به گزارش مجله خبری نگار، عجیب است، این بار ما زیر آواریم، اما لباس شما خاکیست، نزدیک به دو سال پیش، زمین در آذربایجانغربی لرزید و حالا دلهایمان در سینه!ای کاش مثل همان روز که آمدید و به خانههای به خاک نشسته خوی سر زدید این روزها به قلبهای ترک خوردهی ما نیز سر بزنید.
آخر از لحظهای که خبر شهادت شما و یارانتان را شنیدهایم هر آن، زمین میلرزد، زمان میلرزد، اشک میلرزد، قلم در دست میلرزد، آیا باز هم به کمک این مصیبت زدگان میآیید؟
آقا سید ابراهیم؛ من دیده بودم که رئیس جمهوری با کفش وارد چادر زلزله زدگان شود، اما ندیده بودم که رئیس جمهوری در میان انبوه جمعیت زلزله زده مشغول نوازش دختر بچهای باشد، گفته بودید که طعم یتیمی را چشیدهاید، خدا قوت مرد، حالا به ما نیز چشاندید!
در میان کوهها اگر کسی را صدا کنی کوه گفتهات را به تو برمیگرداند پس چرا وقتی در میان کوههای آذربایجان صدایتان زدیم کوهستان شما را به ما باز نگرداند؟
کاش برای همیشه انبوه جمعیت مانع رفتنتان از خوی میشد، کلبهای بود درویشی ولی در عوض خدمتتان را میکردیم، اما نه، شما برای خدمت کردن سفر میکردید نه برای خدمت دیدن.
جناب رئیس جمهور؛ ما را به چه کسی سپردهاید؟ سید جان؛ شال خدمتتان را به گردن چه کسی خواهید انداخت؟ به وللّه آقای شهیدِ جمهور؛ پس از این، هر بار رأی ما به مرامِ شماست!
در فصل چینش گل محمدی، بهترین گلها از باغ آل هاشم چیده شد
همراه با آن بالگرد قلب ما نیز تکه تکه شد، سوخت، آتش گرفت، شما به ما دوباره و دوباره معنای کل عرض کربلا و کل یوم عاشورا را فهماندید و چه زیبا روشن کردید که همچنان و در همه جا راه شهادت باز است... حتی در دل روستاهای مناطق محروم مرزی هم میتوان کربلایی شد، امام هشتمِ ما خوب بلد بود که در فصل چینش گل محمدی، بهترین گلها را از باغ سبز آل هاشم بچیند.
خداحافظ مقلد خمینیِ بزرگ، خداحافظ شبیهِ بهشتیِ مظلوم...