کد مطلب: ۶۲۷۶۴۴
|
|
۰۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۲

راز عدد ۸؛ هشت خادم امام هشتم

راز عدد ۸؛ هشت خادم امام هشتم
آخر چطور می‌شود هشتمین رییس جمهور کشورمان در ولادت هشتمین اختر تابناک امامت که البته خودش نیز خادم این امام هشتم است به اتفاق استاندارمان که سال‌ها خادم امام هشتم بود با امام جمعه‌مان که چند روز صبر می‌کرد هشتمین سال حضورش در استان را می‌خواستیم جشن بگیریم و در مجموع هشت عزیز قلب ایران در یک بالگرد به شهادت برسند؟

به گزارش مجله خبری نگار، ساعت هشت شب هجده اردیبهشت بود که شماره سردبیرمان روی گوشی بلند آمد؛ داشت با صدای بلند و حالت طنزوار می‌گفت، حمیدی برای هفته آینده روزهایت را خالی کن که قرار است رییس جمهور بیایید. 

از پشت تلفن یک اَه بلندی گفتم؛ گفتم بابا تازه رفته بود که! من هنوز خستگی سفر دو روزه استانی قبلی‌اش را دَر نکردم، یکی نیست به این سید بگوید کمی هم در خانه‌ات بمان! بمان در همان پایتخت؛ تو را چه به سفر استانی، ولمون کن تو رو خدا! 

همین طور داشتم غر می‌زدم، به خدا حق هم داریم از بس در این سفر استانی فشردگی کار زیاد می‌شود که شب همه بیهوش می‌شویم.

راز عدد ۸؛ هشت خادم امام هشتم

جمعه ۲۸ اردیبهشت؛ نماز عبادی و‌سیاسی جمعه

معمولا خطبه‌های حاج آقا آل‌هاشم را من می‌نویسم، خودشان هم می‌دانستند؛ (وای چقدر سخت است از فعل گذشته برایشان استفاده کنم)، بلافاصله روی سایت گذاشتم و مابقی رسانه‌ها هم شروع به کپی پیست کردند؛ عیبی ندارد، حرف‌های امام جمعه از شنبه تا جمعه‌مان عزیزتر از این حرف‌هاست و باید خبرشان بیشتر منتشر شود. 

امام جمعه‌مان آن روز زیاد از سیاست حرف نزد، از بانک‌ها گلایه کرد و بعدش گفت خدا یک روز من را جدا از مردم نکند و آخر و عاقبتم را با شهادت عجین کند؛ حرف عجیبی برای ما نبود، چون خواسته هر خطبه نماز جمعه‌اش بود.

ماشین را جلوی درب تشریفات مصلا نگه داشته بودم، از دور حاج آقا را دیدم و با سر سلام علیک کردیم، بلند گفت نوشتی خطبه‌ها را؟ خندیدم؛ بله حاج آقا، رو سایته؛ لبخندی زد و به نشانه تایید چشم‌هایش را باز و بسته کرد.

روز‌های منتهی به سفر استانی

خلاصه هر چه به روز موعود نزدیکتر می‌شدیم زمزمه‌ها هم زیادتر می‌شد، از تغییر روز سفر می‌گفتند، از افتتاح سد مرزی با حضور رییس جمهور خودمان و رییس جمهور آذربایجان می‌گفتند، از اینکه فقط یک برنامه هست و بعدش آقا سید تشریف می‌برند پایتخت.

هشت صبح یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه

قرار شد روز یکشنبه سی اردیبهشت ماه رییس جمهور به تبریز بیاید؛ هشت صبح بود که خبرش را زدیم: رییس جمهور وارد تبریز شد و بلافاصله به سمت خداآفرین حرکت کرد. 

صفحه شخصی خودم در خبرگزاری فارس را باز کردم؛ باید در سریع‌ترین زمان خبر هر دو رییس جمهور را می‌نوشتم؛ با سردبیر هماهنگ شدم تا خبر را در ایتا بفرستم تا اگر در اثر سرعت نوشتاری عیب و ایرادی داشت اصلاح کنند و در سایت قرار دهند. 

