کد مطلب: ۴۴۷۶۲۰
|
|
۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۸

نگاه ناامیدانه ملوان به لیگ بیست و سوم؛ زارع رفتنی است و نوری بلاتکلیف

نگاه ناامیدانه ملوان به لیگ بیست و سوم؛ زارع رفتنی است و نوری بلاتکلیف
نگون‌بختی بزرگ ملوان در این نکته است که تا چشم به هم بزنید، فاصله دو ماه و نیم بین اتمام لیگ بیست و دوم و شروع لیگ بیست و سوم سپری خواهد شد و ملوان بدون اینکه به دلگرمی واقعی و تازه و بودجه بیشتر و شرایط بهتری رسیده باشد، مجبور به شروع شرکت در این لیگ خواهد بود.

به گزارش مجله خبری نگار/ایران‌ورزشی: قدیمی‌تر‌ها از میان ملوانی‌ها بیشتر برای امثال بهمن صالح‌نیا، نصرت ایراندوست، محمود پیشگاه هادیان، جاوید جهانگیری، عزیز اسپندار و غفور جهانی احترام قائلند و آن‌ها را شمایل‌های واقعی «قو»‌ی سپید انزلی می‌انگارند. نسل میانه و آن‌ها که نه پیرند و نه جوان، به محمد احمدزاده احترام می‌گذارند و مرحوم سیروس قایقران برایشان یک قهرمان ابدی است و کمی جلوتر که بیاییم و معاصر شویم، اگر چه امثال حسین کنعانی‌زادگان و عزت‌الله پورقاز را ابتدا با پیراهن ملوان در حال جلوه‌گری دیدیم، اما برای جوان‌تر‌ها دو نفر نماد‌های اصلی ملوان به شمار می‌آیند. آن‌ها پژمان نوری و مازیار زارع هستند که در دهه‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ و دو سال نخست دهه ۱۴۰۰ با ملوان عجین بوده‌اند و البته قایقران با اوایل دهه ۱۳۸۰ نیز پیوند خورده و به آن عصر هم تعلق داشت؛ بنابراین هواداران جوان‌تر ملوان الان کاملاً درک می‌کنند که چرا مدیرعامل ملوان باید پژمان نوری باشد و به چه سبب سرمربیگری تیم را باید مازیار زارع انجام بدهد. آن‌ها معتقدند که صدارت و مقام‌هایی بهتر از این متصور نیست و آنان همان جا نشسته‌اند که کاملاً سزاوار آن هستند و رد کردن این مدعا نه آسان است و نه عقلایی.

سؤالی منطقی، اما بی‌پاسخ

بر همین منوال برای این دسته از هواداران ملوان (طیف سنی ۱۵ تا ۳۰ سال) واقعاً ظالمانه و بی‌مورد است که زارع در پایان فصل جاری به سبب حمایتی که انتظار داشت در سخت‌ترین شرایط مالی و بدون یاورترین ایام حیات «قو»‌ی سپید شامل حال باشگاهش شود (و البته نشد)، به نشانه اعتراض از ملوان جدا شود و نوری هم نداند که در چنین شرایطی چه کار بکند و کدام راه ارجح‌تر است. کناره‌گیری به سبک زارع یا ماندن و جنگیدن به روش تمام سه- چهار سال اخیر به قصد فراهم آوردن امکاناتی که بدون آن نه حیاتی موفق برای ملوان امکانپذیر می‌شود و نه برای هر باشگاه دیگری که قصد حضور و ابقا در چنین لیگی را داشته باشد.

در زمانه‌ای که تیمداری بالنسبه موفق در لیگ برتر فوتبال کشور با بودجه‌ای کمتر از ۲۵۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان در هر فصل غیرممکن است و بودجه اجرایی باشگاه‌های صنعتی یا دو باشگاه پرطرفدار پایتخت به حول و حوش ۷۰۰ و حتی ۸۰۰ میلیارد تومان می‌رسد، ملوان با سرمایه‌ای یک‌هشتم رقم آخر در پایان لیگ بیست و دوم با زور و مرارت و دشواری فراوان، ولی به هر شکل در این صحنه ماندنی شد و از سقوط به دسته‌ای پایین‌تر رهایی یافت و فقط یکی، دو نتیجه بسیار بد در هفته‌های پایانی گرفت که باخت ۱-۵ مقابل نفت مسجدسلیمان و ۰-۴ در برابر مس رفسنجان بود.

هواداران جوان ملوان که از بهمن صالح نیا، قدیمی‌ترین و ماندگارترین شمایل این باشگاه چیز زیادی نمی‌دانند و حتی با محمد احمدزاده و سیروس قایقران هم نزیسته‌اند و جلوی چشم‌هایشان فقط نوری و زارع را دیده‌اند، در «هم‌آوایی» با این دو نفر می‌پرسند که مگر آن‌ها چه گناهی کرده‌اند که هم باید از کمترین بودجه کاری برخوردار باشند و هم از آن‌ها طلب شود که بهترین نتایج را بگیرند و حتی به سهمیه آسیایی چشم داشته باشند؟ سؤالی که منطقی و منصفانه است و مسئولان امر پاسخی به آن نمی‌دهند.

کمک‌هایی که کم و کمتر شد

ملوان شش دهه پیش با همت و حمایت مالی نیروی دریایی کشور متولد شد و سال‌ها از این طریق ارتزاق کرد، اما بتدریج طی دو دهه اخیر از حجم بودجه‌های تزریقی دولتی به این تیم کاسته شد و در دهه ۱۳۹۰ به جایی رسید که سران وقت این باشگاه باید به اسپانسر‌هایی کاملاً متفاوت می‌اندیشیدند.

اسپانسر‌هایی که به صحنه نمی‌آمدند، زیرا ملوان برایشان آورده‌ای نداشت و فقط حمایت مالی از امثال سرخابی‌های پایتخت آن‌ها را در مرکز توجهی قرار می‌داد و همچنان می‌دهد که هر اسپانسر ورزشی آن را می‌جوید و خرج کردن در راه تقویت تیم‌های معروف فوتبالی را راه نیل به آن می‌داند. از این طریق است که هم کالا‌های تولیدی آن اسپانسر و صاحب صنعت می‌فروشد و هم تیم بزرگ و محبوب مورد حمایت به سرمایه عظیمی دست می‌یابد که استفاده از آن برای موفقیت در میدان مسابقات و به تبع آن محبوب و بزرگ ماندن الزامی است.

شروعی مجدد با کدامین دلگرمی؟

بنابراین در پایان یک فصل فوتبالی دیگر باید پرسید که ملوان و امثال آن چه گناهی دارند که نه صنعتی‌اند و نه مثل گذشته با وجود نظامی محسوب شدن از بودجه‌های آن برخوردار می‌شوند تا نیاز‌های مالی‌شان تأمین شود. آن‌ها مانند سرخابی‌ها ۳۰ تا ۴۰ میلیون طرفدار ندارند که پول دادن از سوی اسپانسر‌ها به آن‌ها اسباب رونق کسب و کار صاحبان صنایع شود و چند برابر آنچه را که می‌پردازند، با فروش بیش از پیش کالا‌های تولیدی خود پس بگیرند و هر دو سوی این معامله راضی باشند.

پاسخی بر سؤال‌ها و ابهام‌های فوق بر زبان‌ها جاری و شنیده نمی‌شود و هیچ کس به ملوان نمی‌گوید حالا که همه این الزام‌ها را نداری، چه باید بکنی. زارع یک فصل بدون داشتن این «باید» ها، ملوان را در صحنه لیگ برتر نگه داشت، اما آیا فصل بعد هم می‌تواند؟ آیا حمایت عظیم و پرشور هواداران ملوان به تنهایی برای حفظ مجدد این تیم در لیگ برتر کفایت می‌کند؟ بعید است چنین باشد؛ بنابراین رفتن زارع آنقدر‌ها هم غیرعاقلانه و خودخواهانه نیست، ولی بدتر از همه اینکه ملوان و پژمان نوری و نظایر او و بازیکنان زحمتکش و کم چشمداشت این تیم می‌مانند و ده‌ها ابهام و رو در رو با این سؤال که آن‌ها باید چه بکنند.

باز هم ماندن با کمترین امکانات و دریافتی‌های دیر و اندک و یا جذب شدن هر چه سریع‌تر به باشگاه‌هایی که قدری بیشتر و زودتر به آن‌ها پول می‌دهند؟ نگون‌بختی بزرگ ملوان در این نکته است که تا چشم به هم بزنید، فاصله دو ماه و نیم بین اتمام لیگ بیست و دوم و شروع لیگ بیست و سوم سپری خواهد شد و ملوان بدون اینکه به دلگرمی واقعی و تازه و بودجه بیشتر و شرایط بهتری رسیده باشد، مجبور به شروع شرکت در این لیگ خواهد بود. آغازی ناروشن و بدون داشتن امیدی فزون‌تر از فصل تازه پایان یافته و با انواع دغدغه‌ها که همه ملوانی‌ها را در طول مسابقات جان به لب کرد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر