به گزارش مجله خبری نگارامروز (پنجم فروردینماه ۱۴۰۱)، هفتمین سالروز درگذشت محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقیپژوه و استاد دانشگاه تهران است.
ناصر فکوهی در «کتاب پنجاهوپنج عکسهای مهرداد اسکویی - یادداشتهای ناصر فکوهی» در روایتی از این چهره فقید فرهنگی آورده است: «در شهرداری. دهبیست نفری به گرد میز بزرگی نشستهاند. میزبان، یکبهیک آنها را به استاد معرفی میکند. استاد هر بار سرش را تکان میدهد و لبخندی میزند؛ سپس با کلام شمرده که خاص اوست، حدس خود را دربارهی منشا جغرافیایی نام هر فرد میگوید و به مردمان آن دیار سلام میرساند. در همین حال و بهآرامی سرش را به گوش آخرین نفر نزدیک میکند. میگوید: «نام شما را نمیدانم از کجاست.» میگوید: «خطای ثبتی است. استادا!» سرش را تکان میدهد، با عصایش که با دو دست گرفته، ضربهای آرام به زمین میزند و میگوید: «حدس میزدم.» باستانی از پاریز است و او از پاریس و برعکس. کنارش نشستن در اتوبوس «همایش لارشناسی»، لذتبخش است. چشمهایش میدرخشند. نیازی نیست کسی او را به کسی معرفی کند. کلاه و عصا و قامت بلند و صورت کشیده و چشمان سنگین و میراثی بزرگ در تاریخنویسی با سنت روایی، همیشه همراهش هستند و پیش از خودش از راه میرسند. در پایان همایش روی صحنه دعوت میشود و کلید نمادین و بزرگ شهر لار را به او اهدا میکنند. پشتش خمیده و تمام وزنش را بر عصایش انداخته است. میخندد. همیشه؛ و با گویش کرمانی شیرین خود میگوید: «خوب حالا در این سن و سال کلید شهر را به من دادید. کاش در جوانی میدادید؛ ولی باز هم خوب است.» پیر کرمان آنقدر تجربه دارد، آنقدر سفر کرده، آنقدر سرد و گرمچشیدهی روزگار است که هر کسی با او خاطرهای دارد. نگاهش شادمان است، اما گریزان. قلم و کاغذی برمیدارد و روایتی تازه، کتابی بیپایان را آغاز میکند. روایتی به بلندی یک سرنوشت و به کوتاهی یک خوشبختی. هر بار کنارش مینشینی روایت و قصهای تازه دارد. در اتوبوس وقتی، باز هم در لار، ما را به جایی نامعلوم میبرند، میگوید: «سخنرانیها خیلی خوب بود، حتما گزارشی مینویسم.» کسی که باستانی را نشناسد، شاید این را به حساب یک تعارف بگذارد برای یک خوشآمد، اما چند هفته بعد که روزنامهی اطلاعات گزارش کاملی از همایش به قلم او منتشر میکند، درسی از صداقت و بزرگی میگیرد. در خانهی قدیمی، استاد کلاه از سر برمیدارد و آویزانش میکند. عصایش را به کناری میگذارد، کفشهایش را درمیآورد. پشت میزی ساده مینشیند و کتابی به دست و کاغذی و قلمی و روایتی تازه.»
محمدابراهیم باستانی پاریزی ۳ دیماه ۱۳۰۴ در پاریز، از توابع شهرستان سیرجان در استان کرمان متولد شد و پنجم فروردینماه سال ۱۳۹۳ بهعلت بیماری کبد در بیمارستان مهر تهران در گذشت.
از آثار او به «پیغمبر دزدان»، «نشریه فرهنگ کرمان»، «راهنمای آثار تاریخی کرمان»، «تاریخ کرمان»، «منابع و مآخذ تاریخ کرمان» و «سلجوقیان و غز در کرمان» میتوان اشاره کرد.