به گزارش مجله خبری نگار/خراسان-دکتر مهدی زرقانی: نخستین بار در درس نظامی - خاقانی دوره کارشناسی ارشد بود که توفیق درک محضر استاد را یافتم. نظامی را مرحوم استاد انزابی نژاد تدریس میکرد و خاقانی را مرحوم استاد راشد. استاد راشد را معلمی یافتم که در کلاس به ذهنش اجازه میداد به مناسبت از چمنی به چمنی پر بکشد و از این سیر ذهنی دستهگلهایی دماغ پرور فراهم آورد «هدیه اصحاب را». برای همین ارتباطات بینامتنی بود که در کلاسها و سخنرانیهایش همیشه حرف تازهای میشنیدی.
نسل اول تا سوم استادان ادبیات، متن پژوهان توانایی بودند و نظام آموزشی پیشدانشگاهی و دانشگاهی آنها را به خواندن مکرر متون کلاسیک خو داده بود. آنها نهتنها در کنار جریان اصلی ادبیات حرکت میکردند، بلکه به گوشه و کنار و زاویه و اضلاع ادبیات کلاسیک هم سرک میکشیدند. تسلط بر متون کلاسیک در نسل چهارم و پنجم استادان ادبیات کمتر و کمتر شد.
مرحوم استاد راشد باقیمانده نسلی بود که متون کلاسیک به طرز حیرتآوری در حافظه ایشان زندگی میکرد. آنها آموخته بودند که وظیفه استاد ادبیات اول آشنایی با ادب و فرهنگ گذشته و دوم انتقال آن به نسل گریزپایی است که در معرض دهها هنر دیگر قرار گرفته و زمزمه محبتی باید تا بتواند «جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را». به حال آوردن گذشته ادبی، غیر از تسلط بر گذشته ادبی مهارت ارتباط با نسل حاضر را هم میطلبید و این گروه از استادان گویا خود را پیامبری میدیدند که بی چشمداشتی باید پیام میراث ادبی را به نسلی ملتهب منتقل کند که در وانفسای ایدئولوژیها و ایسمها دربهدر به دنبال دستاویزی مطمئن میگردد برای سامان دادن به زندگی معنوی و فکری خود. آنان پیامبران ادب گذشته بودند. خصلت مشترک دیگر نسل اول تا سوم استادان ادبیات اصالت دادن به «منش معلمی» در کنار «دانش معلمی» بود. قصدم تعمیم دادن احکام کلی و نادیده گرفتن تفاوتها و تمایزها نیست، اما این ویژگیها را میتوان بهصورت طیفی بر روی نموداری ترسیم کرد.
هر چه بهطرف گذشته نمودار حرکت کنیم، اهمیت منش معلمی بیشتر و هر چه جلوتر بیاییم کمتر میشود. آن سه نسل اول اکثراً اعتقاد جدی داشتند که اقتضای معلمی غیر از تکنیک، رسالت هم است. در نظامهای آموزشی فعلی، معلمی بیشتر تکنیک است و معلم تکنیسین. مرحوم راشد از استادانی بود که منش و دانش را همراه میکرد و در کلاسش میتوانستی دو درس را بیاموزی: ادب نفس و ادب درس. شاید ما متعلمان خوبی نبوده باشیم، اما آنها معلمان خوبی بودند. استعاره شغل انبیا را خیلی جدی میگرفتند و این کم یا زیاد در سلوک فردی و اجتماعیشان تاثیر میگذاشت.
بارها در عالم جوانی کشف و شهودهایم را در مخالفت با نظرات ایشان مطرح میکردم و ایشان، چون مخاطبی که مطلب تازهای شنیده بهدقت گوش میداد و به ما میآموخت آزادگی صفتی است که سن و سال و موقعیت نمیشناسد. نه دیدم و نه شنیدم که ایشان را به محفلی فرهنگی و ادبی فراخوانده باشند و ایشان دریغ کند. انگار دانش ایشان چونان چشمهای بود که جوشیدن صفت طبیعی و ذاتیاش شده است محمد بود و رضا بود و راشد بود و محصل بود.