به گزارش مجله خبری نگار،نشست فیلم «بچه مردم» با حضور محمود کریمی (کارگردان) و سید علی احمدی (تهیه کننده) در دانشکده علوم اجتماعی تهران به همت کانون مطالعات فیلم و سینما دانشگاه تهران و انجمن علمی ارتباطات ۲۶ آبان ماه برگزار شد.
در ابتدای نشست دانشجویان به تماشای فیلم نشستند و سپس استاد اعظم راودراد، استاد دانشگاه تهران به نقدو بررسی فیلم پرداخت.
محمود کریمی در ابتدا در پاسخ به سوالی درباره طنز در اتمسفر دفاع مقدس گفت: ما آخرین نفرهایی بودیم که از طنز در این فضا استفاده کردیم. بسیاری از فیلمها مثل اخراجیها و... روایت طنز داشتهاند و کار بدیع و تازهای نیست. من زبان طنز را برای گفتن تلخترین داستان موجود انتخاب کردم. به شخصه علاقهای به داستانهای تلخ ندارم و هدفم ساختن فیلم جنگی نبود و به نوع روایتی فکر کردم که همه نوع تماشاچی را به نشستن و دیدن فیلم وادار کند.
وی ادامه داد: در همهی کارهای بزرگ و کوچکی که این سالها انجام دادهام لحن شیطنت آمیزی وارد داستان کردهام. «بچهی مردم» کمدی نیست؛ بلکه در لحظاتی این لحن شیطنت آمیز و طنز زندگی واقعی خودش را نشان داده است. در همهی این سالها فیلمهای جنگی روایت رشادتها و قهرمانهای بزرگ و دست نیافتنی بود، اما برای من مهم بود که بچههای بزرگ شده و تربیت شدهی زمان پهلوی که تحت تعلیمات اسلامی نبودند و اجازهی شرکت در پروسهی انقلاب را نداشتند، چطور به جنگ رفتهاند و وقتی حتی خانوادهای نداشتند با چه انگیزهای حاضر به جنگیدن شدند؟
سید علی احمدی، تهیه کننده «بچهی مردم» دربارهی سفارشی بودن فیلم و پیشنهادات دیگر سازمانها پاسخ داد: ما پیشنهادات دیگر سازمانها و نهادها را نپذیرفتیم تا دستمان باز باشد. غیر از سفارش اولیه و پیامهایی که درمورد بچههای بهزیستی به آن وفادار بودیم بقیهی فیلم در دست خودمان بود. مسیری که ما آن را طی کردیم مسیری نبود که سازمانهایی مثل بنیاد شهید و... زیربار آن بروند. حتی بعد از آماده شدن محصول مجموعهای مبلغ توجهی را پیشنهاد داد تا فیلم به اسم آنها شود و ما در وضعیت اکران نگران برنگشتن هزینهی فیلم نباشیم، اما چون این کار پیام فیلم را تحت الشعاع قرار میداد، زیر بار آن نرفتیم.
استاد رادورداد در ادامه با اشاره به عنوان فیلم به توضیحاتی درمورد سکانسها پرداخت و افزود: در فرهنگ عمومی ما، تعبیر «بچه مردم» معمولاً بار معنایی منفی دارد. والدین گاه از این عبارت برای سرزنش یا تحقیرِ فرزند خود استفاده میکنند؛ گویی «بچه مردم» معیار مقایسهای است که کودک را به تلاش بیشتر وادارد. اما در فیلم بچه مردم با «بچه مردم» به معنای واقعی مواجه میشویم کودکی برخاسته از دل جامعه، پرورشیافته در میان همین مردم، و از قضا انسانی خوشتربیت، فهمیده و رشدیافته. همین جابهجایی معنایی، بهنوعی تابوشکنی کوچک است؛ تغییری در معنای یک نشانۀ آشنا که حالا دگرگون شده و معنایی تازه یافته است.
اگر بخواهیم به فضای کلی فیلم بپردازیم، معمولاً هنگام صحبت از سینمای ایران دو طیف مشخص در ذهن ما شکل میگیرد: فیلمهای کمدی عامهپسند که عمده هدفشان خنداندن مخاطب است (و البته بسیار پرطرفدارند)، و در مقابل، درامهای تلخی که اغلب بر زندگی طبقات فرودست و مسائل دشوار آنان تمرکز دارند. سینمای ما سالها میان این دو قطب در نوسان بوده و یافتن فیلمی با حالوهوایی میانه، معتدل و غیر افراطی چندان آسان نبوده است.
وی یادآور شد: «بچهی مردم»، اما در همین نقطۀ میانه قرار میگیرد. فیلم نه کمدی است و نه طنز، اما روحیۀ شوخطبعی لطیفی در آن جریان دارد؛ شوخطبعیای که لحظاتی از فیلم را شیرین و دلپذیر میکند، حتی در فضای جبهه. در عین حال، فیلم مسئلهای جدی را پیش میکشد: مسئلۀ «هویت». پرسش شما نیز دقیقاً به همین موضوع اشاره دارد. در ظاهر، شخصیتهای نوجوان فیلم در جستجوی هویت فردی و خانوادگی خویشاند، اما رفتهرفته درمییابیم که این جستوجو از سطح فردی فراتر میرود و به یافتن هویت ملی میانجامد. قهرمان فیلم در پایان، علیرغم آگاهی از رهاشدگیاش از سوی مادر، به هویتی عمیقتر دست مییابد؛ هویتی که او را با رفاقت، فداکاری و حس تعلق به سرزمین پیوند میزند. نکتۀ مهم دیگر این است که اغلب فیلمهای جنگی ما دربارهی شخصیتهای بزرگ، نامدار و شناختهشدهاند. اما این فیلم روایتگر زندگی یک نوجوان کاملاً معمولی است؛ نمایندۀ هزاران شهید گمنام این سرزمین که نه برایشان فیلمی ساخته شده و نه بزرگداشتی رسانهای برگزار شده است.
رادورداد تاکید کرد: این فیلم به جای پرداختن به چهرههای اسطورهای، به انسانهای معمولی میپردازد که اتفاقاً بخش عمدۀ شهدای جنگ را تشکیل میدهند. «بچهی مردم» قهرمانی را به تصویر میکشد که آسمانی، بیخطا و فراتر از انسان نیست. او عاشق میشود، نامه مینویسد و احساسات زمینیاش را پنهان نمیکند. این عشق، برخلاف برخی آثار گذشته که عشق را بهسوی ساحت آسمانی سوق میدادند، یک عشق زمینی و ملموس است؛ عشقی که حتی در میانۀ خطر مرگ و جنگ نیز از قلب نوجوان رزمنده بیرون نمیرود. فیلم با وجود پایان تلخش ــ شهادت قهرمان ــ بهواسطۀ لحظات شیرین و شوخطبعانه، تماشاگر عام را خسته نمیکند و در عین حال، مخاطب خاص را نیز راضی نگه میدارد. بسیاری از منتقدان سینما و دانشجویان علوم اجتماعی که با نگاه تحلیلی به فیلمها مینگرند، فیلم را پسندیدهاند. البته همچون هر فیلم اول، ایراداتی هم مطرح شده است؛ از جمله دوپارگی میان فضای فانتزی آغاز فیلم و فضای رئالیستی سکانسهای جبهه. بااینحال، این دوپارگی به اندازهای که برخی منتقدان گفتهاند محسوس نیست و پیوند دو فضا تا حد زیادی حفظ شده است. نکتۀ دیگری که توجهبرانگیز است نقش «نامهرسانی» شخصیت اصلی است. پسرکی که خود فاقد خانوادهای شناختهشده است، میان رزمندگان و خانوادههایشان پیوند برقرار میکند؛ گویی او ناآگاهانه واسطۀ مهر و ارتباطی میشود که خود از آن محروم بوده است. اما در پایان، وقتی معنای «بچهی مردم بودن» برایش روشن میشود و وطن را بهمنزلۀ مادر و پدرش درمییابد، هویت تازهای پیدا میکند که جای خالی هویت خانوادگی را برایش پر میکند.
سیدعلی احمدی، تهیه کننده «بچهی مردم» در ادامه درمورد سفارشی بودن فیلم گفت: در نهایت، پرسش مهمی که مطرح کردید ــ آیا فیلم سفارشی است؟ ــ قابلتأمل است. در سینما و رسانه، «سفارش» همواره وجود داشته و بخش مهمی از تولیدات بر اساس سفارش نهادها، سازمانها یا حتی خیریهها ساخته میشود. اما پرسش اصلی در هنر این نیست که اثری سفارشی بوده یا نه؟! بلکه این است که آیا خلاقیت، نگاه هنرمندانه و صداقت اثر در آن جریان دارد یا خیر. هنر، برخلاف رسانه، ممکن است سفارشی باشد، اما اگر دید هنری و استقلال فکری در آن حفظ شود، ارزش و تأثیرگذاری خود را از دست نمیدهد.
وی ادامه داد: هنرهایی مثل سفالگری و... با هنر سینما متفاوت است؛ او در خانهاش نشسته، میان سفالها و تابلوهای نیمهتمام، و با هنرش دستوپنجه نرم میکند. اینگونه هنرمندان با آنچه ما در سینما میشناسیم تفاوت دارند؛ زیرا سینما، برخلاف هنرهای فردی، وابسته به مخاطب گسترده و نیازمند تأمین هزینه و بازگشت سرمایه است. گاهی بودجه از سوی نهاد سفارشدهنده تأمین میشود و دغدغه مخاطب چندان مطرح نیست، و گاهی هنرمند ناگزیر است سرمایهگذار پیدا کند، مخاطب جذب کند و دخل و خرج کار را حفظ کند.
اما آنچه درباره آقای اصلانی (موسسه خیریه امام رضا (ع)) رخ داده، از این جنس سفارشهای اداری نیست. او بیش از بیست سال است که در یک مجموعه خیریه فعالیت میکند و از همان زمان پس از پایان سربازی، با کودکان دارای معلولیتهای حرکتی یا بیماریهای صعبالعلاج و نیز کودکانی که هیچ نهادی قادر به نگهداریشان نبود، زندگی کرده است؛ کودکانی از شیرخوارگی تا نوجوانی که هیچ پناهی نداشتند و همه را به او میسپردند. امروز هم این مجموعه از دختران و پسران تا بزرگسالان رهاشده را دربرمیگیرد؛ کسانی که حتی سازمان بهزیستی نیز از سرپرستی مداومشان ناتوان است.