به گزارش مجله خبری نگار/فارس-کتایون حمیدی: گاهی به این فکر میکنم که بعد من چه خواهد شد؟ بعد کوچ از این وادی؟ راستش را بخواهید به این نتیجه رسیدهام که اصلاً قرار نیست هیچ اتفاق خاصی بیفتد! چون کار خاصی هم نمیکنم که بهخاطر آن کارهایم یادی از من بکنند، اما از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، به آنهایی که اسمشان زیبا یاد میشود همیشه غبطه میخورم.
اما از طرف دیگر حتماً که نباید بشوم پروین و شعرهایمان الهامبخش دنیای زنانه شود و یا بشوم جبار باغچهبان که اولین مدرسه ناشنوایان در ایران را راهاندازی کرد و یا کارهایی مشابه به محمدحسین مبین بکنم و نامم را بگذارند پدر جذامیان ایران! حتی از آنهایی هم نیستم که کلید گنجینه خدا را پیدا کنم و آن را در راه مدرسهسازی و بیمارستان سازی در ایران و جهان هزینه کنم و بابا کریم مردانی آذر صدایم بزنند! تازه برای قهرمان شدن در یکرشته ورزشی، فرهنگی، هنری و سیاسی و ... هم زیادی خستهام.
البته این موضوع شامل همه است و به نظرم اگر یکی در همان نقش معمولی خود در کره خاکی فقط انسان شریف باشد و بعد از کوچ دنیوی، با هر مرور خاطراتش یک "یادش به خیر" به زبان دور و اطرافیانش بیاید، یعنی مسیر را خیلی درست رفته است و دیگر نیاز به قهرمانبازی خاصی نیست.
از حق نگذریم در این میان هستند کسانی که زندگی پس از مرگشان هم در مدار نیکی است؛ مثلاً برای خیر مدرسهساز یا بیمارستان ساز تا مادامی که آن مدرسه و بیمارستان پابرجاست، دعای خیرش را میریزند بهحساب خودش! یا حتی با یک کار نیک بهظاهر کوچک دنیوی، اعتبار حساب اخروی خودشان را تا عرش بالا میبرند.
اصلاً همین زندگی پس از مرگ خودش یک مقوله بزرگ زیستی است، اینکه صندوق ذخایر یادش بخیرهایت پُر باشد از دعاهای قشنگ! یعنی هِی "روحت شاد" و "خدا رحمتت کنه" باشد که سُر بخورد سمتت.
ناگفته نماند بهانههای زیادی هم برای پُر کردن این صندوق وجود دارد که یکی از روشهایش مدتهاست که در تبریز به یک سنت بزرگ تبدیل شده است و آن آزادی زندانیان با اهدای هزینه تاجگل و شام مراسم ختم است.
بارها از انواع داستانهای آزادی زندانیان در تبریز نوشتهام، از دخترانی که بهخاطر فوت بابای نازنینشان در آزادی ۳۰ زندانی مشارکت داشتند یا از دو کارآفرینی که روز اول کارشان باخدا عهد کردند اگر کارشان گرفت، چند زندانی هر سال آزاد کنند و صدها داستان مشابه ازاینقبیل دیگر.
اصلاً آن برنوشتههای که در سطح شهر خبر از آزادی زندانی میدهد دیگر به یک عادت در شهرمان تبدیل شده است و جوری شده که هر چشمی با دیدن آن بنرها یک خدا رحمتت کنه مَرد، خدا رحمتت کنه زَن را روانه روح آن متوفی میکنند.
البته عده قلیلی هم این وسطها معتقدند که این موضوع به یکچشم هم چشمی تبدیل شده است ولی خداوکیلی چشم و هم چشمی خیلی قشنگ و به جایی است؛ آخر همین که یک پدر و یا مادر یا یک اولاد و همسر که اغلب سرپرست خانواده هستند از بند رهایی یابد و فرصت دوباره برای شروع زندگی به هش داده شود خود دفع هزاران بلاست آن هم دوطرفه.
خُب بگذریم و برویم سر اصل مطلب یعنی آزادی زندانی بهخاطر شهادت بزرگ استانمان! راستش از امام شنبه تا جمعهمان هر چه بگوییم کم است و دیگر همه ما بچههای رسانه بهخاطر کثرت روایتهای ناگفته از او کم آوردیم و رسماً تسلیم شدهایم و چارهای جز گفتن "مَرد تو دیگر کی بودی" نداریم!
آنقدری ناگفته از امامجمعه شهیدمان هست و هست و هست که اگر کل خبرنگاران اجماع برای نوشتن کنند باز هم جای خالی زیادی خواهد بود و ناگفتههای فراوان؛ حال فکرش را بکنید با این شرایط حاجآقا بعد از شهادت هم دارد مدام اعتبار حساب اخروی خودش را پُر میکند و همهمان را انگشتبهدهان میگذارد.
ماجرا ازاینقرار است که وقتی خبر شهادت شهدای خدمت در شهر پیچید، همهجا را اندوه گرفت، همه چیز رنگ باخت! انگار که یک فیلم را داری از تلویزیون سیاهوسفید میبینی؛ مردم دیگر نمیخندیدند، همه لباس یکرنگ به رنگ سیاه بر تن کردند، سوی چشمها بیسو شده بود و زمزمهها فقط یک چیز بود «حاجآقا هار داسان.»
به هر کدام از شهدای خدمت که فکر میکردیم آه از بند به بند وجودمان بیرون میریخت حالا فکرش را بکنید که با دو نفر از آن شهدا از نزدیک زیسته بودیم! یعنی دیگر قرار بود آن کسی را که هر جا سر میچرخاندی میتوانستی ببینی را نخواهی دید، حتی اگر آنجا یک نانوایی بوده باشه و یا یک مکانیکی و بازار و مابین اهالی.
واقعیتش را بخواهید انگار هیچ نقطهای برای پایان رنجمان نبود و گیرکرده بودیم میان سطری بلاتکلیف و آماسیده از درد؛ هر کسی سعی داشت تا یک کاری بکند بلکه دل بیقرارش قرار بگیرد!
در عرض ۲۴ ساعت بنرهایی سطح شهر را پُر کرد که در انتهای آن نوشته بود: آزادی زندانی! آن هم بهخاطر عرض تسلیت از بابت شهادت امام از شنبه تا جمعهمان.
هر کسی هر چه در توان داشت را گذاشته بود تا در این امر خیر مشارکت داشته باشد جوری که همان روز شهادت ۳۰ نفر زندانی آزاد شد.
روزها گذشت و گذشت و در چهلم شهادت آیتالله شهید آل هاشم، خانواده حاجآقا در آزادی ۱۰ زندانی غیرعمد مشارکت کردند و بار دیگر به همهمان ثابت شد که حاجآقا حتی بعد از شهادت هم در مدار مهربانی است و خواهد بود و این قصه سردراز دارد.
همه این موضوعات بهانهای شد تا آماری از مدیریت روابطعمومی ستاد دیه از این سنت بزرگ و معنوی در استان بگیریم، فرزاد آقایی دراینخصوص گفت: «در طول چهار سال گذشته، بیش از چهار هزار و ۸۰۰ خانواده، صاحبان صنایع استان با پرداخت هزینه تاجگل، ضیافت و احسان متوفیان خود توانستند در آزادی یک هزار و ۵۰۰ زندانی مشارکت داشته باشند».
«در سال جاری نیز خانواده ۴۰۰ متوفی توانستند در آزادی ۱۵۲ نفر مشارکت داشته باشند که میزان بدهی این زندانیان ۱۴۵ میلیارد تومان بود که ۱۰ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان از این بدهی بهصورت بلاعوض توسط ستاد دیه استان پرداخت شد و مابقی نیز توسط گذشت شکاک، کسب رضایتمندی و ... تأمین شد».