به گزارش مجله خبری نگار،فرهاد جم بعد از ۳۴ سال حالا دوباره روی صحنهای است که نخستین تجربه بازیگری خود را در آن به انجام رساند. او در این سی و اندی سال تجربههای گوناگونی را از سر گذرانده است، گاه بسیار دیده شده و گاه، خودخواسته خلوت گزیده است.
اما حالا دوباره دلتنگ حضور روی صحنه و ارتباط نفس به نفس با تماشاگر بوده و این چنین است که این روزها با بازی در نمایش «آماس» به کارگردانی آرش سنجابی در تماشاخانه «سنگلج» روی صحنه است. حضور دوباره او در تئاتر به ویژه در این تماشاخانه قدیمی، سبب شد گفتگویی با این بازیگر داشته باشیم.
آنچه پیش رو دارید، گفتگوی نسبتا مبسوط با فرهاد جم است. در این گفتوگو هم از تئاتر گفتیم و هم از تجربههای او در کارگردانی و نویسندگی و نگاهش به زندگی و البته از بازی به یادماندنیاش در مجموعه خاطرهانگیز «همسران».
فرهاد جم آخرین بار با نمایش «آنسامبل اسپانیش یرما» به کارگردانی مشترک الهام شکیب و اشکان صادقی روی صحنه بود که سال ۹۵ در تالار حافظ اجرا شد. اگر به پوستر اجراهای تماشاخانه سنگلج که بر دیوار این تماشاخانه قدیمی آویخته شده، بنگرید، نام فرهاد جم را در پوستر نمایش «ساحره سوزان» خواهید دید.
تجربهای که او خود درباره آن میگوید: جالب است که ۳۴ سال پیش یعنی سال ۱۳۷۰ در همین تماشاخانه «سنگلج» نمایش «ساحره سوزان» را بازی کردم که استادم آقای اکبر زنجانپور آن را کارگردانی کرد. خودشان بازی میکردند و چند بازیگر حرفهای مانند آقایان یاسینی، دهقان نسب، زارعی فرد و بقیه ما، دانشجویان ایشان بودیم.
این نمایش آبان ۱۳۷۰ در تماشاخانه قدیمی «سنگلج» روی صحنه رفت و این اولین کار فرهاد جم و سرآغاز ورود او به جهان بازیگری بود. او در ادامه، فعالیت خود را با هنرمندان دیگری ادامه داد.
جم درباره این بخش از فعالیتهایش توضیح میدهد: بعد از آن با استاد رکنالدین خسروی که روحشان شاد باشد، دو نمایش در مجموعه تئاتر شهر اجرا کردیم؛ «باغ آلبالو» نوشته چخوف را در تالار چهارسو اجرا کردیم و «ادیپ شهریار» را هم در تالار اصلی.
اما دیگر فعالیت او بازی در نمایشی به نام «باغ وحش شیشهای» است که خودش درباره آن میگوید: این نمایش را رخند غروی کارگردانی کرد. گروهی جوان بودیم و من و رضا عطاران در آن بازی میکردیم. کار خوبی هم بود و البته به اجرای عمومی نرسید. در این کار، استاد راهنمایمان استاد حمید سمندریان بود. بعد از آن هم کارهای تصویری، اجازه بازی در تئاتر را نداد.
فرهاد جم بازیگر گزیده کاری است. در کار بازیگری همیشه این نگرانی هست که اگر مدتی کار نکنی، فراموش شوی. از او میپرسیم به عنوان بازیگری گزیدهکار، چنین دغدغهای دارد؟
او، اما این نگرانی را ندارد و میگوید: باید ببینیم نگاهمان چگونه است. آیا شما به عنوان یک بازیگر، برایت آنقدر مهم است که به خاطر فراموش نشدن، تن به هر کاری بدهی. من معتقدم اگر هم مدتی نامی از من نباشد، اتفاق خاصی نمیافتد، همچنانکه در تمام این سالها چنین بوده. بخصوص در دهه ۸۰ که درگیر ساختن فیلم شدم و چند فیلم کوتاه و بلند ساختم و کمتر بازی کردم و دهه ۹۰ بیشتر درگیر نوشتن شدم؛ مجموعه داستان و رمان و الان هم یک رمان دیگر آماده چاپ دارم؛ بنابراین برایم اولویت ندارد که حتما سرتیتر روزنامهها باشم. اگر بخواهم صادقانه بگویم، در سریال «همسران» آنچنان از بابت دیده شدن، اقناع شدم که بعد از آن دوست داشتم دیگر دیده نشوم.
دهه ۷۰ برای او در زمینه بازیگری، دهه پرکاری بوده؛ سال ۷۳ «همسران» را بازی کرده و بعد هم مسابقه «راز سیب» را اجرا کرده و این حضور با بازی در مجموعه «دزدان مادربزرگ» ادامه پیدا کرده به طوری که خودش در این باره میگوید: کل دهه ۷۰ به نوعی پکیجی شد که در آن خیلی دیده شدم و بعد از آن دوست نداشتم دیده شوم بلکه دوست داشتم به دنبال علایقم بروم که رفتم؛ فیلم ساختم و داستان نوشتم و منتشر کردم. حالا رسیدهایم به سال ۱۴۰۴ و آن گزیدهکاری که شما میگویید، همین است.
در توضیح این مطلب میگوید: دوست دارم در کاری حضور داشته باشم که به دلم بنشیند و آن را دوست داشته باشم. الان همزمان سریال «ساحره» را هم کار میکنم به کارگردانی حمیدرضا لوافی و تهیهکنندگی سید رامین موسوی که داستان خاصی دارد و در حال تصویربرداری هستیم. شاید درک داستانش برای تماشاگران، کمی دشوار باشد ولی امیدوارم دیده بشود.
جم با وجود گزیدهکاریاش در تئاتر با بزرگانی، چون اکبر زنجانپور، زنده یاد رکنالدین خسروی همکاری کرده و این بخت را داشته که از راهنمایی و مشاوره زندهیاد حمید سمندریان هم بهرهمند شود.
که او با تاکید پاسخ میدهد: قائدتا اول متن. اگر متنهای شناختهشده از ادبیات نمایشی جهان باشد که در اولویت است؛ و در کنار آن متنهای نویسندگان حرفهای خودمان. البته گاهی هم متنی هست که نویسندهای ناشناس نوشته و اتفاقا نمایشنامه خوبی است. اما گاهی واقعا درگیریهای دیگر، فرصت تمرین تئاتر را نمیدهد.
سپس از دشواریهای کار تئاتر میگوید: بازی در تئاتر نیازمند تمرین طولانی است. آمادهسازی و اجرای تئاتر دستکم به دو ماه تمرین نیاز دارد و اگر در کنارش کار دیگری داشته باشیم، هماهنگی میان اینها کمی دشوار میشود. با این همه اگر متن قابل اعتنایی از سوی کارگردانی خوب پیشنهاد بشود، استقبال میکنم. بازی در تئاتری که کیفیت قابل قبولی داشته باشد، خیلی هم خوب است.
البته متاسفانه الان تئاتر هم مانند سینما شده یعنی یکسری نمایشها اجرا میشود که هرچند خیلی هم مورد استقبال قرار میگیرند، ولی اجراهای دندانگیر و قابل تاملی نیستند و ارزشهای تئاتری چندانی ندارند ولی در هر حال اجرای همینها هم، خوب است، چون این چرخه باید بچرخد. زیرا افرادی هستند که منبع درآمدشان تئاتر، است؛ بنابراین این چرخه باید باشد ولی در کنار آن باید نمایشهای باکیفیت و ارزشمند هنری هم روی صحنه برود. خیلی وقت است که یک اجرای باکیفیت از نمایشنامههای شکسپیر ندیدهام. شاید آخرین اجرای خوبی که از شکسپیر دیدم، «هملت» به کارگردانی قطبالدین صادقی بود که میکاییل شهرستانی، نقش «هملت» را بازی میکرد.
او در ادامه از گسترش اجراهای تئاتر در سالهای گذشته میگوید و با تشریح محاسن و معایب این روند، اضافه میکند: الان خیلی اجرا در سطح تهران روی صحنه میرود؛ شاید بیش از شبی ۱۰۰ نمایش که خیلی خوب است ولی آیا گروههای نمایشی با اجرای تئاتر در سالنهای خصوصی و کرایههایی که این سالنها میگیرند، میتوانند هزینههای خود را تامین کنند.
آیا دغدغه پرداخت اجاره خود را ندارند، یا مثلا اینکه تماشاگر بیاید یا نه و… اینها برای یک گروه نمایشی، دلمشغولی است ولی باز هم میبینیم در سالنهای خصوصی، نمایشهای متعددی روی صحنه میرود و جای امید است که در میان این صد نمایش، دستکم ۱۰ اثر قابل اعتنا و موفق هم باشند. به هر حال این چرخه باید بچرخد، چون همانگونه که اشاره کردم، یکسری افراد که عوامل مختلف تئاتر هستند، از این راه زندگی میکنند.
جم در ادامه این گفتوگو درباره بازیاش در نمایش «آماس» هم توضیح میدهد: قبل از متن، چیزی که مرا جذب این کار کرد، آرش سنجابی، کارگردان نمایش بود که با یکدیگر سابقه دوستی داریم. مراودات ۶.۷ سالهای داریم و در جریان کارهای همدیگر بودیم. سر رمان «خورشید چهارم» یکی از نخستین کسانی بود که برایش رمان را خواندم و برای انتشار آن تشویقم کرد و حتی نشر «اختران» را برای انتشارش معرفی کرد. دومین جذابیت این کار برای من بختیار علی بود که نوشتههایش را دوست دارم؛ بنابراین این متن برایم متن خوب و جذابی بود و نکته بعدی این بود که با فاصله کمی میخواست نمایش را اجرا کند.
او با ارایه توضیحاتی درباره نمایشنامه «آماس» اضافه میکند: متن ما یک واگویه تکنفره است که البته در اجرای ما سه بازیگر آن را بازی میکنند و شاید اگر زمان تمرین بیشتر بود و یک بازیگر آن را بازی میکرد، به دلیل وجود کارکترهای گوناگونی که در دل قصه هستند، تجربه متفاوتی میشد و احتمالا ریتم اجرای تکنفره هم تفاوت پیدا میکرد. در مجموع، فاکتورهایی که برشمردم، دلایل اصلیام برای پذیرش این پیشنهاد بود.
فرهاد جم با بازی در این نمایش بعد از ۳۴ سال بار دیگر به تماشاخانه «سنگلج» بازگشته است. او درباره حضور دوبارهاش در این تماشاخانه قدیمی که نخستین تجربه بازیگریاش در آن رقم خورده، نیز میگوید: این حضورِ دوباره برایم بسیار خاطرهانگیز است و البته تماشاخانه خیلی تغییر کرده و صندلیها، پرده و پشتصحنهاش عوض شده. البته در این فاصله سی و اندی ساله، چند اجرا در این تماشاخانه دیدهام؛ مشخصا اجراهایی از نمایشنامههای آقای رادی مانند نمایش «در مه بخوان» و حالا که خودم روی صحنه هستم، یک حال خوب هم دارم.
جم علاوه بر بازیگری، به کارگردانی هم علاقهمند است و دست به نوشتن هم دارد. گویی بازیگری به طور کامل او را راضی نمیکند.
او درباره تجربهاش در مدیومهای گوناگون نیز میگوید: اگر بخواهم صادقانه به این پرسش پاسخ بدهم، از ابتدا دوست نداشتم بازی کنم بلکه دوست داشتم کار بسازم و کارگردانی کنم ولی در همان زمانِ دانشکده و دوران دانشجویی، اول بازی در نمایش «ساحره سوزان» پیش آمد و بعد هم «باغ آلبالو» و «ادیپ شهریار» که در این اجراها آقای علی ژکان مرا دید و به آقای داریوش فرهنگ معرفی کرد و این گونه شد که در فیلم «راه افتخار» بازی کردم.
آقای محمدرضا شریفینیا هم بازی مرا در همین اجراها دید و به آقای داریوش مهرجویی معرفیام کرد و این گونه شد که در فیلم «پری» بازی کردم و دیگر مسیرم عوض شد و کاری نتوانستم بکنم و درگیر بازیگری شدم و شاید هفت هشت سال زمان برد تا توانستم یک فیلم کوتاه بسازم و بعد هم فیلمهای نیمهبلند و بلند که اینها را در همان دهه هشتاد ساختم و بعد هم که کمی سرم خلوتتر شد، توانستم نوشتههایم را از کشو بیرون بیاورم و دوباره آنها را بازنگری کنم و این چنین شد که مجموعه داستان و رمانم را منتشر کردم.
او با تایید اینکه تجربه بازیگری به کارگردانی و نویسندگی هم کمک میکند، ادامه میدهد: تجربهای که آدمی جلوی دوربین به دست میآورد، به حضور او پشت دوربین کمک میکند و همچنین وقتی که قرار است بنویسد. دنیا و زیست یک بازیگر جلوی دوربین که در نقشهای گوناگونی کسب تجربه کرده، خیلی به تجربه او در مدیومها و فضاهای مختلف کمک میکند.
نام فرهاد جم با سریال «همسران» گره خورده؛ هرچند که بیش از سه دهه از پخش این سریال میگذرد. چهار بازیگر اصلی این سریال، زندهیاد فردوس کاویانی، مهرانه مهینترابی، الهام پاوهنژاد و فرهاد جم همه، پیشینه تئاتری دارند.
جالب است که فرهاد جم و الهام پاوه نژاد هر دو در دانشکده، همکلاسی بودهاند.
جم با یادآوری تجربه شیرینش از بازی در این سریال میگوید: «همسران» تکهای از تاریخ تلویزیون است و به قول امروزیها ترند شد. هرچند پیش از این کار، آقایان بیژن بیرنگ و زندهیاد مسعود رسام، «محله برو بیا» و «محله بهداشت» را ساخته بودند ولی با «همسران»، آن خلاقیت و نوع نگاهشان به مدیوم تلویزیون ناگهان شکوفا شد. در سالهای بعد از جنگ، این مجموعه، اتفاق خیلی مهمی را رقم زد.
در آن مقطع سریالی که در آن زن و شوهر به یکدیگر نگاه کنند و درباره مسائل دو نفره و خانه و خانواده خود صحبت کنند، نداشتیم. دیگر سریال آن دهه «آینه» بود که شکل دیگری داشت. اما از جایی به بعد، فانتزی «همسران» بیشتر هم شد، آن فانتزی در آن سالها اتفاق نادری بود. همه اینها برآمده از ذهنیتهای بیژن و مسعود بود و کل گروه هم پیشنهادهای خود را میدادند و اتفاقات خوبی که در متن رخ میداد. همان گونه که گفتید، کار عزیزی بود و همچنان هم هست چراکه هنوز هم تماشاگران نسلهای بعد مثلا بچههای دهه ۹۰ که الان نوجوان هستند، به تماشای تکرار آن مینشینند یعنی کاری که بیش از ۳۰ سال از ساخت آن میگذرد، همچنان تماشاگر دارد.
پرسش بعدی ما این است که چرا تجربیات موفقی مانند «همسران» و «خانه سبز» در تلویزیون تکرار نشدند که جم در این زمینه میگوید: شخصی پاسخ میدهم؛ فضا و رویکرد سازندگان، خیلی تفاوت کرده و پروسه ساخت آثار شتابزده شده است. آن زمان به سادگی از کارها نمیگذشتند و کیفیت را فدای کمیت نمیکردند و نمیگفتند مگر پروژه ما را کسی میبیند. اتفاقا به این فکر میکردند که کارشان دیده میشود و باید اثری اصولی و با کیفیت از آب دربیاید. اینها تفاوتهایی است که در این سی سال ایجاد شده و به تبع آن، الان از خیلی چیزها چشمپوشی میکنند.
از او میپرسیم با وجود علاقهاش به کارگردانی، تمایل داشته کارگردانی را در تئاتر هم تجربه کند، که میگوید: علاقهمند بودم ولی گاهی دغدغههای دیگر که فکر آدمی را مشغول میکند، آنچنان زیاد هستند که شاید فرصتی نشد تا بر کارگردانی تمرکز کنم.
جم که در کنار بازیگری به عنوان مجری هم جلوی دوربین رفته، درباره تجربه اجرا برای بازیگران نیز میگوید: به نظر من شخص با شخص متفاوت است. نمیتوان برای همه بازیگرانی که در پی تجربه اجرا هستند، یک نسخه واحد پیچید. اجرا، دنیا و تجربه خاص خود را دارد و من باز هم نمیتوانم بگویم خوب یا بد است بلکه هر کسی خود باید آن را بیازماید ولی معتقدم انجام دادنش بهتر از انجام ندادنش است.
در لا به لای سخنان این بازیگر میتوان به این نکته پی برد که فرهاد جم از آن دست افرادی است که خود را میسپارد به مسیر زندگی و از تجربههای تازه استقبال میکند.
او خود با تایید این نکته در این باره میگوید: معتقدم وقتی خود را دست کائنات و پروردگار بسپاری و به این اعتقاد داشته باشی که هر پیشامدی، خیری دارد، اصلا در برابر چیزی، مقاومت نمیکنی، چون باور داری هر اتفاقی که رخ میدهد، حتما خیری برای من دارد.
حتی این را برای شما مثال بزنم که برای بازی در سریالی قرارداد بستم و اندازهگیری لباس و… هم انجام شد. تا شروع کار که یک کار تاریخی بزرگ با آکسسوارهای فراوان و اسب و اینها بود، چند روزی مانده بود که تصمیم گرفتم پیش از شروع پروژه، سفری کوتاه بروم. در این سفر، پایم شکست و از آن پروژه جدا شدم و اتفاقا پروژه موفقی نشد. شاید شکستن پایم، مرا برای دو سه ماه به دردسر انداخت ولی از آن طرف باعث شد در آن پروژه شرکت نکنم. همیشه این گونه نگاه میکنم و حتی اگر اتفاق بدی بیفتد، معتقدم این اتفاق بد، جلوی یک اتفاق بدتر و بزرگتر را گرفته. این نگاه من است که شاید بعضی هم با آن موافق نباشند.
او اضافه میکند: بسیاری به من ایراد گرفتند که چرا بعد از «همسران» به برنامه «راز سیب» رفتی. این هم از آن اتفاقهایی که بود مرا کشاند و با خود برد. دو سال درگیر این پروژه شدم ولی تجربه خوبی بود با اینکه بسیاری میگویند کار اشتباهی کردی و میتوانستی مسیر دیگری پیش بگیری ولی خودم چنین اعتقادی ندارم. انتخاب کردم و از آن لذت بردم حتی اگر به ضررم بود به این معنا که میشد مسیر دیگری طی کنم ولی چنین نشد.
فرهاد جم از آن بازیگرانی است که بازیگری را در تئاتر در زمانهای آغاز کرده که متون کلاسیک و نقشهای قابل تامل، جایگاه ویژهای داشتهاند. از او میپرسیم در میان نمایشنامههای مهم جهان و ایران، چه نقشی بوده که به بازی در آن علاقه داشته و هنوز فرصتش پیش نیامده باشد، که میگوید: دوست داشتم در نمایشنامه «هملت» نقش «کلادیوس»، عموی هملت را بازی کنم. این نقش را خیلی دوست دارم.
قبلا جوانتر بودم و شاید سنم برای بازی در آن مناسب نبود ولی الان اگر چنین فرصتی پیش بیاید، بسیار علاقهمندم، چون نقش بسیار خوبی است؛ کارکتری که برادرش را به خاطر جاه و مقام از بین میبرد. از جهت ویژگیهای انسانی میگویم نقش خوبی است؛ اینکه آدمی باید به چه درجهای از بدجنسی و زشتی برسد که چنین کند، این برایم جذاب است. شاید نقش منفی باشد ولی وقتی به عنوان یک کارکتر که به آن بنگریم، بسیار جذاب است.
موفقیت سریال «همسران» میتوانست بازیگران آن را در انتخابهای بعدیشان محافظهکار کند ولی جم بعد از این مجموعه، به استقبال تجربههای تازه رفت و دوباره خود را به جریان زندگی سپرد.
او با به یاد آوردن تجربههایش در آن مقطع میافزاید: اصلا انتخاب من برای بازی در «همسران»، بر اساس همان چیزهایی بود که به آن اعتقاد دارم، گاه، یک آشنایی، یک صدا زدن، یک دیدار، مسیری را برای آدم باز میکند و الان بعد از ۳۴ سال که به آن فکر میکنم، میبینم که عجب! آن تماس تلفنی، آن دیدارِ پشتبندش و… همه ما در زندگی چنین چیزی را تجربه میکنیم. مثل اینکه به جای انتخاب یک کوچه، کوچه دیگری را انتخاب میکنیم و اتفاقا، دوستی را در آن کوچه میبینیم و گپ و گفتی و ناگهان به مسیری متفاوت وارد میشویم. همان طور که گفتم، باید اعتقاد داشته باشی که هر اتفاقی برایت رخ میدهد، خیر است. این خیلی مهم است.
یکی از تجربههای عجیب جم در زندگی، تجربه جنگ بوده و شاید همین نگاه، هر پیشامدی، خیری دارد، با این تجربه هم مرتبط باشد.
او درباره این موضوع توضیح میدهد: به عنوان یک جوان ۲۰ساله رفتم جنگ. سرباز بودم. از ۲۸ ماه سربازیام، بیست و سه چهار ماهش در جبهه گذشت. شاید آنجا از من کمسنتر هم زیاد بودند ولی آن تجربههای جنگ، خیلی عجیب بود. نمیتوان آن تجربه را بازگو کرد. در جبهه مرگ، به آدمی بسیار نزدیک است، آنچنان نزدیک که داری با کسی حرف میزنی و لحظه بعد ناگهان جلوی چشمت میافتد و میمیرد، همین قدر نزدیک و این تجربه برای جوانی ۲۰ساله که تا ۲۲ سالگی در جبهه میماند، غریب است. امروز اصلا نمیتوانیم چنین چیزی را برای یک جوان ۲۰ساله تصور کنیم.
نمایش «آماس» یکی از اولین نمایشهایی است که با فاصله نسبتا اندکی از جنگ ۱۲ روزه روی صحنه رفته است. اجرای تئاتر در این مقطع برای تعدادی از گروههای نمایشی، نوعی ریسک به شمار میآید. در پایان این گفتوگو از جم میپرسیم چه چیزی شما را بعد از این مدت دوباره به صحنه کشاند؟ و او پاسخ میدهد: به جز چند فاکتوری که توضیح دادم، واقعا حس کردم دوست دارم که تجربه تازهای روی صحنه داشته باشم و تماشاگر را از نزدیک ببینم و با او ارتباط نفس به نفس داشته باشم.
چندین سال بود که از این فضا دور بودم و خوشحال میشوم و خستگی از تنم میرود، اگر فکر کنم کار ما به تماشاگران حال خوشی بخشیده است. اگر این اجرا و این متن برای دقایقی آنان را به فکر انداخته باشد، خستگی از تن من و دیگر دوستانم میرود.
به هر روی، امیدوارم حال تئاتر بهتر و خیلی بهتر از این بشود. البته که تئاتر هم مانند همه امور دیگرمان نیازمند یک تکان اساسی است. این روزها حال مردم ما از جهات گوناگون خوب نیست و فشار اقتصادی آنان را اذیت میکند. امیدوارم حال مردم خوب شود و شرایط بعد از این، برایشان فراهمتر شود.