به گزارش مجله خبری نگار/ایران: به نقل از reseauinternational، ژنرال دومینیک دلاورد، نویسنده و تحلیلگر فرانسوی در یادداشتی که در سایت «شبکه بین المللی» (۱) منتشر شده، بیان میکند: همانند هر ناظر علاقهمند به عملیات ویژه در اوکراین، بارها در مورد رفتارهای عمومی ارتش روسیه، خویشتنداری، عملیاتها یا گاهی بیتحرکی آنها، همچنین خونسردی و تأنی حاکمیت روسیه در مواجهه با رفتارهای هیستریک حکام و رسانههای کشورهای عضو ناتو متعجب شدهام. از این رو به دنبال کلیدهای جدیدی گشتم تا وقایع را عمیقاً درک کرده و به آنها معنا ببخشم. در همین زمینه متن یک وبلاگنویس روس در تحلیل وقایع اوکراین و به درازا کشیدن جنگ بسیار تأملبرانگیز بود.
این وبلاگنویس وقایع اوکراین را چنین تحلیل کرده بود: تلاشی دیگر برای درک عملیات روسیه در اوکراین، آنچه که هدف اصلی را در مرکز استراتژی قرار میدهد؛ به این مفهوم که نهتنها سیاست اوکراین را تغییر میدهد که ناتو را وادار به بازگشت به تعهداتش در سال ۱۹۹۱ (یا ۱۹۹۷) کرده و آنها را به خطوط مقدم در آن زمان بازمیگرداند. در واقع از زمان آغاز عملیات در اوکراین، سؤالات زیادی برای کارشناسان و بسیاری از مردم درخصوص اهداف، رویکردها و نتایج نهایی آن مطرح شد. اقدامات ارتش و مقامات روس به وضوح نشان میدهد که روسیه در تلاش برای تکمیل و پایان دادن سریع به این عملیات نیست.
از این منظر ذکر چند نکته شایان توجه است؛ خروج داوطلبانه نیروها از نزدیکی کییف، امتناع از ابتکار عمل، توقف عملیات تهاجمی و تبدیل آن به حالت دفاعی، مذاکرات بیمعنی تعمدی، تبادلات عجیب زندانیان، حملات تقریباً انحصاری به اهداف نظامی، امتناع قاطعانه از آسیب رساندن به زیرساختهای استراتژیک و غیرنظامی، برگزاری رفراندومهای عجولانه، امتناع از حمله به مقر و مراکز تصمیمگیری دشمن، و وجود بسیاری از موارد عجیب دیگر که نشانهای از اقدامات ارتشی نیست که قصد دستیابی به یک پیروزی سریع و قاطع را داشته باشد.
شاید با نگاهی سطحی، سادهترین گزینه، نادان دانستن مقامات روس باشد، ولی قطعاً آنها به دنبال راهاندازی یک جنگ عادی نیستند. اما دلیل چیست؟
این وبلاگنویس در ادامه نوشت: اگر چنین در نظر بگیریم که این عملیات تنها یکی از مراحل مبارزه علیه غرب باشد، معلوم میشود که روسیه واقعاً نیازی به پیروزی سریع و قاطع در اوکراین ندارد. پیشرفت سرعتی برای ارتش چه فایدهای دارد، وقتی که شکست سریع و کامل اوکراین از نظر ژئوپلیتیک تغییرات خاصی را به ارمغان نخواهد آورد؟ مسکو سرزمینها و جمعیتهای جدیدی خواهد داشت، اما همسویی ژئوپلیتیک جهانی به همین شکل ثابت خواهد ماند و همیشه مجبور خواهیم بود طبق قوانین دیگران بازی کنیم و همچنان تحریمهای سنگین یکجانبه بر ما تحمیل خواهد شد.
آنطور که از شواهد پیداست هدف کاملاً متفاوت است؛ واداشتن غرب به پرتاب هر چه بیشتر منابع مالی و نظامی خود در آتش. مانند بازی شطرنج که برای کشاندن حریف به دامی بدون بازگشت، مهرهای قربانی میشود. اگر این هدف را به خاطر بسپاریم، روشن میشود که چرا ایالات متحده خطوط لوله گازرسانی روسیه را منفجر کرد. قطعاً بدون آنها، اهمیت خطوط گازی اوکراین به طرز چشمگیری افزایش مییابد. این تلاشی است از سوی واشنگتن برای وادارسازی اروپاییها به مشارکت هرچه بیشتر در این جنگ.
سؤال این است که روسیه چه زمانی درمییابد که غرب به اندازه کافی بر سر پروژه اوکراین به باتلاق کشانده شده است تا سریعاً به درگیریها پایان دهد و گفتگوها را با یک دشمن ضعیف از نظر اقتصادی از سر بگیرد.
هدف، شکست دادن اوکراین نیست (این فقط یک وظیفه ثانویه به شمار میآید)، مهم به زانو در آوردن غرب است که بیش از حد با تحریمهایش حاکمیت مسکو را نشانه گرفته. اگر دائماً تحریمهایی علیه ما اعمال شود و مجازاتی در قبال آن در نظر نگیریم، در این صورت حاکمیت ما زیر سؤال میرود. در این میان، اوکراین تنها قربانی رژیم سیاسی خود است که اجازه داد رویارویی میان بازیگران اصلی ژئوپلیتیک به کشورش کشانده شود. این حتی قطعهای از بازی شطرنج نیست، بلکه صفحهای است که بازی روی آن انجام میشود.
تا زمانی شرایط خوب پیش خواهد رفت که روسیه بتواند از بسیجهایی که بخشی از این درگیری در ماه فوریه نبودند، پول نقد کند و هر از گاهی ابتکار عمل را به دست بگیرد، تا اندازهای که بخش عمده درگیری را در داخل مرزهای سابق اوکراین نگه دارد، طرف مقابل را متضرر کرده و شرایط را به نفع خود حفظ کند.
در سال ۱۹۹۰، اتحاد جماهیر شوروی سابق به دلایل اقتصادی فروپاشید. این فروپاشی سریع بود و پیامدهای آن تعادل ژئوپلیتیک زمین را برای مدتی طولانی تغییر داد. بیش از ۳۰ سال طول کشید تا آن شرایط نامطلوب بهبود یابد، آن هم با عزم و اراده دولتمردی زیرک که موفق به احیای اقتصاد و بازگرداندن غرور و انسجام به روسیه شد. در این راستا تواناییهای از دست رفته به ارتش و نیروهای مسلح روس بازگشت. اما طرف غربی؛ از جمله ۳۰ سال عدم سرمایهگذاری در حوزه دفاعی از سوی کشورهای اتحادیه اروپا، لشکرکشیهای نظامی پرهزینه و غیرمولد از سوی امریکا منجر به تضعیف هر چه بیشتر ناتو هم از نظر نیروی انسانی فعال و ذخیره و هم از نظر آموزشهای جنگی شد. همچنین شاهد ناتوانی ناتو در زمینه تأمین تجهیزات و نگهداری آنها در شرایط مناسب، میزان در دسترس بودن آنها از نظر فنی و عملیاتی بودیم.
در حوزه اقتصادی نیز وضعیت بدهیهای بیحد و حصر در دو سوی اقیانوس اطلس شمالی، که البته هزینههای ۳ ساله مدیریت فاجعهبار بحران بهداشت و درمان را نیز باید به آن افزود، بهطور قابل توجهی پایههای اقتصادهای بزرگ غربی را تضعیف کرده است، تا حدی که نشانههای نزدیک شدن به بروز بحرانی همهجانبه، مالی و اجتماعی کاملاً مشهود است. علاوه بر این، در هر دو سوی اقیانوس اطلس شمالی، به نظر میرسد که کشورهای عضو اتحادیه اروپا بیش از پیش در حال جدایی و تقسیمبندی هستند و تمایلی به قربانی کردن قدرت خرید، آسایش و استانداردهای زندگی مردم خود برای آغاز ماجراجوییهای جنگی به ابتکار یک نخبه کوتوله و نومحافظهکار امریکایی ندارند.
جنگ ناتو و روسیه که روی صحنه اوکراین رخ میدهد، قطعاً یک برنده و بازنده خواهد داشت و در پایان، میزان تابآوری اقتصادی و اجتماعی هر یک از طرفین درگیری است که برنده را مشخص میکند.
آنچه که از شواهد پیداست، در حال حاضر زمان به نفع روسیه پیش میرود. به همین دلیل است که روسیه علاقهای به تعجیل در امور ندارد و هیچ اقدامی در این راستا انجام نمیدهد، بخصوص که در سایه مدیریت انتحاری اروپا و امریکا از طریق تحریمهای بومرنگی (بازگشت عواقب تحریمها به سوی غرب)، بسیار محتمل است که در کوتاه مدت، غرب شاهد یک فروپاشی عظیم اقتصادی باشد که از نظر مقیاس و پیامدهایش با آنچه که اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال ۱۹۹۰ تجربه کرد، کاملاً قابل قیاس است.
اگر عملیات ویژه روسیه قاطعانه و سریع و با امضای معاهده صلح به شکل مناسب با اوکراین انجام شده بود، بدون هیچ تغییری در قوانین تنها چند تغییر مرزی و راهپیمایی جهانی رخ میداد؛ مثل سابق. جهان هژمونیک ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ناتو به سرعت قدرت و عادات ناپسند خود را دوباره از سر میگرفتند، تا از طریق تهدید و تحریم، قدرت حکومت بر کل کره زمین را در دست بگیرند.
حالا در نظر بگیرید که پس از یک زمستان سرد و سخت، تورم دو رقمی منجر به کاهش قابل توجه قدرت خرید و سطح زندگی در غرب، ورشکستگی شرکتها، فروپاشی جزئی یا کلی اقتصاد آنها شده و ناآرامیهای اجتماعی افزایش خواهد یافت. اینجاست که دولتهای عضو ناتو متوجه میشوند که چارهای جز پذیرش قوانین جدید ندارند؛ قوانین دنیایی چندقطبی که امروزه در حال شکلگیری است و تنها در این صورت روسیه برنده بازی خواهد بود.
خطر رویارویی ناتو و روسیه بسیار فراتر از مرزهای اوکراین است. برای روسیه و کشورهای حامی آن، یک بار برای همیشه، مسأله خنثی کردن هژمونی «دلار امریکا-ناتو» و بازنگری در عملکرد سازمانهایی که کم و بیش با آن مرتبط یا تابع آن هستند، حائز اهمیت است؛ مانند صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و حتی سازمان ملل متحد.
برای دستیابی به چنین هدفی، ما باید در دامن زدن به فروپاشی جزئی یا کلی اقتصادهای غربی با عواقب پایدار موفق شویم؛ آنچه که احتمالاً حکومت کشورهای عضو ناتو را مجبور به سازش میکند.
طولانی کردن عملیات در اوکراین ممکن است شرط لازم و کافی برای فروپاشی اقتصادی غرب باشد؛ بنابراین بهتر میتوان نگرش، انتظار و دیدگاه روسیه را که وقتگیر به نظر میرسد، درک کرد. البته باید گفت که هنوز برای نتیجهگیری زود است و این نیز یک فرضیه در میان سایر فرضیههاست.