به گزارش مجله خبری نگار/ایران: بر پایه آمار ثبت احوال کشور کل ازدواجهای ثبت شده در تابستان سال ۱۴۰۰ در مجموع ۱۳۴ هزار و ۲۰۸ مورد بوده است؛ یعنی ثبت رکورد خطرناک یک طلاق بهازای هر ۳ ازدواج در کشور، این یعنی به صدا در آمدن زنگ خطر یا بهتر بگوییم مجبوریم صدای بلند این زنگ خطر را بشنویم وگرنه باید پرداخت هزینههای تحمیل شده زیادی در بخشهای مختلف جامعه را بپذیریم. جدایی و طلاق پیامدهای زیادی برای افراد دارد، از آسیبهای عاطفی گرفته تا مشکلات اقتصادی که طبیعتاً ابعاد اجتماعی نیز دارد. یکی از پیامدهای طلاق قرار گرفتن در معرض فشارهای روحی و روانی جدی است که کمتر کسی مهارت برخورد مناسب با این شرایط را دارد.
یک شهروند مضطرب، افسرده یا آشفته خیلی از کارکردهایش تحت تأثیر قرار گرفته و نیازمند کمک است و این کمک رسانی هزینههایی برای اجتماع در پی دارد. مسائل و فشارهای اقتصادی حاصل از یک زندگی از هم پاشیده بخش دیگری از پیامدهای طلاق است که طرفین رابطه و فرزندان را درگیر میکند. از پیامدهای دیگر آشفتگی و اختلافات سبکهای فرزندپروری پس از طلاق است که باعث میشود زنجیره آشفتگی از نسل کنونی فراتر رفته و پیامدها و هزینههای بلند مدت تری نیز داشته باشد.
این روزها طلاق به عنوان راه حلی برای نارضایتیهای زندگی زناشویی در نظر گرفته میشود که بخش قابل توجهی از این نارضایتیها با تلاش زوجین قابل مرتفع شدن هستند. قدمهای مثبت زیادی در خصوص بهبود اوضاع میتوان برداشت، یکی از بهترین اقدامات با توجه به آمار رو به افزایش طلاق در خانوادهها پرداختن به حل مسائل خانوادههایی است که اکنون در کنار هم هستند و در جهت آگاهی افراد برای بهبود روابطشان کاری کنیم، آگاهی همیشه راهگشاست و اگر قصد حل مسألهای را داریم ابتدا باید بدانیم کجای زندگی نیاز به اقدام مؤثر دارد که جلوی سقوطش به دره ناامیدی و طلاق گرفته شود.
خوشبختانه در این مرحله علم و پژوهشهای علمی به کمک مان میآید تا هدفمندتر به شناسایی مسائل و نارضایتیها بپردازیم و اقدامات کارآمدی در این خصوص داشته باشیم. علی رغم اینکه طلاق اتفاقی است که به یکباره زندگی را متلاشی میکند، اما در حقیقت فرایندی است که به مرور در ذهن افراد شکل میگیرد و کسی به یکباره در یک زندگی که احساس رضایت نسبی دارد قصد جدایی نمیکند مگر اینکه دچار جنون شود، پس اغلب افراد در پی نارضایتیهایی که مثل موریانه پایههای زندگی را میجود تصمیم به رها کردن این ویرانه میگیرند.
در این بخش قصد داریم به موریانههایی که زندگی را از درون سست و نارضایتیها را در بیرون رقم میزند بپردازیم تا افراد بتوانند با سنجش نارضایتیها در زندگی کنونی فکری برای موریانهها کنند قبل از اینکه بنای زندگی شان فرو بریزد. جان و جولی گاتمن با سالها پژوهش به چهار موردی اشاره میکنند که از درون رابطهها را سست میکند و به فروپاشی خانوادهها منجر میشود؛ که در این فرصت این ۴ موضع را مرور میکنیم.
اولین زنگ خطر پیش بینی کننده طلاق، سرزنش کردن است؛ اگر نارضایتیها در رابطه همواره به صورت انتقاد و شماتت دیگری عنوان شود، یعنی زنگ خطر به صدا درآمده و رابطه در سراشیبی از بین رفتن است.
عبارتهایی مثل اینکه «تو هیچ وقت در نگهداری بچهها کمک نمیکنی» یا «تو فقط به فکر خودتی»؛ چون یک قضاوت ارزشی در خصوص شخصیت طرف مقابل است نه تنها به برآورده شدن خواسته تان نمیانجامد که ارتباط را رفته رفته از بین میبرد. دومین زنگ خطر توهین و بی احترامی است؛ زوجهایی که رئیس مآبانه و با تمسخر با همسرشان برخورد میکنند، شیوه برخوردشان به رابطه جراحت وارد میکند و آدم مجروح تمایل و امیدش را از دست میدهد و کمتر میتواند انرژی لازم برای بهبود رابطه را در خود پیدا کند.
زوجهایی که سومین زنگ خطر را به صدا در میآورند آنهایی هستند که موضع دفاعی انتخاب میکنند یا در لاک دفاعی فرو میروند اینها یا درنقش قربانی فرو میروند و نقش مظلوم را میگیرند و دیگری ظالم میشود یا کمر همت میبندند ظالم را به هر قیمتی از پا دربیاورند که هر دو مدل رفتاری، خشنترین گفت و گویی است که تیشه به ریشه زندگی میزند. چهارمین پیش بینی کننده سیر تخریبی رابطه، قهر و کناره گیری از تعامل است؛ در حقیقت وقتی زوجین حین گفتگو درباره مسائلشان خیلی عصبانی میشوند، زبانشان بند میآید و به جایی زل میزنند و رویشان را برمی گردانند، به دیوار سنگی تبدیل میشوند که راه طرح هر مسأله و حل مسألهای مسدود میشود و اینجا بن بست ارتباطی است.
در واقع زوجهایی که این چهار سبک رفتاری را دارند در مسیر اضمحلال و نابودی رابطه هستند و از طرفی همه گهگاه از این رفتارها در خود سراغ دارند. اما تفاوت زوجهایی که ارتباط نسبتاً خوبی دارند با زوجین ناراضی در این است که زوجهای دسته اول برای ترمیم رابطه خود اقدام و سعی میکنند با آگاهی از موقعیتهایی که آنها را در این رفتارهای مخرب گیر میاندازد از خود و رابطه و شریک عاطفی شان مراقبت کنند و اگر در مواقعی این موارد پیش آمد نسبت به ترمیم آسیبهای این رفتارها، اقداماتی کارآمد در جهت شفاف سازی و حل مسأله پیش آمده داشته باشند. اما متأسفانه زوجین دسته دوم از مسئولیت حل مسائل شانه خالی کرده و کم کم راههای مختلفی برای فرار از تنش پیدا میکنند و در پی التیام و ترمیم رابطه نیستند و به این صورت گرفتار پیامدهای جدی یک رابطه تخریب شده، میشوند؛ که اگر هر کدام زوجین شروع به شناسایی الگوهای مخرب رابطه کند میتواند اقدامات مؤثری در جهت بهسازی رابطه انجام دهد.
حتماً همراهی هر دو طرف رابطه موجب اثربخشی بهتر خواهد بود با این حال اغلب تصور میشود تنها راه بهبودی رابطه این است که هر دو طرف همزمان برای این تلاش حاضر باشند در صورتی که آگاهی یکی از طرفین میتواند به آگاهی هر دو طرف منتج شود و از آنجایی که این رابطه از دو نفر ساخته میشود بنابراین با تغییر موضع گیری و تغییر نقش هر کدام از زوجین، تغییر در کل الگوی ارتباطی اتفاق میافتد؛ بنابراین اگر میخواهید ارتباط عاطفی خود را احیا کنید نقاط حساس و تعارض برانگیز رابطه تان را پیدا کنید و توجه کنید اغلب مشاجرهها حول کدام محور میچرخد و در مرحله بعد توجه کنید که در حین اختلافات و تعارضات درخود و همسرتان کدام یک از چهار رفتار مخرب بالا مشهود است و در مشاجرات بعدی سعی کنید از رفتار مخربی که مربوط به خودتان است فاصله بگیرید و یک رفتار را که از قبل برای جایگزینی رفتار قبلی مدنظر قرار داده اید انجام دهید. اگر مدل رفتاری جدید شما را به حل مسأله نزدیکتر کرد همین مدل رفتاری را الگوی سایر موقعیتها قرار دهید؛ اگر نتیجه مطلوب نبود برای رفتار جایگزین بعدی برنامه ریزی کنید.
در نهایت لازم است بدانیم ارتباط عاطفی از مهمترین تجارب عاطفی است و افراد در خانه امن عاطفی رشد میکنند و لذت میبرند که میتواند انگیزه بخش باشد و به زندگی امید و معنا بدهد به شرط آنکه از ناکارآمدی به کارآمدی رسیده باشد و این مسیر نیاز به پختگی و بلوغ دارد.