ابتدا آقای الهام علی اف صحبت کرد؛ از ارمنستان و اراضی اشغالی گفت، از اینکه پروژه‌های بین‌المللی منشا ارتباطات گسترده می‌شود گفت و در آخر گفت ما همیشه دوست و برادر ایرانیم. 

آقای رییسی میکروفون را جلوی خودش کشید؛ به چشم‌های رییس جمهور نگاه کردم به همکارم گفتم زیادی خسته به نظر نمی‌رسند؟ رییس جمهور آرام داشت حرف می‌زد، ابتدا از ولادت امام هشتم گفت، بعدش گفت این روز‌ها بسیار مبارک است و بعد از حمایت مسلمین از فلسطین و نفرت دنیا از اسراییل گفت. 

آقا سید آنقدری سلیس حرف زدند که با والسلام علیک پایان حرف‌هایش خبر ما هم روی سایت رفت و بعدش دو رییس جمهور دست دادند و بهره
برداری از سد قیز قلعه‌سی (دوستی) رسما آغاز شد.

ساعت ۱۲ و هشت دقیقه ظهر

هر دو رییس جمهور خداحافظی کردند و آقای رییس جمهور به اضافه هفت نفر دیگر سوار بالگرد آبی سفید شدند.

قرار بود آقای رییس جمهور خود را سریع به پالایشگاه تبریز برای یکسری پروژه‌ها برسانند. 

یک ساعت شد خبری نشد، دو ساعت، سه ساعت و هی عقربه‌های ساعت می‌چرخید، اما خبری از هشت خادم نشد که نشد؛ همه دست به دعا شدند، چله شروع کردند، گفتند نه بابا امکان نداره، اصلا به آن چیزی که در ذهن‌تان می‌آید فکر نکنید.

ساعت ۸ شب ۳۰ اردیبهشت

عقربه‌ها روی هشت شب است، همه به جنگل‌های مه‌آلود و تاریک زل زده‌ایم فقط برای یک خبر! خبرنگار‌ها و عکاس‌ها می‌گفتند بابا امکان ندارد، حاج آقا آل‌هاشم ما را تنها بگذارد؟ ولمون کنید استاندار هنوز خیلی جوان است و کی جواب دختر‌های ۱۲ ساله و سه ساله و پسر هشت ساله‌اش را می‌دهد پس؟ اصلا جواب تو راهی شش ماهه‌شان را کی قرار است بدهد! 

اصلا اینها را ولش کنید مگر می‌شود آقا سید ابراهیم خادمی را ول کند و برود به یک استراحت مطلق؟ ولمان کنید! کل شب را با ولمون کنید گفتن‌ها گذراندیم تا سپیده روز ولادت امام هشتم زده شد. 

شب طولانی بود؛ آن قدر طولانی که یلدا پیش‌اش دیده نمی‌شد؛ اما آخرش صبح شد، یک صبح تلخ.

روز ولادت امام هشتم و شهادت هشت دلداده‌

نمی‌خواهم مغلطه کنم و شعر و قافیه بچینم و اعداد گشایی کنم ولی این قصه انگار که با هشت گره خورده بود. 

آخر چطور می‌شود هشتمین رییس جمهور کشورمان در ولادت هشتمین اختر تابناک امامت که البته خودش نیز خادم این امام هشتم است به اتفاق استاندارمان که سال‌ها خادم امام هشتم بود با امام جمعه‌مان که چند روز صبر می‌کرد هشتمین سال حضورش در استان را می‌خواستیم جشن بگیریم و در مجموع هشت عزیز قلب ایران در یک بالگرد به شهادت برسند؟ 

هر چه بود این راز عدد هشت قصه خادمین امام هشتم، دل‌مان را بد سوزاند.

برچسب ها: دولت شهادت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر