کد مطلب: ۵۷۲۵۲۰
مهناز انصاریان به کپی برداری داریوش مهرجویی از رمانش اعتراض کرده بود.

به گزارش مجله خبری نگار،مهناز انصاریان نسبت به آن‌چه «کپی‌برداری» داریوش مهرجویی از رمانش خواند، اعتراض کرد. مهناز انصاریان که داریوش مهرجویی فیلم «لیلا» را بر اساس رمان او ساخته، مدعی است، این فیلم‌ساز فیلم «طهران تهران» را از روی رمان «پانسیون محله‌ی مونمارتر» او ساخته، بدون این‌که از کتاب و نویسنده‌ی آن نامی به میان آورد و به این موضوع اشاره‌ای کند.

این داستان‌نویس و بازیگر در نامه‌ای خطاب به مهرجویی چنین نوشته است: «آقای داریوش مهرجویی، نویسنده و کارگردان سینمای ایران، پس از چندین تلفن به شما و گذاشتن پیغام، متأسفانه دریغ از هیچ جوابی... اینجانب نویسنده‌ی قصه‌ی «لیلا» که شما آن را به تصویر کشیدید، بعد از نمایش فیلم، رمانم را چاپ کردم؛ چاپ اول ۱۳۷۷، چاپ دوم ۱۳۸۰، چاپ سوم ۱۳۸۷. این قصه‌ی عشق کبوتری شد بر فراز جشنواره‌ها، رفت و بر شانه‌ی یارم بنشست که چقدر خوب نشست.

فیلم «لیلا» جدا از دریافت چندین سیمرغ از جشنواره‌ی فیلم فجر، در جشنواره‌های جهانی درخشید. این فیلم در همان سال آغاز نمایش، جایزه‌ی «خانه‌ی سینمای ایران» و جایزه‌ی «منتقدان فیلم ایران» را نیز دریافت کرد. منتقدان کشور‌های دیگر از جمله آمریکا در روزنامه‌ها و مجله‌هایی همچون «لس‌آنجلس تایمز» و «نیویورک پرس» این فیلم را ستودند؛ و از جمله «کوین توماس» - منتقد هنری نام‌دار معاصر - آن را شایسته‌ی دریافت چهار ستاره دانست؛ و موزه‌ی لینکلن به فیلم «لیلا» جایزه داد. فیلم «لیلا» از چهار کانال ماهواره‌یی در آمریکا پخش شد. جای تأسف است که شما هیچ‌گاه نامی از این افتخارات در صحبت‌های خود با مطبوعات ایران نداشته‌اید! لیلا همه جا بود و همه جا درخشید. سال گذشته در جشنواره‌ی نیویورک برای فیلم «لیلا» دعوت شدید. در آن‌جا سخنرانی شایانی در رابطه با فیلم «لیلا» داشتید. از شما تجلیل بزرگی به عمل آمد.

باز هم جای تعجیب است! چرا در بازگشت به ایران هیچ مصاحبه‌ای درباره‌ی این مهم نداشتید؟! آقای مهرجویی لطفا عینک سیاه‌تان را بردارید! به یاد دارید که در زیرنویس انگلیسی فیلم «لیلا» نام اینجانب را حذف کردید و اگر حمایت‌های بنیاد محترم فارابی نبود، شاید تاکنون هم زیرنویس انگلیسی نامی از مهناز انصاریان نداشت. در تمام گفتگو‌هایم با مطبوعات از شما تجلیل به‌عمل آوردم و افتخار کردم که اولین قصه‌ام را شما به تصویر کشیدید. آقای مهرجویی! «پانسیون محله‌ی مونمارتر» را نوشتم. قصه را خواندید و عاشق این قصه شدید.

خواستار ساخت آن شدید و من خیلی خوشحال شدم. مرا نویسنده‌ی مطلوب خود خواندید، مشوقم شدید. نشست‌های متعددی برای ساخت «پانسیون محله‌ی مونمارتر» داشتیم. بر این باور بودید از این رمان، شش فیلم سینمایی می‌سازید. «داستان هرکدام از زنان پانسیون یک فیلم سینمایی است.» و بنده طبق خواسته‌ی شما به مجله فرهنگ و سینما اعلام کردم که داریوش مهرجویی «پانسیون محله‌ی مونمارتر» را می‌سازد. دلم به من گفت، ابتدا رمان را چاپ کنم و بعد فیلم ساخته شود.

شما از این تصمیم من مکدر شدید. با اجازه‌ی شما نوشته‌هایم را از همسرتان خانم فریار جواهریان، طراح صحنه‌ی فیلم‌های‌تان، پس گرفتم. رمانم «پانسیون محله‌ی مونمارتر» چاپ اول ۱۳۸۲، چاپ دوم ۱۳۸۷ به چاپ رسید. «۱۳۷۷ و داستان‌های جزیره‌ی کیش» آقای مهرجویی، خواستار قصه‌ای در ارتباط با قصه‌های کیش از بنده شدید. قصه‌ام «مروارید کیش» را برای‌تان تعریف کردم.

برق خوشحالی را در چشمان شما دیدم. غیبتی طولانی پیدا کردید. در برگشت طی تماس تلفنی به من گفتید، می‌خواهید «قصه‌ی مروارید کیش» را ادامه‌ی فیلمی که در جزیره‌ی کیش ساخته‌اید، بسازید. جالب این بود که این تصمیم از آن شما بود؛ ولی هیچ‌گاه نه مرا دعوت به دیدن فیلم ساخته‌شده‌ی خود از جزیره‌ی کیش کردید و نه پی‌گیر قصه‌ی «مروارید کیش من» برای ساخت شدید! تا که فهمیدم، نام فیلم‌تان «دختردایی گم‌شده» است. پی‌گیر قصه‌ی فیلم شدم، عجب قصه‌ی جالبی. عروس جزیره‌ی کیش «مروارید کیش» در دستان «دختردایی گم‌شده»‌ی شماست. آقای مهرجویی عجب معرفتی...

۱۲ سال سکوتم را با این سؤال می‌شکنم: شما که شعار دموکراسی و حقوق بشر سر می‌دهید، چرا قصه‌های مرا با نام دیگران ثبت می‌کنید؟ و، اما «طهران تهران» اصلا توقع نداشتم برای بازی در فیلم «طهران تهران» دعوتم کنید، تا ذهن من نسبت به برداشت شما از «پانسیون محله‌ی مونمارتر» گمراه شود؛ و بعد بگویید: متأسفم «نقشی برای شما مناسب نیست». البته بنده متوجه این ترفند شما شدم؛ اما هیچ نگفتم، یک موقع خدای نکرده دل شما نشکند، تا با خیال راحت فیلم خود را بسازید و از شهرداری مخارج لازم زندگی را تأمین کنید. «واقعا این روز‌ها گرانی بیداد می‌کند...؟!»

فیلم را ساختید با این تغییرات: ۱ پانسیون محله‌ی مونمارتر در پاریس شد پانسیون سالمندان در محله‌ی فرمانیه ۲ پانسیون را از آپارتمان بردید در خانه‌ای قدیمی و بزرگ ۳ شهر پاریس شده تهران ۴ بنا‌های تاریخی در پاریس شده بنا‌های تاریخی در تهران ۵ فاطیما شده آقای علی عابدینی ۶ تاکسی‌های پاریس شده‌اند اتوبوس جهانگردی برای پانسیون سالمندان ۷ زنان جوان پانسیون محله‌ی مونمارتر شدند زنان سالمند در پانسیون تهران ۸ برج ایفل شده برج میلاد ۹ کافه‌های پاریس که زنان پانسیون محله‌ی مونمارتر می‌رفتند و سر به سرهم می‌گذاشتند، شده یک رستوران شیک و گران‌قیمت در تهران.

۱۰ کلیسای قلب مقدس محله‌ی مونمارتر شده حضرت شاه عبدالعظیم تا بگیر و برو به شال گردن آقای پرویز نوری که چقدر شاعرانه خانمش بافته تا ریختن سقف معنوی خانه‌ی ستاره و آسانسور برج میلاد و غش کردن خانم در شاه عبدالعظیم و خواهر مهربانش و ایثار و بخشش آقای سالمند در پانسیون و عروس و داماد شما که چقدر جالب بود، تا برسد به فیلم «بر بادرفته» که شده فیلم «اشک‌ها و لبخند‌ها» و....

البته که این عمل شما فقط محدود به من نمی‌شود؛ بلکه شما با آقای سلینجر هم این تجربه را داشته‌اید؛ «فرنی و زویی» شده «پری». آقای مهرجویی تا به‌حال آثار زیادی در ارتباط با پانسیون‌ها، هتل‌ها و عشق‌های مادی و گرفتن همسر دوم نوشته و ساخته شده؛ ولی «لیلا» و «پانسیون محله‌ی مونمارتر» مهناز انصاریان هیچ ارتباطی به هیچ آثاری ندارد. عشق در این پانسیون بیداد می‌کند. واقعا عدالت و انسانیت شما نسبت به حق و حقوق من نسبت به دیگری بیداد می‌کند. چرا؟ با کمال تشکر، مهناز انصاریان نویسنده و بازیگر سینما و سریال‌های تلویزیونی»

برچسب ها: کارگردان سلبریتی
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر