مجله خبری-سبک زندگی نگار: اگر مدیر یا صاحب یک سازمان هستید، از شما درخواست میکنم خودتان را به جای یک راننده بگذارید که ماشین سازمان را در جاده به پیش میراند تا به مقصد، که همان اهداف کسبوکار است، برساند. حتما با من هم عقیده هستید که مسیر مدیریت یک سازمان، چه بزرگ باشد، چه کوچک و چه متوسط، با پستیهایی و بلندیهایی همراه است. این پستیها و بلندیها، در شرایط اقتصادی کنونی که در حال تجربه آن هستیم، بیشتر از پیش خودشان را نشان میدهند. اگر غفلت کنیم و در جاده به پیش راندن کسبوکارمان به بیراهه کشیده شویم، سرعتمان در رسیدن به مقصد کمتر میشود و احتمال دارد حتی نتوانیم به مقصد برسیم. اینجاست که کوچینگ سازمانی وارد ماجرا میشود و شما را نجات میدهد!
اما کوچینگ سازمانی یعنی چه؟ کوچ سازمانی به چه کسی گفته میشود؟ یک کوچ سازمانی چه کارهایی میتواند انجام بدهد؟
همانطور که در ابتدای مقاله مطالعه کردید، ما کسبوکار یا سازمان شما را به ماشینی تشبیه کردیم که در مسیر محقق کردن اهدافش به پیش میرود و شما، راننده آن هستید. در این میان، تعریف کوچینگ سازمانی به مثابه چراغ راهنما، تابلوی راهنمایی رانندگی و حتی سرعتگیری است که به شما نشان میدهد در چه جهتی به پیش بروید، در کدام قسمتها سرعت بگیرید و در کدام بخشها ترمز کنید و با تامل بیشتری حرکت کنید.
شاید این پرسش برای شما هم مطرح شده باشد که آیا کوچینگ سازمانی همان کوچینگ کسب و کار است یا با هم تفاوت دارند؟
در پاسخ باید بگوییم در کوچینگ کسبوکار، شرکت عموما از منظر مالی مورد تجریهوتحلیل قرار میگیرد و صرفا روی پیشرفت سازمان از نظر مالی تمرکز میشود؛ در کوچینگ سازمانی هم پیشرفت مالی مورد توجه قرار میگیرد، ولی کانون اصلی تمرکزها در کوچینگ سازمانی، معطوف به سلامت کلی سازمان میشود.
در کوچینگ سازمانی، کل سازمان به عنوان یک فرد در نظر گرفته میشود که یک هدف مشخص دارد و تمامی اعضای سازمان، طوری راهنمایی میشوند که سازمان را به این هدف برسانند.
سازمان شما، همانند یک رودخانه است که در مسیرش جاری شده است. زمانیکه آب این رودخانه شفاف و زلال باشد، به راحتی میتوانید موانع موجود در آن را ببینید و از سر راه برشان دارید، ولی وقتی آب کثیف و مشوش باشد چه؟
در چنین شرایطی کار برایتان سخت میشود و نمیتوانید سنگریزهها و صخرههای موجود در مسیرتان را ببینید. درست مثل این که بخواهید سازمانتان را با چشمهای بسته رهبری کنید.
اینجاست که یک کوچ کسبوکار میتواند وارد میدان شود و به شما کمک کند تا یک فرهنگ سالم سازمانی بسازید، فرآیندهای روشنی را تعریف کنید و افراد شاغل در سازمان را به درستی مدیریت نمایید؛ در نتیجه، سازمانی خواهید داشت که مانند یک رودخانه شفاف است و به راحتی میتوانید فرصتها و تهدیدهای آن را شناسایی کرده و به خوبی به آنها واکنش نشان بدهید.
حتی اگر شما در تعیین هدف سازمانتان سر دوراهی مانده باشید یا دچار شک و تردید باشید، کوچ سازمانی میتواند در تعیین هدف هم مربی و راهنمای شما باشد.
دستور دادن، اجبار کردن و اعمال کنترل، شاید در مواقع اضطراری کارساز باشند، ولی در یک سازمان، که قرار است افراد شاغل در آن، از ماکزیمم پتانسیلهایشان استفاده کنند، چنین مدلی از زورگویی و تهدید کار به جایی نخواهد برد.
در دنیای امروز، تقریبا سازمانی پیدا نمیشود که با استرس ناشی از تعدیل نیروی کار، کمبود بودجه، نایاب شدن مواد اولیه و مواردی از این قبیل دست به گریبان نشده باشد.
چنین چالشهایی وقت و انرژی زیادی از مدیران رده بالای سازمانی میگیرند، ولی در میانه این چالشها، نباید از قلم انداخت که مدیریت کارکنان از اهمیت بسیار قابلتوجهی برخوردار است. کارکنان شاغل در سازمانها، باید در محیطی مشغول به فعالیت باشند که حس کنند زندگیشان معنا دارد، آنها باید از کارشان رضایت داشته باشند و در قبال کاری که انجام میدهند، احترام دریافت کنند.
هدف کارمندان از فعالیت کردن در سازمان، صرفا به مسائل مالی خلاصه نمیشود. کار کردن، در کنار مزایای مالی، یک منبع مهم برای داشتن حس کامیابی، به ظهور رساندن پتانسیلها و خلاقیت در زندگی به شمار میرود.
اگر سازمان شما بتواند چنین موقعیتی را برای کارکنان فراهم کند، آنها نسبت به سازمان تعهد پیدا میکنند، تشویق میشوند که با تمام توانشان کارها را جلو ببرند و موفقیت سازمان را موفقیت خودشان بدانند.
از جمله مزیتهای بهرهمندی از رهنمودهای کوچ سازمانی این است که به شما کمک میکند تا:
یک کوچ سازمانی خوب، کسی است که به ۹ مهارت کلیدی زیر مجهز باشد؛ این ۹ مهارت را بخوانید تا بتوانید در انتخاب کوچ مناسب برای سازمانتان، بهترین گزینه را انتخاب کنید:
یک کوچ سازمانی باید نکات ظریف مربوط به امور مالی، حسابداری و مدیریت کسبوکار را به دیگران آموزش بدهد.
یک کوچ سازمانی، باید بتواند دست رهبران و کارکنان سازمان را بگیرد و به آنها یاری برساند تا بتوانند تصمیمهای سخت بگیرند و شرایط دشوار را با موفقیت پشت سر بگذارند.
یک کوچ سازمانی باید مشتاق باشد که روی رفتار و تصمیمهای رهبران اثر بگذارد و آنها را راهنمایی کند تا روی راهکارها و برنامههایی که به نفع مشتری، سازمان و سایر ذینفعان است، تمرکز کنند.
یک کوچ سازمانی باید ذهن پذیرا داشته باشد، از اتفاقات درس بگیرد و روز به روز به بار تجربهای که دارد، بیفزاید.
یک کوچ سازمانی، سوالاتی با پایان باز میپرسد، افراد را تشویق میکند تا در گفتگوها شراکت کنند و بدین شکل، دروازههای ذهنش را به روی احتمالات جدید باز میکند.
یک کوچ سازمانی، مثال میزند، داستانسرایی میکند و با استفاده از چنین ابزارهایی، بین مفاهیم و منابع مختلف پل میزند.
ممکن است مدیر سازمان عنوان کند که همه چیز خوب پیش میرود و کارکنان بگویند هیچ مشکلی ندارند. یک کوچ کسبوکار، صرفا به گفتهها گوش نمیدهد، بلکه تلاش میکند به ناگفتهها هم پی ببرد. او این کار را با گوش دادن فعال و پرسیدن پرسشهای مختلف به انجام میرساند.
درک کسبوکاری، چیزی است که از طریق تجربه، چه داخل سازمان و چه بیرون از سازمان به دست میآید و یک کوچ سازمانی، بدون داشتن چنین درکی، راه به جایی نخواهد برد.
یک کوچ سازمانی، سناریوهای مختلف را در نظر میگیرد، در مورد ابزارها، متدها و فرآیندهایی که میتوان از برنامه اجرایی حذف کرد یا به آن افزود، فرضیهپردازی میکند و تلاش میکند تا تفکر خلاقانه داشته باشد.