کد مطلب: ۶۰۱۱۲۶
۱۳ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۳
اینجا دلوار، مسجد حضرت رقیه (س)؛ مردم با خواندن نماز‌های صد رکعتی، خواندن دعای جوشن کبیر، دعای ابوحمزه ثمالی، قرآن گرفتن بر سر و دیگر مناجات امشب را تا سحر سپری کردند.

به گزارش مجله خبری نگار، ۲۱ ماه مبارک رمضان، شب قدر «نزول قرآن» و شهادت مولای متقیان علی (ع) در سراسر کشور و شیعیان آن حضرت قرآن بر سرگرفته و ندای «الغوث، الغوث» سر می‌دهند و طبق رسوم در دومین شب قدر و ماه مبارک رمضان در تک تک شهر و روستا‌های استان بوشهر این رسم تاکنون پا برجا مانده است.

اینجا دلوار، مسجد حضرت رقیه (س)؛ مردم با خواندن نماز‌های صد رکعتی، خواندن دعای جوشن کبیر، دعای ابوحمزه ثمالی، قرآن گرفتن بر سر و دیگر مناجات امشب را تا سحر سپری کردند.

مهمان‌ها با چایی و شیرینی از خود پذیرایی می‌کردند. پس از لحظاتی نوای روضه حضرت علی (ع) از بلندگوی مسجد محل به پا خواست نگاهی به گروه کاری انداختم و متوجه شدم به تعدادی عکس برای شب قدر نیاز داریم بدون اینکه نیت نشستن پای روضه داشته باشم به خانواده اعلام کردم که قصد رفتن به مسجد محل برای عکسبرداری دارم.

مهمانان پس از اطلاع از نیت من، سه نفرشان داوطلب همراهی شدند و گفتند: تا تو عکس هایت را می‌گیری ما نیز با تو همراه شده و روضه گوش می‌دهیم.

وقتی وارد مسجد شدم چراغ‌ها خاموش بود و روحانی در حال خواندن روضه بود در میان جمعیت بانی مسجد را پیدا کردم و با او برای گرفتن عکس هماهنگ کردم.

عجله داشتم و می‌خواستم عکس‌ها را برسانم که بانی گفت: دمی را بنشین و فیض ببر! گویی تلنگری به من خورد آرام نشستم و نگاهم را به فرد مقابلم دوختم، دختری که گمان می‌کنم دچار سندرم بود یا شاید هم اوتیسم داشت دقیق نمی‌دانم، اما زیبایی چهره این فرشتگان از دور مشخص است.

همانطور که به ستون تکیه زده بود اطرافیان را نگاه می‌کرد و غرق در تماشا بود تا اینکه روحانی در روضه اش به این روایت رسید: «شب شهادت حضرت علی (ع) وقتی همه را از اتاق حضرت بیرون کردند گفتند فقط فرزندان حضرت فاطمه (س) و حضرت علی در اتاق و بالای بستر پدر بیاین.

حضرت عباس (ع) نیز بیرون رفت!

حضرت علی (ع) نگاهی به جمع انداخت و اشک در چشمهایش حلقه زد و گفت: بگویید عباس نیز وارد اتاق شود، روایت است وقتی حضرت عباس (ع) وارد اتاق شد بسیار مودب و مظلوم گوشه‌ای غریبانه نشست، حضرت علی نام او را صدا زد و گفت: از این رو تو را صدا زدم که بیایی، چون روزی تو این دستان را برای محافظت از فرزندان من از دست خواهی داد و به پهنای صورت اشک ریخت.»

در همین هنگام همینطور که خود بسیار حالم بد بود متوجه اشک‌های دخترک شدم گویی به خوبی این ماجرا را درک می‌کرد.

در همین افکار بودم که ناگهان ندای عاشقانه «الغوث، الغوث خلصنا من النار یا رب» برخواست و قرآن‌ها بر سر نهاده و دست‌ها به آسمان برخواست...

برچسب ها: ماه رمضان دلوار
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر