به گزارش مجله خبری نگار/فوتبال ۳۶۰؛ زمانی نه چندان دور، مرد باتجربهای روی نیمکت منچستریونایتد در حال رقم زدن آخرینهای دوران خودش بود. آخرین برد بیرون از خانه مقابل یکی از قدرتهای لیگ، آخرین قهرمانی، آخرین رکورد بردهای متوالی، آخرین رکورد گل زده و آخرینهای دیگری که تصور میشد قرار است با عنوان «اولین» به نفر بعد از او تحویل داده شود. منچستر، اما هرگز تصور یک آخرین خاص و ترسناک را نداشت. روزهای آخر الکس فرگوسن، آخرین لحظات خوب آنها بود که پس از فرگی هیچ کس موفق نشده اولین لحظات خوب دوران جدید را بنا کند. موفقیتهای این ۹ سال دوری مرد اسکاتلندی همگی در یک برهه کوتاه رقم خوردند و هواداران در اولدترافورد هرگز روی لبخند واقعی و مداوم را بعد از فرگوسن ندیدهاند. منچستر این روزها و سالها با جدیتی عجیب در حال رقم زدن اولینهاست، اما نه اولینهایی که منتظرش بودند، بلکه اولین شکستهای خانگی مقابل بسیلری از تیمها، اولین رتبههای پایین در پایان فصل، اولین باختهای سنگین در برابر تیمهای نه چندان مدعی، اولین دوره طولانی بدون برد و بسیاری از اولینهایی که آنقدر در ۲۶ سال حضور فرگوسن اتفاق نیفتاده بود، تبدیل به طلسم شده بودند و این طلسمهای شیاطین یک به یک در حال شکسته شدن هستند.
امیدهای زیادی به معمار نسل جدید آژاکس بسته شده بود و منچستر خودش را دستکم برای یک دوران پویا و جذاب و حداقل قرار گرفتن در مسیر بازگشت به رقابت قهرمانی آماده میکرد. هواداران شعارهای مخصوص مرد جدیدی نیمکتشان را ساخته بودند و بازیکنان از انگیزه کار زیر نظر اریک تنهاخ حرف میزدند. سوت پایان نیمه اول بازی در مقابل برنتفورد تمام امیدها، رویاها، سرودها و انگیزهها را به باد فنا داد و در پایان این نیمه نه هواداران رمق خواندن شعارهایشان را داشتند و نه اریک تنهاخ میتوانست سگرمههای درهمش را با هیچ سرود و شعاری کمی باز کند. ۴ گل در یک نیمه، آن هم در مقابل برنتفورد که سرمربیاش در ابتدای فصل باید تعهد بدهد تیم را در لیگ نگه میدارد، همه خیالپردازیها را در کمتر از ۴۵ دقیقه سوزاند و خاکستر کرد. یاران سامان قدوس، تنهاخ و تیم نامدارش را با ضربات پی در پی به گوشه رینگ فرستادند و با ضربه نهایی آنها را «ناک اوت» کردند. در بازی منچستر هیچ نشانی از یک تیم وجود نداشت و گویا بازیهای پیش فصل و هماهنگی بازیکنان در آن مقطع فقط یک خواب خوش بوده است. شکست در مقابل برایتون کمی قابل توجیه بود که این اولین مسابقه است و خوردن ۲ گل درد چندانی را به تن درد کشیده منچستریونایتد وارد نمیکرد، اما این پیکر زخمی از یک دهه سقوط در دیدار دوم فصل هر چه برای بازگشت کنار گذاشته بود را با بیمیلی عجیبی رها کرد تا شکست ۴ گله مقابل حریف کم نام و نشان، تیر خلاصی را به رویاهای کمجان شیاطین بزند.
پیش از آمدن تنهاخ و در دوران تاریک سرمربیگری رالف رانگنیک، مرد اتریشی نیمکت در پیامی روشن عنوان کرده بود؛ این تیم به ۱۱ بازیکن جدید نیاز دارد. این جمله در نگاه اول تداعی خرید بازیکنان متعدد و بریز و بپاش نقل و انتقالاتی را دارد، اما با نگاهی عمیقتر میتوان دریافت رانگنیک، منچستر را یک تیم نمیدانست و باور داشت باید بدنه تیم به طور کلی تغییر کند. کنفرانس پس از بازی برنتفورد با تنهاخ جملاتی در تایید تئوری رانگنیک داشت که در نوع خودش جالب توجه است. سرمربی هلندی اظهار داشت: «من ۳ تعویض کردم، اما باید تمام تیم را تغییر میدادم.» او از هیچ یک از بازیکنانش راضی نبود و در واقع خیلی زود به نتیجهگیری رانگنیک به طور تجربی دست پیدا کرد. هیچ کدام از ستارههای منچستریونایتد حال خوبی ندارند. رونالدو ناکام از ماندن اجباری حتی برای عذرخواهی از هواداران در زمین نمیماند، رشفورد با خونسردی عجیب پس از هدر دادن موقعیتها تیم را دلسرد میکند، فرناندنس در میان این همه بیکیفیتی تغییر کرده، مگوایر با میلیونها دشمن و منتقد فقط میخواهد اشتباه مهلکی انجام ندهد، شاو آن بازیکن فصل گذشته نیست، از مارتینس و اریکسن به عنوان خریدهای جدید کار چندانی ساخته نیست و سانچو شبحی از ستاره جوان دورتموند را هم ارائه نمیدهد. به نظر میرسد تغییرات در منچستر نه فقط در تیمکت تیم بلکه باید ساختاری باشد. شاید آنها باید جسارت فروش و واگذاری ستارههای خاموششان را به خرج بدهند و با تیمی به میدان بیایند که پیشفصل امیدوار کننده را پشت سر گذاشت. تیمی شبیه به هنرنمایی الکس فرگوسن در اعتماد به جوانان که تقریبا اولین بار بود به این شکل خاص انجام میشد.
فرگی با گروهی از جوانان مستعد باشگاه کارش را برای ساخت و ساز در منچستر شروع کرد و پس از سالها اولین کسی شد که به فلسفه باشگاه، یعنی اعتماد به جوانان رجوع میکند. اولینی که اولینهای جذاب دیگری مانند اولین قهرمانی پس از ۲۶ سال، اولین سهگانه تاریخ یک باشگاه انگلیسی، اولین بردهای پر گل و مقتدرانه در برابر تیمهای مطرح لیگ و اولین لحظات دلچسب و به یاد ماندنی پس از سالها ناکامی را در پی داشت. اریک تنهاخ برای ساخت و ساز در منچستر باید اولینهایش را شروع کند و شاید اولین سرمربی بعد از فرگی نام بگیرد که باور کند اعتماد به ستارههای پر زرق و بر ق و با حجم رسانهای سنگین جواب نمیدهد و باید به جوانان بیش از این میدان بدهد. اولین کسی باشد که قدرت خطر کردن را میپذیرد و به جای رشفورد، رونالدو، مگوایر و سایر بازیکنانی که نیمکتنشین کردن آنها دشوار است، پیستری، ساویج، گارنر و دیالو را در ترکیب قرار دهد. او پس از ۲ مسابقه دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. این را رتبه بیستم منچستر در جدول میگوید و سیمای درهم تنهاخ گواهی میدهد که هیبت بلند آژاکسیاش هم به همین زودی در هم شکسته است. شاید تنهاخ در جست و جوی اولین شادی واقعی برای منچستریها باید به تئوری رانگنیک برای تغییر کلی تیم اعتماد کند و ساختار بازیکنان باشگاه را یک بار برای همیشه خراب کند و از نو بسازد.