به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: چند روز پیش در گفتگو با یکی از استادان موسیقی که سابقهای طولانی در این عرصه دارد، این موضوع مطرح شد که موسیقی و ترانه در روزگار ما به پدیدهای سرشار از ریتمهای شبیه به یکدیگر و تا حدود زیادی خالی از مفاهیم فرهنگی، آداب، هویت، رسوم و باورهای یک منطقه خاص از کشور تبدیل شده است. این نوع از موسیقی که به موسیقی پاپ شهرت یافته، گاهی آن قدر دمدستی میشود که جز انتقال عاطفه آن هم به صورت گذرا نمیتوان از آن انتظاری داشت، در صورتی که اگر به دهههای گذشته بر گردیم با شرایط متفاوتی مواجهیم. در آن روزگار، موسیقی و ترانههای فولکلور بدنه اصلی بازار مارکت را در بر میگرفت و علاوه بر همه گیر شدن آن از قدرت ماندگاری بالایی برخوردار بود، موسیقیهایی از جمله «نوایی»، «ا... مزار»، «گل پامچال»، «ساری گلین» و... تنها تعدادی از آن هاست. سؤال این جاست که دلیل کم رنگ شدن این نوع موسیقی در روزگار ما چیست؟
این روزها دیگر از دوبیتیها و ترانههای محلی که با نوای خوش سازهای بومی هر منطقه خوانده میشد خبرآن چنانی نیست. همین صحبتهای خودمانی باعث شد تا برای آگاهی از دلایل کمرنگ شدن موسیقی و ادبیات فولکلور در عصر موسیقیهای الکترونیکی با استاد غلامرضا بهرام پور، مدرس دانشگاه، پژوهشگر حوزه ادبیات عامیانه و نویسنده کتاب «شاخ و برگ آواز» گفتوگوی مفصلی داشته باشیم.
این پژوهشگر موسیقی و ترانههای فولکلور گفت: نقل قول مشهوری از ملکالشعرا بهار وجود دارد که این گونه بیان کرده: «ادبا بر این تصورند که ادبیات عامیانه متعلق به عامه است درصورتیکه ادبیات عامیانه زیرساختهایی هستند که به ادبیات کلاسیک راه پیدا میکنند.» همین چند جمله کوتاه برای شناخت اهمیت ادبیات فولکلور کافی است.
وی در پاسخ به این سؤال که به چه دلیل در سالهای اخیر شاهد شکوه آن چنانی ادبیات و موسیقی فولکلور نیستیم، بیان کرد: یکی از موضوعاتی که امروز، ادبیات و موسیقی فولکلور را تهدید میکند کمتوجهی دانشگاهیان به این حوزه است. باوجود اهمیت ادبیات عامه متأسفانه هنوز این رشته بهصورت رشتهای تحصیلی و مورد تأکید در دانشگاه قرار نگرفته است؛ البته در دانشگاه فردوسی مشهد، استادانی مانند دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر سید مهدی زرقانی اقدامات قابلتقدیری انجامداده اندو زندهیاد دکتر حسن ذوالفقاری نیز در زمان حیاتش در دانشگاه تبریز و تهران به این موضوع پرداخته است. دکتر ذوالفقاری حق بزرگی بر گردن ادبیات عامیانه دارد و ما باید آثار تألیفی این استاد برجسته را قدر بدانیم. انجمن ادبیات عامیانه در دانشگاه شیراز نیز در حال حاضر اقدامات مناسبی را در دستور کار قرار داده و دکتر کاووس حسنلی در این زمینه زحمات فراوانی کشیده است.
وی خاطرنشان کرد: یکی دیگر از دلایل کم رنگ شدن ادبیات عامیانه این است که نه دانشگاه و نه جامعه برای ادبیات عامیانه هزینه نمیکنند. اگر نگاهی به شمار کتابهای ادبیات عامیانه بیندازید متوجه میشوید که این آثار حتی به تیراژهای بالا نرسیده است چه رسد به چاپهای چندم.
بهرام پور تصریح کرد: همه ما بر این باوریم که ادبیات عامیانه نیاز به گویشور دارد. گویشوران لهجهها هستند که میتوانند به رشد و تقویت ترانهها و موسیقی فولک کمک کنند. برای نوشتن از ادبیات عامه نباید به کتابخانهها رفت بلکه باید به کوهستان و روستاها سر زد و در ارتباطهای رودررو با مردم این ادبیات را نوشت. بیتردید هر فرد کهنسالی که در روستایی میمیرد بخش مهمی از ادبیات عامه آن منطقه را با خود میبرد و اگر دیر بجنبیم دیگر اثری از این ادبیات باقی نمیماند.
وی بیان کرد: رشد فناوری و شهرنشینی درذهن و جان مردم آنچنان هیجانی به وجود آورده که هنرمندان عرصه ادبیات و موسیقی فولک نتوانستهاند به این هیجانها پاسخ دهند. هنرمندان این حوزه نیز باید در این زمینه چارهاندیشیهایی داشته باشند.
استاد بهرام پور گفت: ادبیات عامه ما آن قدر غنی است که توجه بسیاری از غیر ایرانیها را نیز به خود جلب کرده است بهعنوانمثال کتابی بانام «توپوز قلی میرزا» که شامل قصههای ایرانی است توسط لارنس پل ساتن نوشتهشده، وقتی این کتاب را میخوانیم به این نکته مهم پی میبریم که بسیاری از لهجهها و قصههایی که این کتاب به آن پرداخته در روزگار ما دیگر وجود خارجی ندارند و ازمیانرفتهاند.
این پژوهشگر حوزه ادبیات عامه در ادامه به ریشه تاریخی ادبیات و ترانههای عامه و پیوند آن با موسیقی پرداخت و گفت: درباره پیوند موسیقی با ادبیات فولکلور باید به این نکته اشاره کرد که بخش زیادی از این ادبیات همواره با دو بخش موسیقی سازی و آوازی همراه بوده است. ریشه موسیقی عامیانه از ترانههای کار در معدن، گندم درو، شالیکاری شمال و جاشوهای دریا در طول زمان وجود داشته و موسیقی آوازی را تشکیل میدهد. به این معنی که این موسیقیها در ابتدا آواهایی بودهاند که در ادامه، توسط شاعران محلی سرا این آواها به دوبیتی، چهار بیتی، سه خشتی تبدیل شدهاند.
وی بیان کرد: در موسیقی سازی، سازها در هر منطقهای بهتناسب اقلیم و هنر مردم شکل میگیرد. هر منطقه سازهایی را ابداع کرده و این سازها در طول زمان به آواها و نغمهها و واژههای بیمعنا شکل داده و موسیقی فولکلور را تشکیل میدهد. این موسیقیها رنگ و بوی اقلیم همان منطقه را دارد بهعنوانمثال در هر منطقه از کشور سازهای سیمی در پردهها و نوع نواختن باهم متفاوت است و هرکدام رنگ و عطر خاص خودش را دارد.
وی درباره لزوم بهروزرسانی موسیقی و ترانههای فولکلور گفت: «استاد محمدرضا شجریان درباره برخی سازها گفته است «این سازها، ساز گذشته است، بیاید بیندیشیم که ما برای موسیقی چهکار کردهایم؟» این سخن کارشناسی و درستی است به نظر من اگر تلفیقهای موسیقی فولکش با موسیقی امروزی در راستای حفظ ذات این موسیقی باشد، همین تلفیقهای هنرمندانه و کارشناسانه میتواند به بقا و اشاعه موسیقی فولک کمک کند. امروز نیاز به تغییراتی در موسیقی فولکلور احساس میشود و قرار نیست ما با ذائقه هزار سال پیش زندگی کنیم، اما این تغییرات باید کاملاً کارشناسانه باشد. در این مسیر باید به این نکته توجه داشت که هیجان، برخی خوانندههای نسل جدید را بر آن داشته که بلافاصله و بدون هیچ آموزشی تلفیقهایی را در موسیقی فولکلور انجام دهند و درنتیجه کار ناپختهای را شاهد باشیم از طرفی این نوع فعالیتها دلسردی استادانی که بیش از نیمقرن در حوزه موسیقی فولکلور کارکردهاند به همراه دارد. پس باید برای ورود به دنیای ساخت موسیقی تلفیقی ابتدا به سراغ آموزش دیدن رفت تا نتیجه کار، تولید اثری ماندگار باشد.
استاد غلامرضا بهرام پور گفت: در همه نقاط کشور محققان و پژوهشگران زیادی در زمینه موسیقی و ترانههای فولکلور آثاری را تألیف کردهاند و زحماتی را متحمل شدهاند از آن جمله در خراسان شمالی میتوان به کلیم ا... توحدی که تحقیقاتی در حوزه موسیقی مقامی و شعر فولکلور انجام داده، در خراسان جنوبی زندهیاد دکتر ناصح و استاد زنگویی و در خراسان رضوی استادان میهندوست و خزایی اشاره کرد که همه این آثار منابع ارزشمندی برای آشنایی و شناخت عمیق ترانه و موسیقی عامیانه خراسان به شمار میآید.