به گزارش مجله خبری نگار، اوضاع کمی پیچیده و عجیب به نظر میرسد! آدمها، اول فناوریهای شگفتآوری را ابداع میکنند، بعد با هزارجور ادعا و تبلیغات از فایدهها و تحولآفرین بودن دستاوردهای جدید حرف میزنند و در نهایت یک روز متوجه میشوند بخش عظیمی از جامعه جوری شیفته نمایشگر گوشیشان شدهاند که کار و زندگی را رها کرده و شب و روز سرشان توی فناوری و ابداع و اختراع جدید بشری است و عنقریب است که معتاد فناوری شده و به فنا بروند!
بقیه ماجرا را هم که خوب میدانید. همان رسانهها و بهبه و چهچهگوهای دیروز شروع میکنند به بدگویی درباره فناوری، امکان اعتیاد به گوشی موبایل، مضرات اعتیاد اینترنتی، سرزنش پیر و جوانهایی که عاشق صفحه نمایش گوشی یا تبلت و غیرهشان هستند و چه و چه و چه!
این در حالی است که به نظر میرسد کار از کار گذشته و فناوری جوری با زندگی روزمره اغلب ما در هم تنیده شده که اصلاً تصور زندگی بدون آن غیرممکن است. «پیت اچلز» پژوهشگر حوزه فناوریهای دیجیتال در مطلبی که «ترجمان» آن را به نقل از «گاردین» منتشر کرده به همین ماجرا پرداخته که آیا وضعیت امروز آدمهای همیشه «سردرگوشی» را میشود اعتیاد تلقی کرد؟ آیا نگرانیهای عالمانه و غیرعالمانه درباره این وضعیت یک نگرانی بجا و درست است؟ آیا باید این فناوری را از زندگی روزمره کنار بگذاریم تا دیگر معتاد به گوشی و اینترنت محسوب نشویم یا میتوانیم حدوسطی برای استفاده از فناوری پیدا کرده و با آن همزیستی مسالمتآمیز داشته باشیم؟ «پیت اچلز معتقد است پنج پرسش مفید وجود دارد که اگر آنها را از خودمان بپرسیم و به پاسخشان فکر کنیم، بهتر میتوانیم با نگرانیهایمان درمورد اعتیاد به گوشی و ... کنار بیاییم و به درک دقیقتری از رابطهمان با فناوری برسیم.
پرسش اول این است «آیا باید بابت مدتزمانی که از نمایشگرها استفاده میکنیم نگران باشیم؟» مدت استفاده از نمایشگرهای دیجیتال مفهوم نسبتاً بیمعنایی است و شاید لازم نباشد بیش از حد نگرانش باشیم. ایده تعیین زمان و مدت برای استفاده از گوشی در واقع دمِدستترین ایده و راهکاری است که در گپوگفتها درباره زندگی آنلاینمان، میشود از آن استفاده کرد. اما مدتزمان و تلاشی که صرف یکی از اَشکال فناوریهای دارای نمایشگر میکنیم حقیقتاً درباره چگونه گذراندن آن زمان، کیفیت محتوایی که مصرف میکنیم، دلیل مصرف آن محتوا یا موقعیتی که هنگام استفاده از آن فناوری در آن قرار داریم اطلاعات زیادی در اختیارمان نمیگذارد. اگر تمرکزمان را بهجای میزان استفاده از نمایشگرها بر چنین نکاتی بگذاریم، میتوانیم از موضع بسیار بهتری مزیتها و خطرات نمایشگرها را بیابیم.
حالا در پرسش دوم ببینیم «آیا به گوشیهای هوشمندمان معتاد شدهایم؟» درباره انواع مختلف «اعتیادِ» دیجیتال زیاد صحبت میشود، اعتیاد به گوشی هوشمند، اعتیاد به اینترنت، اعتیاد به رسانههای اجتماعی و مانند اینها. اما هیچیک از اینها اختلالات بالینی مدونی نیستند و جامعه پزشکی یا علمی به هیچ توافق جامعی بر سر تعریف اینها نرسیده است، پس به تعبیر دقیق پزشکی، خیر، شما به گوشی هوشمند خود اعتیاد ندارید. ولی از آنجا که تمایل داریم تمرکزمان را صرفاً بر مدت زمان استفاده از نمایشگرها بگذاریم -و ازاینرو نگرانیم مبادا وقتی که صرفشان میکنیم زیادهازحد باشد- به جایی میرسیم که دیگر برایمان دشوار است درباره رابطهمان با گوشیهای هوشمند از هر منظری جز اعتیاد صحبت کنیم. در این مواقع منظور واقعیمان این است این فناوریها را بسیار دوست داریم، اما حس میکنیم شاید داریم بیشازحد از آن استفاده میکنیم یا زیادی به آن میپردازیم. البته حرفهای بالاتر به این معنی نیست که خطر رابطه آسیبزننده یا ناهنجار با فناوری دیجیتال هیچکس را تهدید نمیکند، بلکه بیشتر به این معناست که اکثریت قریببهاتفاق ما معتاد گوشیهای هوشمندمان نمیشویم.
