به گزارش مجله خبری نگار،چرا برخی از مردان با وجود داشتن زنی خوب، متعهد و دوست داشتنی باز هم به او خیانت میکنند؟ دلایل تمایل این مرد جوان به زنانی پایینتر از سطح دوست عاطفی خود چیست؟ آیا چنین مردانی را میتوان به مسیر صحیح عشق ورزی بازگرداند؟
چرا برخی از مردان با وجود داشتن زنی خوب، متعهد و دوست داشتنی باز هم به او خیانت میکنند؟ دلایل تمایل این مرد جوان به زنانی پایینتر از سطح دوست عاطفی خود چیست؟ آیا چنین مردانی را میتوان به مسیر صحیح عشق ورزی بازگرداند؟ از نظر علم مهارتهای ارتباطی زنان در برابر اینگونه از مردان بهتر است چگونه عمل کنند؟ پاسخ این پرسشها را در ماجرای جالبی که آریافر متخصص برجسته مسائل درون خانوادگی و خیانتهای همسران در سایت خود نوشته است، خواهیم یافت.
برندا ۲۷ ساله صاحب یک کسب و کار موفق در زمینه محصولات بهداشتی و زیبایی است. او دو روز بعد از آنکه به دوستش بیلی گفته بود، همه چیز میان ما برای همیشه به پایان رسیده است، برای مشاوره ترمیم و بازسازی روحیه ناشی از شکست عاطفی نزد من آمد. آنگونه که برندا برایم تعریف کرده بود، اولین باری که رابطه آنها دچار مشکل شده بود، زمانی بود که او دیده بود، دوست پسرش در جاده تندرستی باشگاه انقلاب، در حال صحبت کردن با دختر دیگری است و به گونهای عاشقانه و رمانتیک در کنار او راه میرود.
رابطه میان آنها بارها بر اثر بی تعهدی مرد جوان به هم خورده بود، اما بعد از مدتی و با اصرارهای فراوان بیلی و تأکید وی بر این نکته که او دیگر تغییر کرده و جز برندا به دختر دیگری فکر نمیکند، بار دیگر شکل میگرفت. اما گویا این جناب بیلی خان ما حاضر نبود دست از کارهای اشتباهش بردارد و بار دیگر با دختر دیگری دوست میشد. به همین علت، برندا مصمم شده بود تا به کمک من، نام را برای همیشه کنار بگذارد.
آریافر میگوید: از برندا پرسیدم، بیلی چه ویژگیهای مثبتی دارد که علیرغم این رفتارهایش حاضر نشدهای او را برای همیشه کنار بگذاری؟
برندا پاسخ داد: ” آقای آریافر، بیلی پسر با اراده و سختکوشی است. او ۵ سال است که از اصفهان به تهران آمده و در حین تحصیل در رشته مهندسی کامپیوتر یکی از دانشگاههای معروف تهران، در یک شرکت خصوصی نیز کار میکند. بیلی متکی به خودش است و روی پای خودش ایستاده است. ما ۳ سال پیش و بطور اتفاقی در نمایشگاه کتاب با یکدیگر آشنا شدیم. او به زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز مسلط است و به همین خاطر در کارهایم، کمک بسیاری به من کرده است. من حقیقتاً او را دوست دارم، اما نمیتوانم منظور او را از کارهایی که انجام میدهد درک کنم. اگر تعریف از خود نباشد، من دختر خوش اندام و زیبایی هستم. تحصیلاتم هم از بیلی بالاتر است و وضعیت مالی بسیار خوبی هم دارم، تصور نمیکنم این رفتارهای زشت و توهین آمیز حق من باشد. من از هیچ کوششی برای حفظ رابطه مان دریغ نکرده ام، اما او همچنان به روابطش با دختران دیگر نیز ادامه میدهد. “
انصافاً برندا در مورد زیبایی چهره اش راست میگفت. او زنی زیبا بود.
به برندا گفتم: ” اگر درست حدس زده باشم بیلی پسر خوش قیافهای نیست؟ “
برندا جواب داد: ” بله آقای آریافر، حدستان کاملاً درست است، اما شما از کجا فهمیدید که او خوش قیافه نیست؟ “
به برندا عرض کردم: «همین الان برای دقایقی خودتان را به جای بیلی بگذارید و تجسم کنید که بیلی چه احساسی در مقابل برندا دارد؟ او با زنی زیبا برخورد کرده که عاشق اوست. ناگهان هرچه خواسته بود به یکباره پیدا کرد، یعنی زنی خوش اندام، زیبا و تحصیلکرده به نام برندا. این دختر جوان همان زنی است که بیلی همیشه در رویاهایش او را مجسم میکرده است. متأسفانه آن مرد خود را لایق این همه چیز خوب نمیداند. او احساس میکند که از برندا سوء استفاده میکند. او فکر میکند که یک شیاد است. این پسر، ظاهر خوبی ندارد و مطمئن نیست که برندا تا آخر عمر با او زندگی کند. هرچه برندا و بیلی مدت بیشتری باهم باشند و از نظر احساسی به هم نزدیکتر بشوند، نگرانی بیلی درباره اینکه اگر برندا او را ترک کند چه اتفاقی رخ خواهد داد، بیشتر میشود.
بیلی از پایان این رابطه میترسد و کسی را میخواهد که خیال او را راحت کند، اما او جرأت ندارد به برندا از ترسها و نگرانی هایش سخن بگوید، زیرا فکر میکند که اگر برندا احساس او را نسبت به خودش بفهمد، او را ترک خواهد کرد. حال روزی را تجسم کنید که این مرد، خانم جوانی را در جاده تندرستی باشگاه انقلاب دیده بود.»
آریافر در ادامه گفته است، از برندا پرسیدم: «شما آن خانم را در باشگاه انقلاب دیدید. اگر باز هم درست حدس زده باشم خانمی کوتاه قد و با چهره بسیار معمولی بوده. شما با دیدن آن خانم، جملهای نظیر این عبارت را نگفتید که: “بیلی خیلی از آن خانم سرتر است و احتمالاً بیلی در تور او افتاده است. آیا حدس من درست است؟»
برندا که نشان میداد از حدس من جاخورده است، گفت: «وای خدای من، شما چگونه توانستید با این دقت بالا بخوبی مشخصات آن خانم را حدس بزنید؟ باید اعتراف کنم که با دیدن آن دختر، من با خودم گفتم: این خانم که نه اندام مناسبی دارد و نه جذابیت و زیباییای. بیلی دلش را با چه چیز این خانم خوش کرده است؟ “به برندا عرض کردم: ” حدس چندان سختی نبود، بیلی اعتماد به نفس لازم را ندارد و به همین خاطر به سوی افرادی گرایش پیدا میکند که از خودش پایینتر باشند. در واقع تمایل این مرد به گرایش به چنین افرادی به خاطر بی اخلاقی او نیست، بلکه او بخاطر فرار از واقعیت به سوی دخترهای دیگر متمایل میشود. او میترسد تا این واقعیتهایی را که بدان اشاره کردم با شما در میان بگذارد. او فکر میکند اگر واقعیتها را به شما بگوید، شما از او زده شده و برای همیشه او را ترک کنید. بیلی از اینکه احساساتش را با شما در میان بگذارد، حسابی وحشت دارد.
استرس او دائماً در حال افزایش است و هنگامی که سعی میکند به شما ثابت کند که به هیچ دختری به غیر از شما حتی نگاه هم نمیکند، این استرس بیشتر میشود و تنها زمانی استرس او فرو مینشیند که دختری پایینتر از خودش شروع به صحبت کردن با او کند. تنها در آن زمان است که جناب بیلی، اعتماد به نفس خود را بدست میآورد، زیرا نسبت به آن شخص احساس برتری میکند.»
این مشاور خانواده در ادامه گفته است؛ به برندا پیشنهاد کردم اگر موافق باشد، تصمیم گیری برای کنار گذاشتن بیلی را به جلسه بعدی موکول کند تا من بتوانم فضای مناسبی را فراهم سازم تا بیلی و وی بتوانند بصورت رو در رو، احساسات واقعی خود را نسبت به یکدیگر بیان کنند. برندا نیز پیشنهاد مرا پذیرفت.
خوشبختانه در جلسه بعدی دقایقی را با بیلی و بدون حضور برندا در اتاق مشاوره، به بررسی شخصیت او پرداختم و متوجه شدم که انصافاً او پسر خوبی است و خصوصیات بسیار ممتازی دارد که برندا به برخی از آنها اشاره کرده بود. در آن جلسه مرد جوان را متقاعد کردم تا احساساتش را بدون ترس با برندا در میان بگذارد. سپس از برندا خواستم تا به اتاق مشاوره بازگردد و به همراه بیلی، بی پرده و بسیار رک و شفاف در خصوص احساسات واقعی شان با یکدیگر صحبت کنند. من هم از اتاق مشاوره بیرون رفته و آنها را تنها گذاشتم.
دقایقی بعد، برندا از اتاق مشاوره بیرون آمد و در حالیکه اشک میریخت، گفت: «آقای آریافر! خیلی معرکه بود. بیلی تقریباً همان چیزهایی را گفت که شما به آنها اشاره کرده بودید و من هم علت علاقه ام را به او بازگو کردم و به وی اطمینان دادم که از انتخابی که کرده ام پشیمان نخواهم شد. من تازه فهمیدم که بیلی هم مرا خیلی دوست دارد و اشتباهات گذشته اش همانگونه که شما نیز گفته بودید به دلیل فرار از بیان واقعیات بوده است.»
از مرد جوان پرسیدم: خب چه حسی داری بیلی خان! بیلی پاسخ داد: خیلی سبک شدم. تقریباً سه سال است که میخواستم حرف دلم را به برندا بگویم، اما هربار به بهانههای مختلف از گفتن آن طفره میرفتم.
به مرد جوان گفتم: من اطمینان دارم که تو دیگر دست از خیانتهای عاطفی ات برخواهی داشت!
بیلی با چهرهای خجالت زده گفت: همینجا به شما و برندا قول میدهم دیگر از این اشتباهات مسخره نکنم و به عشق خود پایبند باشم.
با توصیه برندا قرار شد بر روی اعتمادبه نفس آن مرد جوان، چند جلسهای کار کنم. اکنون آقای بیلی اعتماد به نفس لازم را بدست آورده است و با همراهی همسرش شرکت مستقلی را در زمینه کامپیوتر تأسیس کرده است.
آریافر در انتها افزوده است: این دختر و پسر دوست داشتنی مدتی بعد با یکدیگر ازدواج کردند و تستهای هر سه ماه یکباری که برای بررسی کیفیت زندگی مشترکشان انجام میدهند، حاکی از رضایت طرفین از زندگی زناشویی شان است. البته نمیخواهم بگویم هیچ مشکلی در زندگی آنها پیش نمیآید. قطعاً در همه زندگی ها، مشکلاتی وجود دارد، اما این زوج جوان آموخته اند که چگونه در کمترین زمان ممکن به شناسایی مشکلات و رفع آن اقدام کنند و هرجا که لازم باشد از مشاور خود کمک میگیرند.
منبع:اینفو