به گزارش مجله خبری نگار،فیلمهای جنگی با داستانهای ساختگی و تخیلی، بسیار جذاب هستند، زیرا معمولاً ترکیب کلیشه ارتش یک نفره و قرار دادن روایتهای فرعی عجیب در داخل آنها را برای فیلمسازان آسانتر میکنند. در حالی که این موضوع برای طرفداران اکشن بسیار جذاب است، اما علاقمندان به جنگ و تاریخ زمانی از یک فیلم جنگی لذت میبرند که شخصیتهای به تصویر کشیده شده در فیلم، در دنیای واقعی وجود داشته باشند. فیلمها با تکیه بر داستانهای زندگینامه ای، نه تنها این افراد را مورد تجلیل و احترام قرار میدهند، بلکه افراد بیشتری را از فعالیتهای آنها آگاه میسازند.
امروزه فیلمهای زیادی در مورد افرادی که در جنگها شرکت کرده اند وجود دارد، اشخاصی که یا کار برجستهای انجام داده اند و یا به معنای واقعی کلمه گند زده اند. این افراد در هر سمتی از الاکلنگ حرکت قهرمانانه قرار بگیرند، برای همیشه به خاطر انجام کاری بیشتر از شلیک با اسلحه و به انجام رساندن وظیفه شان ماندگار میشوند. اکثر فیلمهای جنگی زندگینامهای نیز به طور کلی دقیق بوده و از صحت تاریخی بالایی برخوردارند، اگر چه آزادیهای هنری کمی در آنها لحاظ شده است، به خصوص وقتی صحبت از دیالوگها در میان باشد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلمهای جنگی زندگینامهای در مورد شخصیتهای واقعی مرتبط با جنگ آشنا کنیم که دیدنشان برای هر علاقمند به ژانر جنگی ضروری است.
داگلاس مک آرتور فرماندهی مشهور است که امروزه به ندرت درباره او صحبت میشود، با این حال او یکی از تاثیرگذارترین شهروندان آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم و جنگ کره بود. مک آرتور پس از نشان دادن مهارتهای رهبری مثال زدنی در طول جنگ جهانی دوم، نیروهای حاضر در کره را رهبری میکرد، اما اختلاف نظر و استراتژی شدید او با رئیس جمهور ترومن، فرمانده کل قوای وقت ایالات متحده را مجبور کرد تا او را از فرماندهی برکنار کند.
داستان این کهنه سرباز به بهترین شکل در فیلم مک آرتور روایت میشود؛ جایی که مخاطبان تمام سرگذشت او را از روزهای قبل از تاثیرگذاری اش در این دو جنگ تا روزهایی که اعتبار خود را از دست داده، میبینند. در این فیلم جزئیات شگفت انگیزی در مورد او ارائه شده است، به ویژه این واقعیت که او هم باهوش بود و هم به شدت بیرحم. او حتی در برههای پیشنهاد استفاده از بمبهای هستهای علیه چین و کره شمالی را مطرح کرد که به خوبی از آسیبهایی که چنین سلاحهایی در ژاپن ایجاد کرده بودند آگاه بود.
در میان معدود بازیگران هالیوودی که به فیلمسازی روی آورده اند، کار کلینت ایستوود بی شک تاثیرگذارترین به شمار میآید چرا که آثار کارگردانی او تحسینهای زیادی را برانگیخته است. او در تک تیرانداز آمریکایی داستان کریس کایل را روایت میکند که در طول چهار سفر ماموریتی در عراق، ۲۵۵ نفر از نیروهای دشمن را با اسلحه تک تیراندازی خود شکار کرد و از این رو به عنوان مرگبارترین تک تیرانداز تاریخ آمریکا شناخته شد. نکته تراژیک اینکه پس از بازنشستگی، او توسط یک کهنه سرباز خودی که از اختلال استرس پس از حادثه رنج میبرد، کشته شد؛ بنابراین تک تیرانداز آمریکایی هم فیلمی غمگین و هم شاد است. به همان اندازه که تعداد کشتههای او زیاد است، در این فیلم نشان داده میشود که کایل شخصیتی بسیار میهن پرست و دارای احساسات انسانی است. وقتی از او پرسیده میشود که آیا قتل هایش او را آزار میدهد یا نه، میگوید که تنها روح افرادی که نجات نداده است، او را آزار میدهند. بردلی کوپر نیز به خاطر بازی قابل توجه خود در نقش این شخصیت واقعی تاریخی مورد تحسین قرار گرفته و به همین دلیل نامزد جایزه اسکار شد.
اینکه آیا جنگ از نظر خدا قابل توجیه است یا خیر، موضوع بحث است و هکساو ریج یا ستیغ ارهای چنین موضوعی را بررسی میکند در حالی که داستان خود را در لحظات دراماتیک زیادی غرق میکند. داستان این فیلم جنگی جذاب در مورد دزموند داس است که به شدت به فرمان “تو نباید بکشی” در کتاب مقدس مسیحیان اعتقاد داشت، اما به هر حال، خود انتخاب کرد تا بتواند به عنوان پزشک ارتش خدمت کند. خب، حتی پزشکان هم باید استفاده از سلاح را یاد بگیرند، اما داس کاملاً از این کار امتناع کرد.
بنابراین، این فیلم نشان میدهد که چگونه مورد داس برای مافوق هایش در ارتش و دولت وقت ایالات متحده پیچیده و بغرنج شده بود. اگر به خاطر عقاید صلح طلبانه اش با او بیرحمانه رفتار شده و اخراج میشد، دولت بسیاری از شهروندان آمریکایی (که مذهبی هستند) را طرد میکرد؛ و در حالی که برخی تصور میکردند که داس از دین برای پنهان کردن بزدلی خود استفاده میکرد، او ثابت کرد که شجاعتر از همکاران سلاح به دستش است. در طول نبرد اوکیناوا، او ۷۵ نفر از نیروهای خودی و حتی دشمن را بدون شلیک حتی یک گلوله، از مرگ نجات داد.
چند دهه پس از مرگ او، ارنستو «چه» گوارا، رهبر انقلابی مارکسیست، همچنان یکی از مشهورترین چهرههای جهان است و داستان زندگی او به طور انحصاری توسط استیون سودربرگ در فیلم چه روایت میشود. این فیلم به جای قالب زمانی، از قالبی درهم تنیده استفاده میکند، از این رو مخاطبان مجبور نیستند برای لحظات نمادینی که قبلا درباره آنها خوانده اند، زیاد منتظر بمانند؛ و برخلاف بسیاری دیگر از فیلمهای هالیوودی درباره شخصیتهای تاثیرگذار خارجی – که اغلب از انگلیسی به عنوان زبان پیش فرض استفاده میکنند – چه به زبان اسپانیایی روایت میشود و همه شخصیتها به این زبان صحبت میکنند. از همه مهم تر، این فیلم زندگینامهای وارد چهارچوب ذهنی این انقلابی مارکسیستی میشود و نشان میدهد که او یک استراتژیست نظامی بزرگ، اما یک سیاستمدار ضعیف بود. در حالی که چه گوارا میتوانست به یکی از قدرتمندترین افراد در کوبا تبدیل شود، تصمیم گرفت به زندگی جنگی خود به عنوان یک مبارز مارکسیست ادامه دهد، تصمیمی که در نهایت به قیمت جانش تمام شد.
ماموریتهای نظامی میتوانند به شدت به بیراهه بروند، به خصوص زمانی که سربازان کمی بیش از حد مهربان و دلسوز میشوند. در تنها بازمانده، یک واحد تفنگداران ویژه نیروی دریایی ایالات متحده به منطقه هندوکش افغانستان فرستاده میشود تا احمد شاه، یکی از رهبران طالبان را به قتل برساند. در هنگام مخفی شدن سربازان در میان درختان، گروهی چوپان افغان آنها را میبینند. سربازان آمریکایی نمیدانستند با این افراد غیرنظامی چه کنند و در نهایت به آنها اجازه دادند که بگذارند بروند و ماموریت شان را رها کنند. این تصمیم برای آنها گران تمام میشود چرا که همان چوپانان موضوع را به طالبان هشدار میدهند و در ادامه حمله مرگباری از سوی نیروهای طالبان به این گروه سرباز آمریکایی صورت میگیرد.
تمرکز اصلی فیلم بر روی مارکوس لوترل است که در نهایت به تنها بازمانده از چهار تفنگدار این عملیات ناکام تبدیل شد. اگر چه فیلم تنها بازمانده پرتنش و بسیار خونین است، اما تماشای آن بسیار لذت بخش و سرگرم کننده نیز هست، زیرا تصویر بسیار دقیقی از واقعیتهای میدان نبرد حتی برای ماهرترین واحدهای نظامی ارائه میدهد. هر چند که آنها به خوبی آموزش دیده اند، اما این تفنگداران در مقابل حمله گسترده و همه جانبه طالبان کاری از پیش نمیبرند. بدتر از آن اینکه، آنها مشکلات ارتباطی متعددی به دلیل سیگنال ضعیف در کوهستانهای هندوکش داشتند که نقش مهمی در کشته شدن اکثر آنها دارد.
از جمله همکاریهای تام کروز و کریستوفر مک کواری میتوان به فیلم والکایری اشاره کرد. در این فیلم، این ستاره هالیوودی نقش سرهنگ کلاوس فون اشتافنبرگ را بازی میکند – اولین افسر رایش سوم که در سال ۱۹۴۴ در جریان “عملیات والکایری” نقشه ترور آدولف هیتلر و کنترل دولت آلمان را کشید. از آنجا که بسیاری از افسران عالی رتبه نیز احساس نارضایتی میکردند، اشتافنبرگ پیدا کردن همدست را در این عملیات ساده یافت.
با وجود آگاهی از نتیجه کار، کسی که فیلم را تماشا میکند چارهای ندارد جز اینکه امید انکی به موفقیت اشتافنبرگ داشته باشد. او در تمام طول داستان دارای اعتماد به نفس، مطمئن و دقیق است و حتی پس از انفجار بمب، از پذیرفتن گزارشهایی که به او اطلاع میدهند هیتلر زنده مانده است، خودداری میکند. از بخت بد اشتافنبرگ، مشخص میشود که این گزارشها واقعیت دارند و در نتیجه او و شرکایش در نهایت در مقابل جوخه آتش قرار میگیرند.
موسیقی متن بی نقص، بازیهای تحسین برانگیز و یک نزاع منحصر به فرد از دلایل اصلی ماندگار بودن فیلم لارنس عربستان و موفقیت آن در آزمون زمان است. در واقع این فیلم بیشتر از آن که جنگی باشد، سفری ماجراجویانه دارد و روایت تلاشهای یک نقشه کش نظامی انگلیسی، ستوان تی. ای. لارنس، است که یک سفر طولانی با شتر را انجام میدهد تا برخلاف دستور مافوقش به یک پاسگاه متعلق به ترکهای عثمانی حمله کند. این اتفاق پس از آن رخ میدهد که او به عربستان فرستاده میشود تا شورش اعراب علیه ترکان را ارزیابی کند.
لارنس عربستان با زمان ۲۲۷ دقیقه یکی از طولانیترین فیلمهایی است که تا به حال ساخته شده، اما هیچ دقیقهای از آن غیرضروری و اضافی به نظر نمیرسد. صحنههای زیبای بسیاری در فیلم وجود دارد و مخاطبان خوشحال خواهند شد که هیچ کدام از آنها در فرآیند تدوین کنار گذاشته نشده اند. به علاوه، فیلم برای توسعه هر شخصیت فرعی وقت میگذارد، موضوعی که زمان طولانی روایت فیلم را توجیه میکند.
فیلم جنگ خصوصی در واقع یک فیلم با موضوع بررسی انعطاف پذیری و استقامت است و از آن جهت که درباره یک سرباز نیست بلکه درباره یک خبرنگار روزنامه ساندی تایمز است، فیلمی متمایز به شمار میرود. با این حال، این فیلم به عنوان یکی از قابل توصیهترین فیلمهای جنگی با محوریت زنان برای تماشا شناخته میشود، زیرا قهرمان داستان، ماری کولوین، درست به اندازه زنان یونیفورم پوش شجاع است. برای او زندگی بدون شغلش به عنوان روزنامه نگار جنگی بی معنی است، بنابراین ماری به پوشش جنگها ادامه میدهد، حتی پس از اینکه در اثر شلیک آر پی جی در طول جنگ سریلانکا، یک چشم خود را از دست میدهد.
نکته جالب توجه در مورد این حادثه خاص این است که با وجود آسیب دیدگی تازه رخ داده، کولوین موفق شد مقالهای ۳،۰۰۰ کلمهای را به موقع به پایان رسانده و به دست روزنامه برساند. در واقع، شور و اشتیاق به انجام وظیفه و شغل را نمیتوان بهتر از این نشان داد و بقیه فیلم نشان میدهد که کلوین به مناطق جنگ زده مختلف دیگری در سراسر جهان سفر میکند و خود را در قلب درگیریهای نظامی قرار میدهد.
درگیریهای آمریکا با ژاپن در طول جنگ جهانی دوم عمدتاً از دیدگاه سربازان و سیاستمداران آمریکایی مورد بررسی قرار گرفته است، اما غیر از آنچه در این فیلمها در مورد حملات پرل هاربر و عملیات تلافی جویانه ایالات متحده پس از آن به تصویر کشیده، چیزهای بسیار زیاد دیگری نیز وجود داشت. ایسوروکو زندگی حرفهای فرمانده ناوگان مشترک ژاپن، ایسوروکو یاماموتو را پوشش میدهد که از همان ابتدا مخالف حمله به ناوگان آمریکا در پرل هاربر بود.
از آنجا که او در ایالات متحده درس خوانده بود، ایسوروکو میدانست که این کشور قدرت نظامی و اقتصادی قابل توجه و تاثیرگذاری است، اما مافوق هایش به حرف او گوش ندادند. آنها حتی وقتی یاماموتو به آنها توصیه کرد که پیمان سه جانبه اتحاد با ایتالیا و آلمان را امضا نکنند، نیز به حرف او گوش نکردند. با این حال، با توجه به مقام بالایی که داشت، چارهای جز پیروی از دستورها نداشت. در نتیجه. ژاپن بهای سنگینی برای این اشتباهات پرداخت.
جنگ، حداقل بر اساس روایتی که در فیلم جارهد میبینیم، اصلاً سرگرم کننده و جذاب نیست؛ و وقتی شما یک تک تیرانداز هستید، همه چیز حتی خسته کنندهتر هم میشود. درام جنگی ساخته سم مندس روایتگر زندگی آنتونی «سوف» سووفورد، تک تیرانداز ارتش ایالات متحده است که به جنگ خلیج فارس اعزام شده، اما تمام درگیریها را بدون شلیک حتی یک گلوله پشت سر میگذارد. بیشتر وقت او صرف انجام کارهای روزمره و گپ زدن با همکارانش میشود.
از آنجایی که اکشن زیادی در فیلم رخ نمیدهد، میتوان انتظار داشت که هر کسی فکر کند جارهد یک فیلم کسل کننده باشد، اما اصلاً چنین نیست. گفتگوهای تفکربرانگیز متعددی در فیلم وجود دارد، به خصوص آنهایی که حول ضرورت جنگ صورت میگیرند، و ترسهایی که پرسنل نظامی دارند. یک ترس عمده شامل از دست دادن همسرانشان و سوء استفاده “جودی ها” (مردانی که همسران تنهای سربازان را در حین انجام خدمت آنها در دور از خانه وسوسه کرده و فریب میدهند) است. سوف و همرزمانش همچنین درگیر شیطنتهای زیادی میشوند، اگرچه بیشتر آنها ساختگی به نظر میرسند که در خدمت نظامی واقعی رخ نمیدهند.
منبع:روزیاتو