کد مطلب: ۸۳۵۸۴۴
|
|
۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۴

مغز کودکان چگونه رشد می‌کند؟ اینها نکات مهمی برای تغذیه ذهن و پرورش آنها هستند

مغز کودکان چگونه رشد می‌کند؟ اینها نکات مهمی برای تغذیه ذهن و پرورش آنها هستند
بروس پری، روانپزشک اعصاب، و تینا پین برایسون، متخصص والدین، در کتاب خود با عنوان «کودک تمام مغز: ۱۲ استراتژی انقلابی برای تغذیه ذهن در حال رشد فرزندتان»، مجموعه‌ای از استراتژی‌های مؤثر را که توسط آخرین تحقیقات علوم اعصاب پشتیبانی می‌شوند، برای برخورد با کودکان ارائه می‌دهند.

به گزارش مجله خبری نگار-لندن: بروس پری، روانپزشک اعصاب، و تینا پین برایسون، متخصص والدین، در کتاب خود با عنوان «کودک تمام مغز: ۱۲ استراتژی انقلابی برای تغذیه ذهن در حال رشد فرزندتان»، مجموعه‌ای از استراتژی‌های مؤثر را که توسط آخرین تحقیقات علوم اعصاب پشتیبانی می‌شوند، برای برخورد با کودکان ارائه می‌دهند.

در گزارشی که در وب‌سایت الجزیره نت منتشر شده است، نویسندگان کتاب خاطرنشان می‌کنند که پرورش فرزندانی شاد، سالم و خلاق مستلزم شرکت آنها در همه فعالیت‌های ورزشی و هنری نیست. بلکه، به چیزی اساسی نیاز دارد، که همان «حضور» است، به این معنی که وجود، آگاهی و توجه کامل خود را به لحظه‌ای که با فرزندتان می‌گذرانید، معطوف کنید تا او بتواند در لحظات غیبت با حضور شما اطمینان خاطر پیدا کند، که شما او را همانطور که هست دوست دارید، صرف نظر از شکست‌هایش، و اینکه امنیت و حمایت در دنیایی که شما در آن هستید، وجود دارد.

حضور شما به رشد عاطفی و اجتماعی فرزندتان کمک می‌کند، روابط معناداری ایجاد می‌کند و حتی در موفقیت تحصیلی و شغلی آینده‌اش نقش دارد. برای رسیدن به این هدف، باید احساسات آنها را درک کنید، به دیدگاه‌هایشان گوش دهید، علایق و تنفرهایشان را بشناسید، از کار‌هایی که آنها را می‌ترساند اجتناب کنید، به آنها کمک کنید تا با احساساتشان کنار بیایند و به گریه‌هایشان پاسخ دهید.

در این کتاب آمده است که وقتی کودکی به ما بزرگسالان فکر می‌کند، یک فکر به ذهنش خطور می‌کند: اینکه ما اصلاً او را نمی‌فهمیم. آنچه مانع از دیده شدن و درک شدن کودک می‌شود این است که ما به جای اینکه رفتار‌های او را به شخصیت و احساساتش ربط دهیم، او را از دریچه‌ی آرزوها، ترس‌ها و مشکلات خود می‌بینیم.

بعضی از مادران تمایل دارند عباراتی مانند «او بچه است»، «او خجالتی است، چون دختر است»، «او مثل پدرش لجباز است» را تکرار کنند. اگر به این شکل به کودکان برچسب بزنیم، خودمان را از دیدن شخصیت واقعی آنها و درک احساسات پشت هر رفتاری باز می‌داریم.

درک و دیدن کودکان همچنین به معنای تمایل به نگاه کردن کمی فراتر از فرضیات و تفاسیر اولیه ما است. اگر فرزند شما هنگام ملاقات با یک بزرگسال خجالتی یا ترسو است، فرض نکنید که او بی‌ادب است یا نیاز به بهبود مهارت‌های اجتماعی خود دارد. به جای سرزنش کردن آنها به خاطر خوب نبودنشان، بفهمید که مضطرب یا خجالتی هستند. به جای قضاوت عجولانه و برچسب زدن به آنها به عنوان خجالتی، دلیل اضطراب آنها را جست‌و‌جو کنید.

مطالعات روی نوروپلاستیسیته (انعطاف‌پذیری عصبی) توانایی مغز در سازگاری را نشان داده‌اند و اینکه تجربیات مکرر در واقع ساختار فیزیکی مغز را تغییر می‌دهند؛ بنابراین کنترل رفتار کودک در مورد تکرار، یافتن راه‌هایی برای آموزش رفتار‌هایی است که برای رشد سالم مناسب هستند، پاسخ به رفتار بد آنها با گذراندن وقت با آنها و در نظر گرفتن رفتار بد آنها به عنوان یک اتفاق گذرا که بر میزان عشق شما به آنها تأثیری نخواهد گذاشت.

یادگیری از طریق تجربه و تکرار، نقطه مقابل یکی از رایج‌ترین روش‌های تربیتی است، که عبارت است از منزوی کردن کودک در اتاقش، با این فرض که این روش به او «مهلتی» برای فکر کردن به رفتار بدش می‌دهد؛ اما حتی اگر این روش را با صبر و عشق دنبال کنید، «مهلت‌های زمانی» به فرزندتان می‌آموزد که وقتی اشتباهی مرتکب می‌شود یا با شرایط سختی رو‌به‌رو می‌شود، باید تنها بماند، بدون اینکه دلیل رفتار پرخاشگرانه‌اش را بفهمد، که اغلب گریه فرزندتان برای آرامش و نیاز او به ارتباط است. بنابراین، روش «مهلت دادن» دلیلی می‌شود برای اینکه کودک عصبانی‌تر شود، کمتر بتواند احساساتش را تنظیم کند و بیشتر روی این موضوع تمرکز کند که والدینش چقدر در تنبیه او بدجنس هستند.

نویسندگان در کتاب خود می‌گویند که درک مغز نه تنها در رابطه شما با فرزندتان ضروری است؛ بلکه، آنها به اهمیت ادغام بخش‌های مختلف مغز اشاره می‌کنند، به منظور ادغام و دستیابی به انتظارات، زبان و درک مناسب در لحظات سختی که با فرزندانمان می‌گذرانیم. نویسندگان به ما می‌آموزند که در مواقع آشفتگی و فشار‌های عاطفی، با درگیر کردن هر دو نیمکره مغز - نیمکره منطقی «چپ» و نیمکره احساسی «راست» - با فرزندانمان ارتباط برقرار کنیم.

وقتی فرزندتان عصبانی است، وقت آن نیست که او را تنبیه کنید یا در مورد رفتارش بحث کنید؛ اما وقت آن رسیده که با نشان دادن همدلی، درک و لمس، احساسات او را بیان و درک کنید تا مغزش به حالت متعادل و آرام بازگردد. به محض اینکه احساسات شدید فروکش کرد و کودک آرام شد، نیمکره منطقی چپ وارد عمل می‌شود و این مرحله‌ای است که در آن تغییر مسیر و انضباط می‌تواند رخ دهد؛ که به کودک کمک می‌کند تا درک درستی از تجربه عاطفی خود داشته باشد.

یکی از راهبرد‌های کتاب، نحوه عملکرد مغز «بالا» و «پایین» است. این نظریه ذهن کودک را به یک خانه دو طبقه تشبیه می‌کند که طبقه بالا فرآیند‌های ذهنی مانند تصمیم‌گیری آگاهانه را مدیریت می‌کند و طبقه پایین جایی است که واکنش از آن ناشی می‌شود. وقتی طبقه بالا با موفقیت کار می‌کند، طبقه پایین واکنش خود را کندتر می‌کند و قبل از اقدام، شروع به فکر کردن می‌کند.

در حالی که مغز «طبقه پایین» در دوران نوزادی کاملاً ساخته می‌شود، مغز «طبقه بالا» تا دهه بیست زندگی در حال ساخت باقی می‌ماند. والدین باید با نامگذاری و برچسب‌گذاری احساسات، تشویق آنها به ذکر احساساتشان و کمک به آنها برای آرام کردن خود با استفاده از لمس، ابراز محبت، لحن صدا و تماس چشمی، از ادغام نواحی «طبقه پایین» و «طبقه بالا» مغز کودکان حمایت کنند تا احساس کنند دیده می‌شوند و بتوانند به روش‌هایی که از همدلی و تاب‌آوری پشتیبانی می‌کند، به مغز «طبقه بالا» خود دسترسی پیدا کنند.

سپس والدین می‌توانند با مشارکت دادن فرزندشان در خیریه‌های محلی یا طرح‌های جمع‌آوری کمک‌های مالی برای یک هدف ارزشمند، از رشد عاطفی به مسئولیت اجتماعی روی آورند. این به آنها می‌آموزد که بخشی از چیزی بزرگتر از خودشان هستند.

این کتاب ادعا می‌کند که کودکان، درست مانند ما پس از یک روز شاد یا سخت کاری، از حالت‌های خوش‌بینی و ناامیدی عبور می‌کنند، چیزی که نویسندگان آن را «منطقه قرمز» خشم و «منطقه سبز» آرامش می‌نامند.

می‌توان به کودک آموزش داد تا تشخیص دهد در چه موقعیتی قرار دارد و با وضعیتی که در آن قرار دارد، تعامل کند، مثلاً بگوید: «من واقعاً عصبانی هستم و الان در منطقه قرمز هستم.» این تعامل بین دو نفر به کودک اجازه می‌دهد تا در آن لحظه از شما به عنوان نقطه مرجع برای حرکت به سمت «منطقه سبز» استفاده کند. با آموزش دادن به آنها برای اینکه به خودشان کمی فضا بدهند تا تنفسشان را تنظیم کنند، حرکات کششی انجام دهند، راه بروند، آب بنوشند و از سیستم شما برای آرام کردن خودتان تقلید کنند، و به آنها یادآوری کنید که این یک حالت موقتی است و چیزی نیست که آنها را تعریف کند.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر