به گزارش مجله خبری نگار-فرهیختگان: در این متن به دستاوردهای مجریان تلویزیون و یوتیوب و ... میپردازیم، چون تورم تلاش برای وایرالشدن با قیمت دلار- حتی سریعتر از آن - روبهافزایش است و این فرایند دائماً بین تلویزیون و یوتیوب در حال پاسکاری است. از یک طرف مجری تیویپلاس خودش را با خندیدن به تروماهای فلان بازیگر و پرسشهای عجیبوغریب وایرال میکند و از طرف دیگر فلان مجری تلویزیونی درگیر طرفداران فلان تیم لیگبرتری میشود و راه ترندشدگی را پیدا میکند و با همین روش مخاطبان برنامه صبحگاهی را تا شامگاهان پای اینستاگرام مینشاند تا الفاظ نامبارکی را به او نسبت دهند. ما قرار نیست نیتخوانی کنیم؛ اما در ۱۰ سال اخیر شکل برنامهسازی در تلویزیون بیرون از آن بهگونهای شده که همه مایلند دستوپا بزنند برای چرخیدن و وایرالشدن. این موضوع الزاماً بد نیست؛ اما زمانی داستان بیخ پیدا میکند که یک برنامه تنها چیزی که در چنته دارد همین تکههای وایرالی باشد. البته این هم از پیامدهای مکانیزمهای سازمان است که در ۱۰ سال اخیر، برای خود قاعدهای ترسیم کرده که برنامه موفق، برنامهای است که بیشتر در فضای مجازی دیده و اصطلاحاً بچرخد.در
در چنین وضعیتی دو نگاه پدید میآید اول، نگاه مدیریتی است که وایرالشدگی را موفقیتی برای دیدهشدن برنامه و افزایش «واچ تایم» عنوان میکند و ترسی از اعلام این موضوع ندارد و دوم، نگاهی که با فرار از این مدل نگریستن، هم وایرالشدگی را در لفافه پیش میبرد و هم پز دغدغهداشتن را سر دست میگیرد، اگر هم کسی انتقاد کند که این مدل از نگریستن، شهرت منفی است و بدنامی به همراه دارد، بهجای آنکه بلند موضع اصلی را اعلام کند و بگوید بدنامی بهتر از گمنامی است، میافتد روی دور توجیه.
تکلیف یوتیوب که از اساس مشخص است. واچ تایم مسئله اصلی است و درآمد هم از همان حاصل میشود، اما نکته اصلی درباره رسانه ملی است. اینکه برنامه ساخته شود تا دیده شود، یکی از شرطهای لازم موفقیت یک برنامه بهحساب میآید، اما آیا شرط کافی هم است؟ آیا اینکه مدل برنامهای ساخته شود که تنها قدرت و محوریتش روی همین اظهارات حساسیتبرانگیز بچرخد به این معنی است که برنامه موفقی بوده؟ نگاهی به واچ تایم کامل همین دست برنامهها بیندازید چه تعداد از مخاطبان، اسمش را میدانند؟ میزان مخاطبانش در تلوبیون چقدر است و به نسبت دیگر تولیدات اول صبح تلویزیون در چه وضعیتی قرار دارد؟
مسئله اصلی تفاوت جایگاه تلویزیون است با باقی رسانههای ارتباطجمعی. وقتی یک مجری در یوتیوب شروع به کری خواندن میکند، آنجا کنارش لفظ ملی نیامده است. وقتی لفظ ملی و رسانه ملی پیش کشیده میشود باید درباره اظهارنظرها و نوع ادبیات تجدیدنظر کرد، باید نگاهها را تغییر داد و تفاوت ادبیاتی که در تلویزیون میچرخد را با ادبیات فضای مجازی در نظر گرفت.
حالا یک پرسش جدی؛ آیا عملکرد فعلی برخی مجریان تلویزیون رنگی از این تفاوت دارد یا موجسواری روی کانالهای هواداری است؟