پرسش سوم این است آیا نمایشگرها حواسمان را پرت کردهاند؟ زیاد میشنویم که فناوریهای دیجیتال برای ربودن توجه ما طراحی شدهاند و درست به همین دلیل، گستره توجه ما کاهش یافته است. میگویند گستره توجه ما اکنون حدود یک ثانیه کوتاهتر از گستره توجه ماهی قرمز است و مقصر این ماجرا فناوریهای دیجیتال هستند! هیچ چیزِ این روایت حقیقت ندارد: گستره توجه ما رو به کاهش نیست و اصلاً گستره توجه ماهی قرمز هم چندان کوتاه نیست. این نگرانی، مانند بسیاری از نگرانیهای دیگری که بابت نمایشگرها وجود دارد، از درک نادرست مفهوم «توجه» نشأت میگیرد. هرچند فناوریهای دیجیتال میتوانند موجب حواسپرتی ما شوند، اما توجه چیزی نیست که بهطور خاص فقط بر یک چیز متمرکز شود و بنابراین احتمالاً بهطور یکجا «ربوده» شود، بلکه میتوان آن را به تناسب هر وظیفه، میان وظایف متعدد تقسیم کرد.
پرسش چهارم «پس چرا گاهی فکر میکنیم فناوری دیجیتال برایمان مفید نیست؟» ماجرا را روشنتر میکند. تجربه زیسته ما نشان میدهد گاهی احساس کردهایم وقت بسیار زیادی را -که واقعاً قصد نداشتهایم هدرش بدهیم- با بیمبالاتی صَرف بالا و پایین کردن محتوایی در فضای مجازی کردهایم که اصلاً درکش نمیکنیم یا راسته کار و تخصص ما نیست. وقتی هم دوروبرمان را نگاه میکنیم و میبینیم همه غرق گوشیهایشان هستند و با هیچیک از اطرافیان خود تعاملی ندارند؛ بنابراین بهمرور به جایی میرسیم که درخصوص استفاده از فناوریها احساس ناخوشایندی پیدا میکنیم. این احساس ناشی از مضر بودنِ واقعی این فناوریها نیست، بلکه ناشی از فرضی فراگیر و مسلّمانگاشته مبنی بر مضر بودن آنهاست.
پرسش پنجم و آخر میپرسد «پس یعنی جای نگرانی نیست؟» میگوییم اصلاً اینطور نیست. طراحی و کاربری فناوریهای دیجیتال جدید مشکلات جدی فراوانی دارند و فرایندهای تصمیمگیری دخیل در ساختشان معمولاً بهشدت از مسئولیتپذیری اجتماعی به دور هستند. با وجود این ما داریم وقت و زحمت زیادی را فقط صرف نگرانی و پژوهش درباره سؤالاتی میکنیم که غلط هستند. اینکه بپرسیم استفاده از فناوریهای دارای نمایشگر خوب است یا بد، یا استفاده از این فناوریها چه موقع از حد مجاز میگذرد واقعاً ما را به جایی نمیرساند، چون این پرسشها درباره شیوه استفادهمان از فناوریهای دیجیتال واقعیت را منعکس نمیکنند. سلسلهپژوهشهای تازهتر، پرسشهای بهتری را مطرح میکنند، مثلاً چرا عدهای در فضای آنلاین با مشکل مواجه میشوند و عده دیگری در موقعیتهای ظاهراً مشابه موفق عمل میکنند؟ برویم اینها را بررسی و جوابش را پیدا کنیم، به جای اینکه با پرسشهای غلط و نگرانکننده و پاسخهایی که از اعتیاد دیجیتال غول و لولو میسازند و سبب میشوند خودمان را از مزایای فناوریهای تازه محروم کنیم. باید چه در تحقیق درباره صنعت فناوری و چه در تحقیق درباره خودمان، پرسشهای بهتری را مطرح کنیم. با پاسخدادن به این پرسشها بهتر میتوانیم مزایای نهفته در کار و زندگی همراه با فناوری را درک کنیم، چیزهایی را که شاید مایل به تغییرشان باشیم، بیابیم و بهترین راه اثرگذاری بر آن تغییرات را پیدا کنیم.