد. با وجود این رویدادهای هولناک، ماری هنوز هم مشتاق برجسته کردن وقایع غم انگیزی است که در سراسر جهان رخ میدهد. آخرین جایی که توجه او را به خود جلب کرده، شهر حمص، سوریه است، جایی که او میخواهد در آن افکار عمومی را در مورد جانهای بی گناهانی که گرفته شده، آگاه کند. اما اگر ماری مراقب نباشد، میتواند خود یکی از این قربانیهای بیگناه باشد.
همه میدانند که جنگ خطرناک است. چه کسانی که در ارتشها میجنگند و چه غیرنظامیانی که در مناطق تحت تاثیر جنگ زندگی میکنند. چیزی که چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، خطری است که متوجه کسانی میشود که قصد دارند همه ما را از واقعیت این جنگها مطلع نگه دارند. ماری از بسیاری از روزنامه نگاران فراتر میرود، اما این فیلم هنوز هم خطر مربوط به روایت کردن حقیقت را برجسته میکند. روزاموند پایک واقعاً خود را ماری کلوین تبدیل میکند تا تصویری تاریک و واقعی از این روزنامه نگار افسانهای ارائه دهد.
تک تیرانداز آمریکایی فیلمی محصول سال ۲۰۱۴ به کارگردانی کلینت ایستوود است. این فیلم بر اساس زندگی و خاطرات کریس کایل، یکی از بهترین و مرگبارترین تک تیراندازان تاریخ آمریکا ساخته شده است. کریس (با بازی بردلی کوپر) به لطف تمرین تیراندازی و شکار با پدرش، نحوه کنترل اسلحه را از سنین پایین یاد گرفت. پس از اینکه یک شکست عشقی او را مجبور میکند که زندگی اش را به چالش بکشد، او در نیروی دریایی ثبت نام میکند. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، کریس به عراق فرستاده میشود. اگر او فکر میکرد که شکارهایش محدود به نیروهای مسلح خواهد بود، کایل به سرعت در مییابد که اصلاً چنین نیست و او باید تصمیمهای سختی بگیرد.
کریس بین خانه، جایی که همسر و خانوادهای در حال گسترش دارد، و اعزامهای مختلفی که به عراق دارد، در رفت و آمد است؛ و در این مسیر روشن میشود که او دیگر آن مرد قبل از ثبت نام در ارتش نیست. اغلب فیلمهای جنگی زندگی سربازان را پس از پایان جنگ نشان میدهند و هیچ گاه به میدان جنگ باز نمیگردند، اما رفت و آمد کایل بین این دو زندگی یک برداشت منحصر به فرد از چنین داستانی است. عوارض و تاثیرات منفی جنگ بسیار گسترده است و صحنههای مربوط به همسر و فرزندان کایل در این فیلم، عمیقاً در ذهن مخاطبان طنین انداز میشود. حتی اگر بینندگان خاطرات واقعی کریس کایل را بخوانند، باز هم چیزهای زیادی را میتوان در بازی بی نقص بردلی کوپر در این نقش یافت.
فیلم خشم داستان خدمه یک تانک آمریکایی را در آلمان و چند ماه پیش از پایان حنگ جهانی دوم روایت میکند. این خدمه در نبردهای زیادی در کنار یکدیگر جنگیده اند و متحمل خسارات زیادی شده اند، از جمله کشته شدن یکی از اعضای گروه. وقتی یک عضو جدید به تیم آنها میپیوندد، با آغوش باز از او استقبال نمیشود. این مرد جوان جدید، نورمن، به اندازه برخی از سربازان دیگر بی رحم و سوء استفاده گر نیست و مهارت جنگی مشابهی با بقیه ندارد. این فیلم در مورد ماجراجویی این خدمه تانک است، در شرایطی که بیشتر به عمق خاک آلمان تحت کنترل نازیها میروند و باید در شرایطی که پایان این دوران بیرحم و خشن در دوردست دیده میشود، با یکدیگر همکاری کنند.
از بسیاری جهات، خشم به چیزهای زیادی میپردازد که از یک فیلم جنگی انتظار دارید. صحنههای متعددی وجود دارد که در آن سربازان یونیفرم پوش در شهرهای تخریب شده کمین میکنند و سلاح به دست دارند. با این حال لایه خاصی از اعتبار و واقعیت گرایی در فیلم وجود دارد، به خصوص پس از این که بینندگان نورمن را بیشتر میشناسند. شاید این تصویر واقع گرایانه به خاطر این باشد که نویسنده و کارگردان فیلم، دیوید آیر، از گزارشهای دست اول سربازان درگیر در جنگ جهانی دوم برای ساخت فیلم خود الهام گرفته است. خشم ذرهای واقعیتهای هولناک جنگ جهانی دوم را ماست مالی و تلطیف نمیکند و با اینکه گاهی اوقات تماشای فیلم دشوار میشود، اما در نهایت ارزشش را دارد.
همسر نگهبان باغ وحش یک درام جنگی بر اساس یک کتاب غیر ساختگی است. داستان فیلم، فعالیتها و کارهای خارق العاده یان و آنتونینا زابینسکا را بازگو میکند که با پنهان کردن تعدادی یهودی در محیط غیرمحتمل یک باغ وحش، به صدها نفر از یهودیان لهستانی کمک کردند. هر دوی آنها در باغ وحش ورشو کار میکنند که توسط یک جانورشناس و حامی هیتلر که از برلین فرستاده شده، تهدید به نابودی میشود. این جانورشناس نشان میدهد که قادر به بی رحمی بی حد و مرزی است، با این حال، جان و آنتونینا تصمیم میگیرند که مردم یهودی را در آنجا پنهان کنند. اما با حضور مداوم و بیشتر آلمانیها در باغ وحش، دور نگه داشتن این یهودیان از خطر به طور فزایندهای چالش برانگیز و خطرناک میشود.
این داستان منحصر به فرد برای طرفداران تاریخ جذاب خواهد بود و این موضوع که فیلم بر اساس رویدادهای واقعی است، حتی آن را جذابتر نیز میکند. آنتونینا (با بازی جسیکا چستین) در طول فیلم با مهربانی اش نسبت به حیوانات و آنهایی که پنهان کرده تا در امان باشند، در نکنار قدرتی که باید در مقابله با نازیهای و حامیان آنها نشان دهد، به وضوح میدرخشد. از آنجایی که فیلم بسیاری از گونههای جانوری را در داستان خود گنجانده بود، به عنوان مقایسهای برای دیدن درندگی و ملایمت حیوانات در تضاد با انسانها عمل میکند. حتی اگر بینندگان احساس کنند که دیگر از روایتهای جنگ جهانی دوم خسته شده اند، این یکی شایسته یک فرصت دیگر است.
دانکرک یکی دیگر از فیلمهای کریستوفر نولان درباره یک رویداد واقعی در طول جنگ جهانی دوم است. تامی یک سرباز بریتانیایی متفقین است که در شهری ساحلی به نام دانکرک در شمال فرانسه به سر میبرد. پس از حملهای که کشتههای زیادی به جا میگذارد، تامی خود را در ساحلی مییابد که سربازان دیگر بسیاری نیز در آن در انتظار تخلیه هستند. فرار کردن از دانکرک سختتر و خطرناکتر از آن چیزی است که همه آنها تصور میکردند. حتی وقتی کشتیها میرسند، یا آنها را نمیپذیرند، یا کشتیها مورد حمله قرار گرفته و غرق میشوند، یا در خشکی با تهدید مواجه میشوند. ناامیدی و ترس باعث افزایش تنشها میشود و به زودی سربازانی که در یک جبهه مشترک میجنگیدند، به یکدیگر حمله میکنند.
تصمیمات سینمایی و قصه گویی واقعاً به این فیلم کمک کرد تا ترانهای متفاوت در ژانر جنگی بخواند. در صحنههای محوری فیلم، دیالوگ اندک است و بازیگران (و همچنین موسیقی متن) تلاش زیادی میکنند تا این احساس درماندگی و ترس را به مخاطب منتقل کنند. در دستان اشتباه، این انتخاب میتوانست فیلم را به فیلمی کلیشهای و معمولی تبدیل کند. در عوض، انتخابهای نولان باعث شد که وزن احساسی و عاطفی فیلم بیشتر شود. در حالی که صحنههای رویارویی سربازان با تهدیدات بیرونی پر از اکشن و هیجان انگیز است، لحظات درگیری سربازان با یکدیگر به یاد ماندنیترین صحنههای فیلم دانکرک هستند.
ددخویان بی مرز و بوم یا جانوران بی کشور درباره پسری به نام آگو است که در یک کشور در غرب آفریقا زندگی میکند. او و خانواده اش در دوران پرآشوبی زندگی میکنند، در شرایطی که کشورشان در میانه یک جنگ داخلی است. با شنیدن این خبر که شورشیان به زودی به شهرشان میرسند، پدر آگو باید تصمیم سختی بگیرد تا مادر آگو و دو فرزند کوچکش را به شهری امنتر بفرستد، در حالی که آگو، پدرش و برادرش در شهر میمانند. پس از اتفاقات ناگواری که باعث فرار آگو میشود، او خیلی زود مجبور میشود سرباز کودک نیروهای شورشی باشد و دست به اقداماتی بزند که برای هر کسی سخت خواهد بود، چه برسد به یک کودک.
به نظر میرسد بیشتر فیلمهای جنگی با موضوع جنگ جهانی اول یا دوم، با تمرکز بر کشورهای اروپایی ساخته شده اند. در حالی که بازگویی این داستانها مهم است، جنگهای دیگری نیز وجود دارند که مردم هنوز اطلاعات کمی در مورد آنها دارند یا کشورهایی که در این جنگها نقش داشته اند، اما فراموش شده اند. ددخویان بی مرز و بوم با تمرکز بر غرب آفریقا از فیلمهای جنگی دیگر متمایز میشود، حتی اگر نام کشور خاصی در طول داستان برده نمیشود. همچنین دیدن داستان یک سرباز کودک عادی نیست. آگو مجبور میشود دست به کارهای هولناکی بزند و دیدن درگیریهای درونی او، از نظر احساسی هر بینندهای را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
فیلم ۱۸۰ دقیقهای اوپنهایمر ساخته کریستوفر نولان که در تابستان سال ۲۰۲۳ اکران شد، توجهات زیادی را به خود جلب کرد. این فیلم جنگی زندگینامهای داستان یک فیزیکدان نظری واقعی به نام جی. رابرت اوپنهایمر است که مهارت و دانش او در دنیای سلاحهای هسته ای، تاثیر بزرگی بر نتیجه جنگ جهانی دوم داشت.
اوپنهایمر در ابتدا در اتمام تحصیلات خود در کمبریج با مشکل مواجه میشود. بعدها که او به ایالات متحده باز میگردد، از او خواسته میشود تا در پروژه منهتن که یک برنامه کلیدی برای توسعه یک بمب اتمی است، مشارکت کند. در حالی که درگیر شدن در این پروژه میتواند خطرناک بوده و پیامدهای مادام العمر داشته باشد، چندین دلیل اوپنهایمر را مجبور میکند که به این پروژه بپیوندد که یکی از دلایل آن داشتن ریشه یهودی او است.
اوپنهایمر به عنوان یک فیلم جنگی بسیار خوب عمل میکند، زیرا یک فضای تاریخی و پیشینهای عمیق از زندگی و شخصیت اوپنهایمر ارائه میدهد که مخاطبان را در دنیای فیلم غرق میکند بدون اینکه نیازی به قربانی کردن توسعه شخصیتی پرسوناها باشد. اوپنهایمر انسان کامل و بی نقصی نیست؛ او از نظر اخلاقی تصمیمات سوال برانگیزی میگیرد و به همسرش وفادار نیست، بلکه با اضطراب و اعتماد به نفس نیز دست و پنجه نرم میکند.
فیلم اوپنهایمر ثابت میکند که فیلمهای جنگی برای جذاب بودن لازم نیست اغلب در میدانهای نبرد روایت شوند یا خطرات جدی بودن در جنگ را به مخاطب منتقل کنند. داستان این فیلم میتوانست در سال ۱۹۴۵ به پایان برسد، اما پس از آن نیز داستانش را دنبال میکند. دیدن مردی که زمانی مورد تخسین مردم کشورش بود، اما حالا باید در دادگاهی حقوقی از خود دفاع کند بسیار هیجان انگیز و قابل توجه و از لحاظ تاریخی آگاهی بخش است. اینکه چطور همه چیز سریع بر علیه او شد و اینکه چطور اوپنهایمر با جنبههای ویرانگر و مفید مشارکتش در پروژه منهتن مواجه میشود، بسیار تاثیرگذار و جذاب است.
ماجرای در جبهه غرب خبری نیست به عنوان رمانی که در سال ۱۹۲۹ منتشر گردید شروع شد و از آن زمان به اشکال مختلفی به حیات خود ادامه داده است: به عنوان یک ترانه ضد جنگ از التون جان و سه اقتباس سینمایی. اقتباس سینمایی ۲۰۲۲، پیچش تازهای به این داستان محبوب میدهد. در طول جنگ جهانی اول، قهرمان داستان ما، پل تنها ۱۷ سال دارد که به همراه چند تن از دوستانش در ارتش ثبت نام میکند. برای آن ها، جنگیدن در جنگ جهانی اول یک نمایش واقعی از میهن پرستی و شجاعت است. با این حال، وقتی در فرانسه مستقر میشوند، متوجه میشوند که رویای شجاعتی که به آنها فروخته شده، بسیار تلختر و تاریکتر از واقعیتهای هولناکی است که با آن مواجه میشوند.
این داستان کار فوق العادهای انجام میدهد تا بینشی در مورد اینکه چرا و چطور تعداد زیادی از جوانان برای شرکت در جنگ پیشقدم میشوند، فراهم کند. تماشای تغییر در شخصیت پل زمانی که شاهد مرگ دوستان و دیگر سربازان است، بسیار تکان دهنده خواهد بود. برای کسانی که با منبع اصلی این فیلم آشنا نیستند، مشخص نیست که آیا اوج شخصیت پل نزول به یک شرور آشکار است یا هنوز بر خودِ پیش از جنگش تسلط دارد. لحظاتی که شخصیت او میتواند به هر دو طرف خم شود، یک مطالعه شخصیتی جذاب است. همچنین در نسخه ۲۰۲۲ این فیلم یک بخش فرعی دیگر در رابطه با امضای معاهده آتش بس اضافه میشود که ارزش سرگرم کنندگی بیشتری را برای مخاطبانی که اقتباسهای قبلی را دیده اند، فراهم میکند.
منبع:روزیاتو