کد مطلب: ۸۱۹۲۷۴
|
|
۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۱۱

«جان سخت» و یک غافلگیری در پایان!

«جان سخت» و یک غافلگیری در پایان!
نگاهی به سریال «جان سخت» که پایان‌بندی غافلگیرکننده‌ای داشت

به گزارش مجله خبری نگار، با وجود اینکه غالب سریال‌های نمایش خانگی گرفتار فقر در پایان‌بندی هستند، اما «جان سخت» با یک پایان‌بندی خوب و غافلگیرکننده، خاطره ماندگاری را در ذهن مخاطبانش به جا گذاشت.

این سریال ۱۹ قسمتی که توسط مصطفی تقی‌زاده نوشته و کارگردانی شده است، قصه دوستانی را روایت می‌کرد که برای کنار هم ماندن از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند، اما با بحرانی عجیب روبه‌رو می‌شوند که زندگی هر ۶ نفرشان را دستخوش تغییرات بزرگی می‌کند.

این سریال پربازیگر که از تعدادی از چهره‌های شناخته شده سینمایی همچون مهرداد صدیقیان، مجتبی پیرزاده، الناز حبیبی، ماهور الوند، مجید یوسفی و امیرحسین هاشمی بهره می‌برد، یادآور سریال جوان‌پسند «خط قرمز» در اوایل دهه ۸۰ بود، اگرچه قصه دو سریال با هم متفاوت است، اما فضای حاکم بر آنها که مسائل و مشکلات جوانان امروز را در روابط نشان می‌داد، فصل مشترکشان به شمار می‌رفت و از همان آغاز توانست قلابش را در دل مخاطبان جوان سریال‌های نمایش خانگی بیندازد.

قسمت‌های اولیه «جان سخت» مؤلفه‌های درگیرکننده‌ای داشت؛ سریال با قتل غیرعمدی در یک دعوا میان دوستانی قدیمی در یک تور کویری آغاز شد. روایت تا اواسط سریال حول گرفتن رضایت از خانواده مقتول پیش می‌رفت، اما آن قدر این مسیر طولانی شد که تعلیق قصه را کم کرد و فیلمساز با رو کردن برگی از اتفاقات گذشته والدین قاتل و مقتول، سعی داشت ماجرای جدیدی را به قصه اصلی اضافه کند که البته آن ماجرای کهنه هم کمکی به پیشبرد درام نکرد و چه بسا حذف کردنش نه تنها ضربه‌ای به روند اصلی داستان نمی‌زد که قصه را شسته رفته‌تر هم می‌کرد. در واقع نیازی نبود کارگردان برای اینکه نشان دهد چرا مادر مقتول راضی به رضایت نمی‌شود دلیلش را به کینه‌ای قدیمی ربط دهد؛ رضایت ندادن مادر مقتول به دلیل احساسات مادرانه، می‌توانست دلیلی منطقی بر پافشاری به قصاص «فرزاد» باشد.

اگرچه قصه سریال توفانی شروع شده بود، اما با گذشت بیش از ۱۰قسمت که گمان می‌رفت سریال به قسمت‌های پایانی نزدیک می‌شود، کم‌جان شد تا اینکه با ورود شخصیت شهرام و ماجرای یافتن الماس، قصه در مسیر دیگری قرار گرفت و پس از قسمت شانزدهم، جایی که مخاطب فکر می‌کرد سریال تمام شده، بخش مهمی از ماجرا آغاز شد، بخشی که در خارج از ایران می‌گذشت و دو کاراکتر کلیدی دیگر هم به قصه اضافه شدند؛ صدف و کاوه.

جان تازه به «جان سخت»

مصطفی تقی‌زاده با اینکه کارگردان جوانی است، اما نقطه قوت آثارش، پایان‌بندی‌های خوب او است. او با جان سخت نشان داد چطور می‌تواند مخاطب را سر بزنگاه غافلگیر کند و البته این غافلگیری، حس فریب‌خوردگی هم به مخاطب ندهد.

به نظر می‌رسد فضای جان سخت به نخستین فیلم این کارگردان دهه شصتی یعنی «زرد» نزدیک باشد. آن فیلم که سال ۹۵ ساخته شده بود ماجرای پنج جوان را روایت می‌کرد که یک تصادف ناگهانی، ماجرا‌هایی را برایشان به وجود آورد؛ اگرچه پرداخت فیلم کمی شلوغ بود، اما پایان‌بندی قابل قبولی داشت. جان سخت نیز پرداخت نسبتاً شلوغی داشت، اما پایان‌بندی قصه با دادن فکت‌هایی درست از اتفاقاتی که ممکن بود ابهام‌ها و پرسش‌هایی را در ذهن مخاطب ایجاد کند در فلش‌بک‌هایی پاسخ داده شد. تدوین غیرخطی هم به قصه کمک کرد تا چاله‌هایش را پر کند و پرسشی را بی‌پاسخ نگذارد.

با وجود اینکه بسیاری از سریال‌های نمایش خانگی، افتتاحیه‌های توفانی دارند، اما با یک پایان‌بندی بد، مخاطب را دلسرد می‌کنند. «جان سخت» هم مانند «گردن‌زنی» سریال قبلی فیلم‌نت در قسمت اول شروعی توفانی داشت و مخاطبان را جذب خودش کرد، اما به سرنوشت پایان بد گردن‌زنی دچار نشد. با وجود اینکه هیجان قصه در نیمه‌های سریال پایین آمده و مخاطب در انتظار مرگ یک ایده خوب بود، اما اضافه شدن یک قصه جدید به ماجرای اصلی و حوادث پس از آن، جان تازه‌ای به ریتم کند سریال بخشید و توانست ضرباهنگ آن را بیشتر کند و هیجان ماجرا را بالا ببرد.

تقی‌زاده با هوشمندی خوبی، قصه‌اش را جمع کرد و «تمام» پیش از تیتراژ پایانی، خط بطلانی بر احتمالات ساخت فصل دوم سریال می‌کشد. ضمن اینکه سیر نزولی سری‌سازی در سریال‌های شبکه نمایش خانگی، فیلم‌سازان را از ساخت فصل‌های بعدی یک اثر خوب، برحذر می‌دارد.

جای خالی رفیقی مثل اشکان

اگرچه قصه سریال با ماجرای قتل غیرعمدی و چالش‌های گرفتن رضایت و مصائب پرداخت دیه، جرقه می‌خورد، اما بن‌مایه «جان سخت» قصه رفاقت است. رفاقتی که این روز‌ها کمیاب شده است؛ چرا که بسیاری، روابطشان را متناسب با منافعشان تنظیم می‌کنند.

دیالوگ طلایی را هم می‌توان به یکی از سکانس‌های پایانی سریال داد جایی که اشکان با هانیه روبه‌رو می‌شود و به او می‌گوید: «تو منو احمق فرض کردی ولی من خودم نخواستم که هفت خط باشم» این جمله را شاید بتوان جان‌مایه سریال دانست، دوستانی که گاهی دور زدن‌های هم را می‌بینند، اما به خاطر رفاقتی که بینشان وجود دارد، از آن اشتباه عمدی یا سهوی، چشم‌پوشی می‌کنند تا رشته ارتباطشان سست نشود، اما این چشم‌پوشی خودخواسته و آگاهانه، گاهی به معنای حماقت از سوی طرف مقابل برای سوءاستفاده، تعبیر می‌شود.

نکته مهم دیگر اینکه شریف بودن یک انتخاب است. همه آدم‌های قصه غرق در مشکلات زیادی هستند، اما شرافت و صداقتشان را به پول و موقعیت نمی‌فروشند و رفاقتشان فقط به اوقات خوش با هم خلاصه نمی‌شود بلکه به وقت مصیبت نیز همدیگر را رها نمی‌کنند. اگرچه قصه پیرامون بحران‌هایی عجیب می‌چرخد، اما بر ارزش رفاقت تأکید دارد، رفاقتی که در روابط امروز، جای خالی‌اش احساس می‌شود. یکی از نسخه‌های درست رفیق را «رضا پروانه» در سریال پربیننده «پوست شیر» نشان داد، اما کاراکتر «اشکان» و موقعیتی که او در آن قرار داشت به فضای جامعه امروز نزدیک‌تر است. شاید رفاقت او از جنس مرام‌های مشتی و لوتی‌مآبانه نبود، اما در دوستی، چیزی کم نگذاشت. او شخصیتی به‌روز داشت، پیش از اینکه اهل دعوا باشد، سعی می‌کرد با مصالحه و گفت‌و‌گو، آتش جنجال را خاموش کند، اختلافات را کم کند، حواسش به همه بود، آدم‌ها را درک می‌کرد، حتی گاهی ترجیح می‌داد در چشم طرف مقابل، احمق فرض شود، اما تن به بی‌معرفتی و فریب‌کاری ندهد. در انتهای سریال، اما بزرگ‌ترین مجازات نصیب کسی شد که به خاطر خودخواهی و برای کسب یک موقعیت بهتر، رفقایش را به بهای شرافتش فروخت و تنها شد. او محکوم به تنهایی شد و چه حکمی سخت‌تر از دوست داشته نشدن در جهانی که آدم‌هایش به دوستی با هم زنده‌اند.

منبع: قدس-زهره کهندل

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر