به گزارش مجله خبری نگار/ایران-رامتین ایمانی نوبر(روانشناس): فریدریش نیچه در غروب بتها نوشت: «از چیزی ناشناخته به چیزی شناخته باز پس رفتن، سبک میکند، آرامش میبخشد، خشنود میکند و افزون بر اینها، احساس قدرت میدهد. ناشناخته با خود خطر و ناآرامی و دلشوره میآورد و نخستین غریزه آدمی در پی گریز از این وضع ناگوار است.» در سایه روشنهای روزگار، در تقلا با امور گریزناپذیر و آیندهای مبهم و آن چیزهایی که به منزله قیل و قال روان میگذرد، شناخت ناشناختههاست که میتواند یگانه چراغی در هزارتوی جهان تاریک و نمناک ذهنی باشد که نگریستن به آن و زیستن با آن کار آسانی نیست.
یکی از آن تاریکیها، احساس شرم است؛ و پی بردن به ادله این احساس، یعنی یافتن یکی از تکههای پازل شناخت انسان از خویش. از این رو ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس میگوید: «ما وقتی چیزی را میفهمیم که ذات-سرشت، کارکرد، فصل ممیز و غایت نهایی آن را دریافته باشیم و نیز دانسته باشیم که چگونه اوصاف عام دیگرِ آن از ذات آن سرچشمه میگیرد.»
بنابراین در ابتدا میبایست به ریشه این واژه پرداخت که برآمده از کجاست.
درواقع اعتقاد بر این است که واژه شرم (Shame) از یک کلمه باستانی به معنای «پوشاندن» آمده و در نتیجه، در لغت به معنای «پوشاندن خود» است. این احساس تقریباً خارج از کنترل فرد و منوط به عوامل بیرونی است که به او تحمیل میشود تا درونی گردد.
در واقع احساس شرم با اخلاق، ارزشها و تابوهای یک جامعه در ارتباط است و زمانی ایجاد میشود که فرد عملی را انجام دهد که با آن اخلاقها و ارزشها مغایرت دارد. از طرفی شرم میتواند از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر و حتی از خانوادهای به خانواده دیگر متفاوت باشد، بنابراین واکاوی ریشه فرهنگی و اخلاقی یک خانواده و جامعه میتواند گام دیگری برای شناخت این احساس باشد.
مرحله بعدی نیز میتواند دانستن تفاوت و سپس تفکیک شرم از احساسات دیگری مانند احساس حقارت، گناه و بویژه خجالت باشد که با شرم همپوشانی بسیاری دارند. دکتر نیل برتون، روانپزشک و فیلسوف بریتانیایی در خصوص خجالت مینویسد: «خجالت احساس ناراحتی است برای زمانی که جنبهای از خودمان که توسط دیگران مشاهده یا تهدید میشود تا آشکار گردد، تجربه و همچنین فکر کنیم که این مکاشفه احتمالاً تصویری از خود را که میخواهیم به دیگران نشان دهیم، تضعیف میکند.»
در واقع فرد خجل نسبت به اشتباهات اجتماعی یا فردی خود به عنوان نوعی بازخورد اجتماعی یا درونی احساس بدی پیدا میکند، بنابراین خجالت با یک تصویر اجتماعی همراه است. به طور کلی در خصوص تفاوت این دو میتوان گفت: اولاً شرم ناشی از یک عمل غیرقابل قبول اجتماعی و خجالت ناشی از یک عمل نامناسب اجتماعی است که میتواند از نظر اخلاقی اشتباه نباشد.
ثانیاً شرم به شخصیت کسی بستگی ندارد در حالی که خجالت ممکن است به ویژگیهای شخصیتی بستگی داشته باشد.
ثالثا، شرم میتواند ناشی از یک عمل فردی ناشناخته برای دیگران باشد، در حالی که خجالت اغلب در نتیجه اطلاع دیگران از چنین عملی است.
دکتر نیل برتون معتقد است که «احساس خجالت، شرم، گناه و حقارت همگی دلالت بر وجود نظامهای ارزشی دارند. با این تفاوت که شرم و گناه اساساً نتیجه ارزیابی خود و بنیادیتر است درحالی که خجالت و حقارت اساساً نتیجه ارزیابی یک یا چند فرد دیگر است، حتی اگر فقط در فکر یا تخیل باشد. همچنین یکی از تفاوتهای اصلی احساس حقارت و خجالت در این است که ما خجالت را بر خود وارد میکنیم، اما حقارت چیزی است که توسط دیگران بر ما وارد میشود.
همچنین شرم که با توجه به استانداردهای ارزشی و اجتماعی، توصیف یک احساس بد نسبت به خویش است، احساس گناه براساس استاندارد فردی و به سبب مرتکب شدن یک عمل ناشایست ایجاد میشود.»
با تمام این تفاصیل، کشف ولو ناچیزی از چراییها و چگونگیهای شرمی که در خلوتها نیز میتواند مایه رنج شود، به مثابه شناخت بیشتر انسان از خویش و رهایی از همان وضع ناگوار ناشناختهای است که نیچه در ادامه جملهاش به عنوان اصل نخست از آن یاد میکند: «هرگونه ریشهیابی به از هیچ است، زیرا مسأله در اساس چیزی جز میل گریز از چنگ تصورهای آزاردهنده نیست.»