به گزارش مجله خبری نگار، این روزها که خبر شهادتش دست به دست میشد حال و هوای دلم جور دیگر است، دروغ چرا از همان ساعات پایانی شب که خبرهای جستجوی لاشه بالگرد را از شبکه خبر میدیدم ته دلم آشوب بود. انگار بهم الهام شده بود که...
کاش این خبر هم مثل خیلی از خبرهای کوچک و بزرگ روزهای قبل دروغ بود و شایعه. کاش یکی از راه میرسید و با جدیت خبر را تکذیب میکرد. اما... نه. انگار باید باور میکردیم که آقا سیدمان آسمانی شد و با همه مهربانی هایش رفت تا سهم دلمان باز حسرت شود و آه.
حسرت و آهی که نخستین بار وقتی ۷سالم بود به دلم نشست.
سال ۱۳۶۸ بود. چندروزی بود که حال آیت الله نامساعد بود و ملت ایران برای سلامتی ایشان دست به دعا شدند. اما خداوند سرنوشت دیگری برای آقا روح الله میخواست و رقم زد. نمیدانم چرا روز پرکشیدن امام را مثل اتفاقی که انگار همین تازگیها رخ داده جز به جز به یاد دارم، با اینکه سن و سالی نداشتم، اما وقتی گوینده خبر گفت «بسم الله الرحمن الرحیم، انا لله و انا الیه راجعون، روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی (ره) به ملکوت اعلی پیوست»، دلم ریخت و دنیای کودکانه ام آوار شد.
گذشت و گذشت تا ۲۱آذر سال۱۳۸۸. وقتی که خبر تصادف بابا را به ما دادند. کل مسیر رسیدن به بیمارستان کارم شده بود دعا کردن که این خبر هم کذب باشد و یا لااقل تصادف به آن شدت که به ما گفتند، نباشد ولی وقتی رسیدم بیمارستان، دنیا روی سرم آوار شد. بابا برای همیشه رفته بود و این بار هم خدا سرنوشت دیگری برای ما رقم زد.
گذشت و گذشت تا سال ۱۳۹۸. ترس عجیبی از داعش داشتم. وقتی پرچم سیاه پر از کفر و نفاقشان را در فیلمها میدیدم، حتی از پشت قاب شیشهای تلویزیون دست و دلم میلرزید. اما وجود سردار دلها که برایم واقعا یک اسطوره بود و است دلم را آرام میکرد. خبر شهادت سردار سلیمانی انقدر ناگهانی بود که چند ساعت اولیه شنیدن خبر در شوک عجیبی بودم. باز هم دنیایم آوار شد و این بار هم خواست خدا چیز دیگری بود.
گذشت و گذشت تا سال ۱۴۰۳. خبر سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور و همراهانشان.
وقتی خبر را شنیدم، اول دلم لرزید، اما وقتی گفتند هنوز پیدایشان نکردند، دلخوشی ته دل پر از آشوبم نقش بست.
باز هم دعای مردم برای سلامتی سیدشان. اما انگار خدا باز هم سرنوشت بهتری برای بندگان خوبش میخواست. بندگانی که در راه خدمت از زمین برخاستند، اوج گرفتند و آسمانی شدند.
چیزی که در همه این ۴ اتفاق مهم زندگی ام مشترک است، غم عجیبی است که هرکدام در گوشهای از قلبم برای همیشه عمر جا خوش کرده اند و تنها یاد و خاطره شان میتواند وقتهای دلتنگی آرامم کند و خواست خداوند که همیشه بهترینها را برای عزیزترین بندگانش میخواهد.
این روزها حال ایرانم خوب نیست. ایرانی که کالبدش پر از زخمهای خواسته و ناخواسته است، اما همچنان استوار ایستاده است چرا که سکانداری به مانند آیت الله خامنهای دارد و دلش قرص است به درایت پدرانه ایشان و مردمی که هیچ وقت به آرمانهای رهبرشان پشت پا نزدند و نمیزنند، مردمانی از جنس حماسه و وفاداری.
شاید امروز روح پاک آیت الله شهید سید ابراهیم رئیسی و همراهانش بر روی زمین فانی نباشد ولی از بهترین جای آسمان نظاره گر دلتنگیهای ما است، دلتنگیهایی که با حسرت و آه عجین شده است.
فقدان رئیس جمهور مردمی ایران آنقدر سنگین و عظیم بود که کشورهای مهم جهان را هم داغدار کرده است و در چند کشور عزای عمومی اعلام و پرچمها نیمه افراشته شد.
تجربه همه سالهای زندگی به من ثابت کرد که همیشه خواست و تقدیر پروردگار بالاتر و بهتر از خواستههای ما است که رنگ دنیایی و فانی گرفته اند. پس سیدمان را به خدایی میسپاریم که مهربانترین مهربانها است.
خدا نگهدار آقا سید شهید، سفرتان به سلامت...