کد مطلب: ۶۲۱۵۶۶
۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۸

اگر دنبال آرامش می‌گردی، کتاب بخوان

کلامش صاف است و ساده و واضح و دقیق. نیازی به توضیح بیشتر ندارد. دست ما را گرفته و برده سر اصل مطلب: «اگر دنبال آرامش می‌گردی، کتاب بخوان.»

به گزارش مجله خبری نگار، «هرکس با کتاب‌ها آرامش بگیرد هیچ آرامشی را از دست نداده است!» این جملات، کلام امیرالمؤمنین (ع) است؛ مردی که بیشترین سال‌های عمر مبارکش را در آشوب میدان‌های جنگ گذرانده، اما راه آرام بودن با کتاب‌ها را خوب بلد است. کلامش صاف است و ساده و واضح و دقیق. نیازی به توضیح بیشتر ندارد. دست ما را گرفته و برده سر اصل مطلب: «اگر دنبال آرامش می‌گردی، کتاب بخوان!»

شاید با خودتان بگویید «چه کسی حال و حوصله دارد کتاب بخواند؟» «با این همه بدبختی و نداری و مشکلات اقتصادی، هیچ کتابی آرام‌مان نمی‌کند» «نَفَس‌ات از جای راحت بلند شده ها!» یا حتی فکر معقول‌تری که «گران شده‌اند خانم؛ یک جلد کتاب، کمِ کم، ۱۵۰ هزار تومن آب می‌خورَد؛ آرامش کجا بود؟!»، اما همه‌ی ما خوب می‌دانیم این‌ها نه که نباشد، اما بیشترش بهانه است برای کتاب نخواندن و به آرامش نرسیدن. چون به اندازه این بهانه‌ها و حتی بیشترشان، راه وجود دارد برای دسترسی به کتاب؛ مثل قرض گرفتن از دوست و آشنا، ثبت‌نام در کتاب‌خانه‌ها، یا تهیه کتاب‌های الکترونیک و کتاب‌های صوتی که نصف قیمت کتاب‌های چاپی‌اند.

ولی راستش را بخواهید، دست خودمان هم نیست؛ انگار که عادت کرده‌ایم برای چند لحظه شاد و آرام بودن، حتما باید اتفاق‌های درشت و گران برای‌مان بیفتد که ذوق کنیم. مثلا یک ماشین مدل سال و لوکس بخریم. در قرعه‌کشی بانک برنده شویم. یا خانه‌ی مثلا چهل متری‌مان بشود صد و چند متر.

نه که این‌ها مهم نباشد، اما قبول دارید که همه‌ی زندگی نیست؟ دوستی داشتم که همه چیز داشت؛ همه چیز یعنی همین خانه بزرگ و ماشین مدل بالا و پولی که انگار هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست؛ تازه فضای مجازی‌اش هم پر بود از عکس رستوران‌ها و کافه‌های گران که هر روز می‌رفت آن‌جا و از بس غذا‌های مختلف خورده بود دل‌زده شده بود، اتفاقا این‌طور هم نبود که بگوییم پول‌دار‌ها غمگین‌اند، نه؛ خوش‌حال هم بود، چون مشکل آن‌چنانی نداشت که فکرش را درگیر کند، اما خوش‌حالی‌هایش موضعی بود؛ در حد همان وقتی که در حال پول خرج کردن بود. بعد از آن، خودش می‌ماند و حسودی به آدم‌هایی که خوب بلدند با یک کتاب هم خوش‌حال باشند!

یک‌بار که رفته بودیم کتاب‌فروشی با تعجب نگاهم کرد و گفت: «تو واقعا از خرید این کتاب خوش‌حالی؟!» من جوابی ندادم و او فقط به چشم‌هایم خیره شد و بعد از چند ثانیه با تعجب بیشتری گفت: «چشم‌ها دروغ نمی‌گویند؛ اما نمی‌فهمم چطور می‌توانی با یک کتاب معمولی این‌قدر خوش‌حال باشی!»

راستش دوستم حق داشت که تعجب کند؛ ما در روزگارِ بمباران اطلاعات و پیشرفت وحشتناک تکنولوژی زندگی می‌کنیم. در دنیای ما، آن‌قدر همه چیز سریع پیش می‌رود که خودمان هم از خودمان جا می‌مانیم و جهان به دهکده‌ی بزرگی تبدیل شده که داده‌ها به شکل نفس‌گیری در آن، حتی سریع‌تر از سرعت نور مبادله می‌شوند. ساعت ۵ صبح بیدار می‌شویم که برسیم. پشت سر هم و با اضافه‌کاری کار می‌کنیم که برسیم. پول پس‌انداز می‌کنیم که برسیم. سفر نمی‌رویم که برسیم. سخت می‌گیریم که برسیم. اما به چه؟

منکر زخم‌های زندگی نیستم، اما چرا قسمت‌های سالم زندگی را به خاطر زخم‌هایش نادیده گرفته‌ایم؟ چرا یک گوشه‌ی دنجِ نه چند ساعته که نیم ساعته را برای شادی کوچکی مثل ورق زدن صفحه‌های کتاب مورد علاقه‌مان زیر درختی سرسبز که نور آفتاب از لابه‌لای شاخه‌هایش سرک می‌کشد از خودمان دریغ کرده‌ایم؟
امام صادق (ع) سال‌ها پیش، به روزگار ما اشاره کرده؛ به روزگاری که در آن همه‌ی امکانات برای رفاه انسان هست و جز درد و رنج چیزی دست‌گیر روح ما نیست. روزگاری پر از فراوانی، اما آغشته به فتنه‌ها که آرامش در آن نیافتنی می‌شود مگر با آنچه که ایشان برایمان فرموده: «روزگار پر آشوبى فرا مى‌رسد که در آن روز مردم جز با کتاب‌هاى خود انس نمى‌گیرند.»

و این اُنس چیست؟ اُنس در لغت به معنای آرام و قرار یافتن قلب بر اثر نزدیک شدن به چیزی است و در مقابلش کلمه وحشت قرار دارد؛ وحشت از جسم‌زدگی و فراموشی روح‌هایمان! حسی که این روز‌ها نه همه ما، اما بیشترمان به آن دچار شده‌ایم و یادمان رفته که گاهی، باید، و هزار باید، برای خودمان، با شادی کوچکی مثل کتاب، آرام باشیم؛ آن هم نه به خاطر این جسمی که همیشه به زحمت‌مان انداخته بلکه تنها و تنها به خاطر انس این روح بی‌چاره‌مان.‌

نمی‌دانم شما که در حال مطالعه این جستار روایی هستید، چند ساله‌اید، پدرید یا مادر، جوانید یا پیر، اما می‌دانم که سزاوار آرامش‌اید؛ آرامشی بعد از یک خستگی طولانی و به جنس یک کتاب که حتی شاید همین الآن بلند شوید و از همسایه‌تان قرض بگیرید! مگر نه؟ به قول آقای ویکتور هوگو، «خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد: یا کتاب‌های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.» شما چطور؟ به کدام‌شان دسترسی دارید؟

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر