به گزارش مجله خبری نگار/اطلاعات-پریا صیعتی: تاریخچه عید نوروز، نویددهنده شروعی نو برای ایرانیان است. عیدی است که از آن به عنوان پیونددهنده افراد و اقوام ایرانی یاد میشود.
ایرانیان باستان بر این باور بودند که با آغاز سال نو، همه ملزومات زندگی خود را نو کنند، با اقوام خود دیداری تازه کنند، به سفر بروند، همنشین طبیعت شوند و همزمان با تازگی طبیعت، زندگی خود را نیز تازه کنند. اما با همه¬ این آیینهای مرسومی که از گذشتگانمان به ارث برده ایم آیا ایرانیان معاصر میتوانند از پس هزینههای نو شدن زندگیشان برآیند؟
برای اثبات این حقیقت کافی است سری به بازار بزنیم تا متوجه قیمتهای سرسام آور اقلام زندگی شویم.
دخل و خرج مردم با هم برابر نیست.
دراین مواقع پای صرفه جویی و مدیریت به میان میآید و والدین سعی میکنند از خریدهای مختص خود بگذرند و بودجه را صرف نونوار کردن فرزند خود کنند؛ اگر هم بخواهند خریدی انجام دهند استرس هزینههای بعدی را خواهند داشت.
بازار مثل همیشه شلوغ است، اما خیل عظیمی از مردم تنها به قصد تماشای حسرتهای ناممکنی آمدهاند که روزی ممکن ترینِ آنها بود.
در سمتی از بازار، بوتیکهای لباس با ویترینهای پر زرق و برق و در سمتی دیگر، آجیل¬های شب عید در ویترین مغازهها خودنمایی میکنند، اما پشت همه آن ویترین ها، چشمهای پرحسرت کسانی دیده میشود که نگاهشان خیره به اتیکت قیمت روی اجناس است.
علاوه بر خلاءهای مالی که در زندگی مردم وجود دارد، خلاءهای فرهنگی نیز بهوضوح دیده میشود که مهم ترینش در همین دید و بازدیدهای ایام نوروز نمود پیدا میکند و صرفا براساس کمبودهای مالی اتفاق نمیافتد. گویی اکثر مردم ایران، «کجاستیِ» خود را در فرهنگ و آداب کشورشان گم کردهاند.
دکتر علی هادوی، مدرس دانشگاه آزاد، دکترای فلسفه و مؤلف کتابهای «شر و بشر» و «مدخل ایرانراه»، مسأله را اینگونه تحلیل میکند: در بحث ایرانراه، بناست روایتی نوین را برای ایران بیان کنیم. این روایت مبتنی بر پرسش جدیدی از ایران است؛ طرح مسأله کجاستی.
فی الواقع به جای پرسش از چیستی ایران یا این که چرا ایران در چنین شرایطی است یا چگونه به این نقطه رسیدهایم بهتر است بپرسیم که ایران کجاست و پارادایم حاکم بر فرهنگ، جغرافیا و تاریخ ایران چه چیزی است؟
نکته حائز اهمیت آن است که ما نزدیک به ۱۵۰ سال است که کجاستی ایران را فراموش کرده ایم. یعنی امکانات و ظرفیتهای اساسی ایران را مغفول گذاشته و بیشتر تلاش کردهایم که به جای ایران بودن، جایی دیگر باشیم. مثلا ژاپن یا آلمان بشویم. این یکی از اصلیترین نشانههای فراموشی کجاستی ایران است. در واقع مکان ایران، «راه» است، «شهر» نیست.
رفاه اجتماعی، ارتباط مستقیمی با اقتصاد کشور و میزان درآمد افراد دارد. اگر قدرت خرید افراد جامعه کاهش یابد، تهدیدی علیه معیشت جامعه میشود؛ معیشتی که شامل قدرت خرید لباس، خانه، ماشین، وسایل زندگی و تفریح است. افراد برای رسیدن به این موارد مجبور به کارکردن با ساعات کاری اضافه و حقوقهایی پایین میشوند. کمبود و فقر، فرد را به سمت قرض گرفتن رهسپار میکند و همین باعث میشود در کمبود عمیق تری فرو رود. در واقع این عمل نوعی تونل زنی است؛ فرد در چالهای دیگر از گرفتاری قرار میگیرد و مجالی برای تفریح و رسیدگی به آمال خود نمییابد.
براساس گزارش مرکز آمار ایران، در مرداد ۱۴۰۲، میانگین هزینه واقعی یک خانواده شهری سالانه ۱۳۷ میلیون تومان است که تنها کمتر از دو درصد آن صرف سرگرمی و تفریح میشود. این آمار نشان میدهد خیل زیادی از افراد جامعه در آرزوی تفریح و سرگرمی هستند.
اگر بخواهیم میانگین هزینههای سالانه تفریحی یک خانواده را بررسی کنیم با توجه به اطلاعات مرکز آمار ایران، قیمتهای درج شده در وب سایتهای فروش بلیت، تور مسافرتی و...، مجموعه هزینههای فرهنگی با حداقل قیمت، طی یک سال در یک خانواده سهنفره جهت بهره مندی از سینما، تئاتر، موزه و کنسرت جمعا مبلغ ۱۷۷ میلیون تومان و هزینههای تفریحی جهت بهره مندی از رستوران، باغ وحش، شهربازی و استادیوم جمعا مبلغ ۹۳۴۵۰۰۰ میلیون تومان و هزینههای گردشگری جهت یک سفر نسبتا گران و یک سفر کوتاه جمعا مبلغ ۳۶ میلیون تومان است.
حداقل هزینههای تفریح یک خانواده سهنفره، سالانه ۴۷ میلیون تومان است و این یعنی حدود ۳۴ درصد از درآمد یک خانوار بدون در نظر گرفتن هزینه مسکن، خوراک، پوشاک و... سؤالی که پیش میآید این است که یک خانواده ایرانی چه میزان برای تفریح خود هزینه میکند؟
هادوی راجع به کجاستی ایران میگوید: عدم فهم صحیح از کجاستی ایران، زمینه ساز نوعی خطای معرفتی در جامعه میشود، به بیان دقیق تر، معرفتشناسی اجتماعی ما دچار اختلال شده است. با توجه به آمار و ارقامی که از هزینههای زندگی خانوادههای ایرانی به دست آمده، جای آن دارد از خود بپرسیم که چه میشود مردمان یک جامعه، میلی به تفریح ندارند؟ پاسخ اولیه آن است که شرایط اقتصادی اجازه این دسترسی را از مردم گرفته، اما از زاویه دیگر نیز میتوان این مسأله را مورد مداقه قرار داد.
ایرانیها در حال حاضر نسبتشان را با آینده از دست داده اند، لذا در ورطه بقا مانده اند. ورطه بقا هیچ میلی به تفریح، گسترش و ایجاد امکان یا برقراری رسوم ندارد. معرفتشناسی اجتماعی ایران نسبتی با آینده ندارد، بنابراین ارتباطش با گذشته نیز خواه ناخواه منقطع خواهد شد. چنانچه قصد داشته باشم این قضیه را نیز به همان پرسش کجاستی مرتبط کنم، فراموشی کجاستی، امکانات آیندهساز ایران را از بین برده است. کیفیت زندگی تنها و تنها زمانی مسأله خواهد بود که پا را از دغدغه بقا فراتر بگذاریم و در اندیشه ایجاد امکان برای آینده باشیم.
فقر میتواند تمام شئون زندگی فرد گرفتار را در بربگیرد و تأثیرات مستقیمی بر بهداشت روانی و جسمی فرد، تحصیل، ازدواج و سایر جنبههای زندگی او بگذارد.
هوشنگ ابتهاج میگوید: «اما در این زمانه که درمانده هرکسی از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست!»، اما راه حل چیست؟
فقر باعث میشود سرمان شلوغتر باشد و همین باعث میشود اوقات فراغت کمتری داشته باشیم. فقر، خلق و خوی والدین را در تربیت فرزندانشان تغییر میدهد و باعث میشود با آنها تند برخورد کنند.
سمانه کندی، عضو انجمن روانشناسی ایران و کارشناس ارشد مشاوره خانواده، راجع به تأثیراتی که فقر میتواند بر روی زندگی فرد بگذارد میگوید: نیازهای اساسی انسان از نظر «ویلیام گلاسر»، روانشناس آمریکایی، پنج گونه هستند، نیاز به بقا و زنده ماندن، عشق و دوست داشته شدن، قدرت، آزادی و تفریح. تفریح از جمله نیازهایی است که گلاسر بر آن تأکید زیادی دارد. درصدی از مردم جامعه ما هنوز به دنبال شرایطی میگردند تا بتوانند نیاز به بقا را برطرف کنند و میبینیم که در ارضای نیازهای اولیه زندگی نیز درماندهاند. وقتی فرد از نظر مالی زیر خط فقر باشد بین خواستهها و داشته هایش فاصله میافتد.
درنتیجه ممکن است به کارهایی مثل بزهکاری، دزدی، فروش مواد مخدر و... رو بیاورد؛ همانطور که در سالهای اخیر شاهد دزدیده شدن کابلهای برق، شیرهای آتش نشانی یا چراغهای خیابان بودهایم. اینها برای بدویترین نیازهای خود مشکل دارند، تا چه برسد به تفریح.
وی ادامه میدهد: از دیدگاه روانشناسی، اساس دستیابی به همه نیازها، نیاز به بقاست که اگر تأمین نشود تفریح غیرممکن خواهد بود. اینجاست که خانواده دچار بحرانهایی مانند طلاق عاطفی و شکستهای عاطفی شده و این بحرانها باعث میشود خانواده متزلزل گردد. چرا که اگر درخواستهای فرزند خانواده تأمین نشود، اساسیترین نیاز پدر خانواده که قدرت است زیر سؤال میرود.
اما فقر سوی دیگری نیز دارد. افرادی هستند که از فقر به جایگاهی بالا رسیده اند. طبق گفته «آلفرد آدلر»، روانشناس اتریشی، ما از نداشته هایمان برای رسیدن به خواستهایمان پله درست میکنیم و این باعث میشود احساس حقارت فقر به عقده حقارت تبدیل نشود. هستند پزشکانی که در خانوادهای فقیر درس خوانده و به این جایگاه رسیده اند، اما اینها استثناهای فقر هستند و نمیشود نمود فقر را ساده جلوه داد.
آمار اقتصادی، هزینه ها، تورم و دستمزد، خودکشیهای ناشی از فقر یا حتی فرزندکشی، کودکان کار و... همه اینها گواهدهنده وضعیت اسفناک فقر در ایران است. رفع فقر با پرداخت یارانه و عیدیهای آخر سال رخ نمیدهد، تنها راه آن، افزایش رشد اقتصادی و اشتغال و کاهش تورم و بهبود سهم حقوق و دستمزد میباشد.
فقر میتواند روی افکار و عقاید دینی فرد نیز تأثیر بگذارد، همانطور که رسول خدا فرمودند: «فقر، انسان را در آستانه کفر قرار میدهد.»
بهبود این زخم عمیق تنها به دست دولتمردان کشور صورت می- پذیرد. باشد که در نوروز پیش رو، نور بهبودی بر مشکلات جامعه بتابد، چرا که مردم مستحق بهبودی هستند.