کد مطلب: ۹۵۷۹۰۴
|
|
۱۹ آذر ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۴

چرا این روز‌ها گرایش به خودیاری بیشتر شده؟

چرا این روز‌ها  گرایش به خودیاری بیشتر شده؟
این روز‌ها در بیشتر نقاط جهان، هر کتابفروشی معتبر و بزرگی یک قفسه عریض و طویل به نام خودیاری دارد؛ قفسه‌ای که کتاب‌هایش مدعی هستند طیف وسیعی از مشکلات عاطفی، ارتباطی و روانی را درمان می‌کنند، از رهایی از یک جدایی غم‌انگیز و ترمیم قلب شکسته گرفته تا اضطراب، اعتیاد، پیشرفت در زندگی حرفه‌ای، و تقویت حس مثبت به خویشتن

به گزارش مجله خبری نگار، این روز‌ها در بیشتر نقاط جهان، هر کتابفروشی معتبر و بزرگی یک قفسه عریض و طویل به نام خودیاری دارد؛ قفسه‌ای که کتاب‌هایش مدعی هستند طیف وسیعی از مشکلات عاطفی، ارتباطی و روانی را درمان می‌کنند، از رهایی از یک جدایی غم‌انگیز و ترمیم قلب شکسته گرفته تا اضطراب، اعتیاد، پیشرفت در زندگی حرفه‌ای، و تقویت حس مثبت به خویشتن. فلسفه ژانر خودیاری این است که هر خواننده مشتاقی می‌تواند تنها با کمک ابزار‌ها و یافته‌های ارائه‌شده در یک کتاب، مشکلات روانی‌اش را بدون وابستگی به‌نظام درمانی و درخواست کمک از اطرافیان حل و در سیر مطلوب خود رشد کند.

به همین دلیل هرساله صد‌ها عنوان کتاب خــودیــاری جدید منتشر و روانه بازار می‌شود، کتاب‌هایی که مدعی‌اند می‌توانند با ارائه راهکار‌های ساده، زندگی را به‌کل متحول کنند! صنعت خودیاری که از کتاب گرفته تا محتوای تصویری و سمینار را هم شامل می‌شود، بازاری جهانی به ارزش میلیارد‌ها دلار است. بدیهی است که هیچ عیبی ندارد انسان به دنبال بهبود خود باشد؛ اما مشکل اینجاست که محتوای خودیاری اغلب بیش از آنکه کمک کننده باشد، آسیب‌زننده است. نتایج یک پژوهش جدید نشان داده است کسانی که کتاب‌های خودیاری بیشتری می‌خوانند، سطح کورتیزول (هورمون استرس) بالاتری دارند و نشانه‌های بیشتری از افسردگی در آنها دیده می‌شود.

اعظم قاریان، روانشناس دراین‌باره می‌گوید: «متأسفانه در جامعه ما به‌اشتباه این تفکر غلط شکل گرفته است که این کتاب‌ها می‌توانند همان کاری را بکنند که یک روانکاو یا روانپزشک انجام می‌دهد. این افراد تصور می‌کنند که می‌توانند ضمن محفوظ نگاه داشتن اسرار خود بدون مراجعه به متخصص و در‌واقع به‌تنهایی از پس مشکلات روحی روانی خود با کمک این کتاب‌ها برآیند. البته شاید درصد بسیار کمی بتوانند از این طریق وضع بهتری پیدا کنند، اما تعداد آنها بسیار کم‌است و طبیعتا افرادی که به افسردگی حاد مبتلا هستند، هرگز با کتاب‌های خودیاری درمان نخواهند شد.»

این روانشناس در ادامه عنوان می‌کند: «انتقاد‌های جدی‌ای متوجه بسیاری از کتب خودیاری است. یکی از زننده‌ترین ویژگی‌های بسیاری از این کتاب‌ها، که باعث شده این سبک در نزد متخصصین از اعتبار بیفتد، ادعا‌های گزاف است، مثل این ادعا که محل درمان باید به حریم شخصی فرد و پرسه‌زنی در میان کتاب‌های خودیاری منتقل شود. مطابق دیدگاهی که در این کتاب‌ها ارائه می‌شود، اگر مشکلی در حریم خصوصی پیش‌آمده، مسئولش خود شخص است، حال‌آنکه کیفیت فضا و زندگی خصوصی هر فردی کاملا نشئت گرفته از زندگی اجتماعی او و تجربه‌اش در فضای عمومی است. نقد دیگری که شامل خیلی از کتاب‌های خودیاری می‌شود این است که تفاوت انسان‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد. نویسنده در اثر تجارب زندگی به یک سری دستورالعمل‌ها رسیده و همان‌ها را برای همه تجویز می‌کند. یک کتاب خودیاری خوب اگر تجویزی دارد، باید علاوه بر تجارب شخصی، تکیه بر آمار هم داشته باشد تا مشخص کند دستورالعمل‌ها واقعا چقدر تأثیر معنی‌دار بر زندگی افراد جامعه دارد؛ یا دست‌کم اگر نویسنده برای حرف‌هایش استناد به آمار و ارقام پیدا نکرد، درمورد ادعایش مطلق‌انگاری نداشته باشد. علاوه بر این، تعداد کمی از توصیه‌هایی که کتاب‌های خودیاری پیشنهاد می‌کنند به‌صورت علمی مورد آزمایش قرار گرفته‌اند، بنابراین اساسا نباید به راهکار‌های ارائه شده در این کتاب‌ها متکی بود.»

طبیعتا این قابل درک است که در دنیای پرشتاب امروز، میان بحران‌های شخصی، فشار‌های شغلی، تنهایی‌های مزمن، سردرگمی‌های هویتی و اضطراب‌های اقتصادی، بسیاری از انسان‌ها بیش از هر زمان دیگری به دنبال راهی برای رهایی، درمان یا حتی فقط فهمیدنِ خود هستند. در چنین جهانی، کتاب‌های خودیاری روانشناسی فقط کتاب‌هایی برای خواندن نیستند، بلکه به‌نوعی به دوست، مشاور و حتی نجات‌بخش تبدیل شده‌اند. این کتاب‌ها، با زبان ساده، وعده‌هایی بزرگ و اغلب همراه با داستان‌هایی الهام‌بخش، توانسته‌اند جای خود را در قفسه پرفروش‌ترین‌ها، چه در کتاب‌فروشی‌های فیزیکی و چه در پلتفرم‌های دیجیتال محکم کنند.

کتاب‌های خودیاری نمی‌توانند افسردگی بالینی و مزمن را درمان کنند

در این میان، افسردگی یکی از پرطرفدارترین موضوعات کتاب‌های خودیاری است. آنطور که پژوهشگران سلامت روان در تحلیل‌های رسانه‌ای خود مطرح کرده‌اند: «این کتاب‌ها معمولا بدون اینکه سراغ تحلیل ساختاری افسردگی بروند، صرفا یک سری راهکار و تدابیر عملی برای رهایی از افسردگی پیشنهاد می‌دهند. اما بیشتر این تدابیر سطحی و پیش پا افتاده‌اند؛ ممکن است بتوانند به بعضی از خوانندگان یاد بدهند از زندگی لذت بیشتری ببرند یا احساس بهتری به خودشان داشته باشند، اما نمی‌توانند افسردگی بالینی و مزمن را درمان کنند. حتی آن دسته از کتاب‌هایی که به یافته‌هایی از علوم مختلف، ازجمله روانشناسی، ژنتیک، و روانپزشکی اشاره می‌کنند هم نمی‌توانند جایگزین تشخیص و درمان افسردگی شوند.» (۱).

اما اگر این کتاب‌ها نمی‌توانند افسردگی و سایر مشکلات را درمان کنند، پس چرا اینقدر پرفروش و پرطرفدار هستند؟

واقعیت این است که کتاب‌های خودیاری روان‌شناسی، زبانی ساده و کاربردی دارند. برخلاف متون علمی آکادمیک یا آثار نظری دشوار، این کتاب‌ها با لحنی صمیمی، غیررسمی و اغلب شبیه مکالمه‌ای دوستانه نوشته می‌شوند. خواننده با خود فکر می‌کند که نویسنده دقیقا مشکل او را درک کرده و مستقیما با او در حال صحبت است. همین نزدیکی زبانی و سادگی بیان، باعث می‌شود مخاطب احساس کند فهمیده شده و درنتیجه تمایل بیشتری برای دنبال کردن راهکار‌های ارائه‌شده پیدا کند.

نکته مهم دیگر، وعده تغییر سریع و ملموس در زندگی است؛ بنابراین فرد تصور می‌کند، با خواندن و اجرای چند تکنیک ساده، می‌توان از وضعیت ناخوشایند فعلی به نقطه‌ای بسیار مطلوب رسید. حتی اگر در عمل این وعده‌ها چندان قابل تحقق نباشند، همین امیدواری اولیه، نیروی محرکه‌ای برای خرید و خواندن آنها می‌شود. مخاطب نه لزوما به دنبال حقیقت علمی، بلکه بیشتر به‌دنبال انگیزه، آرامش و توجیهی برای تلاش دوباره است. در دنیایی که درمان‌های روان‌درمانی گران، زمان‌بر و گاه غیرقابل دسترسی هستند، کتاب‌های خودیاری نقش جایگزینی مقرون‌به‌صرفه و در دسترس را ایفا می‌کنند. کسی که توانایی مراجعه منظم به یک روان‌درمانگر را ندارد، به سراغ کتابی می‌رود که در ظاهر همان توصیه‌ها را با هزینه‌ای بسیار کمتر و بدون قضاوت به او ارائه می‌دهد. این مسئله به‌ویژه در جوامعی با تابوی روان‌درمانی یا کمبود خدمات سلامت روان، نمود بیشتری دارد. ازطرفی نباید تأثیر رسانه‌ها و الگوریتم پلتفرم‌های دیجیتال را نادیده گرفت. این الگوریتم‌ها مرتبا کتاب‌هایی را پیشنهاد می‌دهند که در دسته خودیاری قرار دارند و به‌طور خاص روی موضوعاتی، چون عزت‌نفس، موفقیت، کاهش اضطراب، بهره‌وری و توسعه فردی تمرکز دارند. درنتیجه، کتاب‌های جدید این ژانر، باقدرت تبلیغاتی عظیمی وارد بازار می‌شوند و به‌سرعت به کتاب‌های پرفروش تبدیل می‌شوند.

این کتاب‌ها نباید جایگزین کامل مداخلات حرفه‌ای شوند

البته اغلب صاحب‌نظران براین باورند که این کتاب‌ها می‌تواند موجب ساده‌سازی مسائل پیچیده روانی شود. برای مثال، فردی که دچار افسردگی بالینی است، ممکن است به‌جای مراجعه به روان‌پزشک، صرفا به خواندن یک کتاب خودیاری بسنده کند و خوددرمانی نادرستی انجام دهد. یا اینکه با نرسیدن به نتایج وعده‌داده‌شده در کتاب، احساس گناه یا بی‌لیاقتی کند. بنابراین، علی‌رغم تمام فواید، این کتاب‌ها نباید جایگزین کامل مداخلات حرفه‌ای شوند. آنها ابزار‌هایی برای رشد هستند، نه درمان‌های قطعی.

گروهی از کارشناسان علوم رفتاری بر این باورند که اصلی‌ترین دلیل ناکارآمدی محتوای خودیاری، این است که برای تمامی آدم‌ها نسخه‌ای واحد می‌پیچد. وقتی پیش روانشناس یا مشاور می‌روید، او به صحبت‌هایتان گوش می‌دهد و با درنظرگرفتن همه جوانب، راه‌حل‌هایی متناسب با وضعیت خاص شما پیشنهاد می‌کند. درمقابل، وقتی کسی کتاب خودیاری می‌نویسد، هدفش این است که بیشترین فروش را داشته باشد. بنابراین، محتوای خودیاری اغلب بسیار سطحی و ساده‌انگارانه است و می‌کوشد با تشویق‌های بی‌معنی و دادن امید کاذب به مخاطب، رضایت او را جلب کند. به همین دلیل است که اغلب آدم‌ها می‌توانند با این کتاب‌ها ارتباط برقرار کنند و موقع خواندنشان حس خوبی دارند؛ اما در عمل هیچ استفاده‌ای از آنها نمی‌برند.

به‌طورکلی روش صنعت خودیاری این است که برای تمامی مشکلات روانی فرد، راه‌حل‌هایی ساده ارائه دهد. دلیل فروش بالای آن‌هم دقیقا همین است، اما اگر این وعده‌ها واقعی است، پس چرا بسیاری از افراد علیرغم مطالعه این کتاب‌ها هنوز درگیر سلامت روانشان هستند و تقاضا برای متخصصان این حوزه مدام در حال افزایش است؟ مشکل اینجاست که صحبت کردن درباره موضوعی به جدیت سلامت روان نیازمند تخصص است. اما درصد چشمگیری از نویسندگان این کتاب‌ها هیچ‌گونه صلاحیتی در این زمینه ندارند. روانشناسان این تخصص را دارند که علائم ظریف خاص هر فرد را تشخیص دهند و تفسیر کنند؛ اما کتاب‌های خودیاری این‌طور نیستند. به‌علاوه، اجرای برنامه‌های پیشنهادی این کتاب‌ها چندان هم آسان نیست. حتی ممکن است مخاطب برداشت اشتباهی از آنها بکند. البته همه کتاب‌های خودیاری را نباید به یک‌چشم دید. چون برخی از آنها مشروع و معتبر هستند؛ بااین‌حال بهتر است قبل از آغاز هر برنامه درمانی خودیاری با یک متخصص سلامت روان مشورت کرد.

نگاهی به ویژگی مشترک کتاب‌های خودیاری

اغلب کتاب‌های خودیاری دارای ویژگی مشترکی هستند. «اولین مشخصه این کتاب‌ها این است که حاوی انواع مختلفی از آزمون‌های روانپزشکی است و به خواننده کمک می‌کند تا میزان افسردگی خود را اندازه‌گیری کند. دومین مشخصه این است که تأثیر اجتماعی افسردگی شخص را برجسته می‌کند و به خواننده پیشنهاد می‌دهد که اهمیت حال خود را بر مبنای تأثیرش روی همسر، اطرافیان و همکارانش بسنجد. اما نویسندگان برخی از این کتاب‌ها خواننده را در یک معذوریت اخلاقی قرار داده و می‌گویند: «تلاش نکردن برای درمان افسردگی بر روی خانواده مستقیما تأثیر می‌گذارد.» و بعد هم راهکا‌رهای مشخص و متنوعی برای غلبه بر افسردگی ارائه می‌شود؛ راهکار‌هایی مثل روزمره‌نویسی، مراقبه، تحرک بدنی یوگا و ورزش، و یا وقت‌گذرانی با خانواده و دوستان نزدیک.» (۲)

خوددرمانی افسردگی

معمولا کتاب‌های خودیاری یک معضل روانی حاد مانند افسردگی را عادی‌سازی می‌کنند؛ گویی ادعا می‌کنند اگر مشکلی در این زمینه دارید فکر نکنید اتفاق خطیری برای شما افتاده است، کافی‌است سری به کتابفروشی محل بزنید و از دستورات کتاب‌های خودیاری پیروی کنید تا دوباره حس‌وحال خوبتان را بازیابید.

هرچند توصیه‌هایی که برخی از نویسندگان این کتاب‌ها ارائه می‌کنند مطابق روش‌های روانشناختی است و پایه علمی دارند، اما مشکل جای دیگری است. «پیش‌فرض ارائه این توصیه‌ها این است که بیمار افسرده می‌تواند صرفا از راه تمرین‌های ساده خوددرمانی بهبود یابد. این پیش‌فرض ساده‌انگارانه است و در آن یک بیماری پیچیده که در اثر ترکیبی از عوامل مختلف اجتماعی، سیاسی، تجربه زیسته، شیوه زندگی روزانه و ژنتیک به وجود می‌آید، در حد یک مشکل روزانه فروکاسته می‌شود. اغلب نویسندگان ژانر خودیاری تأثیر عوامل بیرونی بر شخص را نادیده می‌گیرند و آشوب خودساخته و بی‌دلیل درون شخص را باعث‌وبانی همه مشکلات او می‌دانند. به زبان دیگر، کتاب‌های خودیاری برای یک شخص کاملا سالم نوشته شده‌اند که در یک محیط ایده‌آل اجتماعی و خانوادگی زندگی می‌کند، بر شرایط زندگی‌اش و ذهنش و احساسش تسلط کامل دارد و کافی‌است قدری انرژی و انگیزه بگیرد که خود را تغییر دهد.» (۳)

با‌این‌حال، همه این توصیه‌ها عمومی هستند و فرض می‌کنند وضعیت شخص ربطی به طبقه و جایگاه اجتماعی‌اش ندارد. برهمین‌اساس، بسیاری از تمرین‌هایی که در این کتاب‌ها ارائه شده‌اند هم بر اساس یک ذهنیت دیگری نوشته شده که در آن فرد جدا از جامعه، کاملا منطقی و مسلط بر زندگی خویش است و خودش باید به داد خودش برسد. این گروه از نویسندگان مدام تأکید می‌کنند که باید میان افکار منطقی، واقع‌بینانه و عینی، و افکاری که غیرمنطقی، مخرب و بدون ریشه در واقعیت هستند تمیز داد. نویسندگان این ژانر می‌گویند: «ایراد‌های فکری که تو را افسرده می‌کنند را شناسایی کن و تغییر بده.» فرد در این رویکرد مقصر افسردگی‌اش است و کافی‌است خود را از احساسات بی‌منطق و آشفته و انتزاعی پاک کند که صبح‌ها شاداب از رختخواب بیرون بیاید. با چنین نگاهی، نه تنها فرد افسرده مسئول وضعیت خود است، بلکه به خاطر تأثیر منفی‌اش بر بقیه، یک معضل اجتماعی هم محسوب می‌شود.

نویسندگان ژانر خودیاری در آثار خود، افسردگی را یک عارضه شناخته‌شده با یک سری نشانه‌های مشخص و قابل‌اندازه‌گیری در نظر می‌گیرند. در کنار محدود کردن حوزه وسیع افسردگی، دومین مشکل این برخورد نشانه-‌محور این است که دلایل بروز افسردگی همواره مسکوت می‌مانند. با حذف بحث در مورد ریشه افسردگی، این نویسندگان درواقع راه‌های دیگر برای درمان این بیماری را هم حذف کرده و قید هر نوع تحلیل اجتماعی و تاریخی را می‌زنند.

کتاب‌های خودیاری اختلالات روانی را صرفا به گردن شخص می‌اندازند. با این تفاسیر، افسردگی امری خصوصی محسوب می‌شود و فرض بر آن است که مشکل در ذهن و روان شخص است؛ بنابراین بیشتر کتاب‌های خودیاری معتقدند اگر فرد افسرده شده، مشکل از خود اوست، نه از بیرون. حتما یک ضعف درونی دارد و حالا باید خودش وقت بگذارد و هزینه کند و با کمک ابزار خودیاری در قالب یک کتاب ساده و ارزان و در دسترس موظف است از این مکافات رها شود.

منبع: رسالت

پی‌نوشت‌ها:

۱-بریجید فیلیپ، پژوهشگر سلامت روان و علوم اجتماعی دردانشگاه موناش استرالیا

۲- همان

۳- همان

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر