کد مطلب: ۸۸۷۴۷۷
|
|
۲۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۹

عامل به آتش کشیده شدن سینما رکس به مثابه یک آنارشیست

عامل به آتش کشیده شدن سینما رکس به مثابه یک آنارشیست
درس نخوانده بود و بی هیچ شک و شبهه از «ایسم»‌های سیاسی بی‌خبر بود. اما گزاف نیست اگر او را شاگردِ بی‌استعدادِ مکتب پیامبران آنارشیسم مثل «پرودون» و «میخائیل باکونین» بنامیم.

به گزارش مجله خبری نگار، مهدی مالمیر طی یادداشتی در عصر ایران نوشت: ۲۸ مرداد که فرامی‌رسد، چیزی به سرعت ملخِ هواپیما‌های قدیمی در روزنامه‌ها و مجله‌ها و سایت‌های معتبر می‌گردد: رویدادی که در ۲۸مرداد ۱۳۳۲رخ نمود و نخست وزیر عزل و گوشه‌نشین شد و شاه با هیاهوی بسیار به تخت سلطنت بازگشت. ۲۵ سال بعد درست در همان روز ۲۸مرداد، اما باز واقعه‌ای رخ داد که آثار آن بر تاریخ معاصر ایران به هیچ رو کم نیست!

در ۲۸مرداد سال ۱۳۵۷شخصی به نام «حسین تکبعلی‌زاده» همراه با سه نفر از همپالکی‌هایش با شیشه‌های آبلیمو - منتها حاوی مواد آتش‌زا -سینما رکس آبادان را به آتش می‌کشند. از میان چهار جانی، فقط تکبعلی‌زاده جان سالم به در می‌برد تا در دادگاه انقلاب محاکمه شود.

خوش‌بختانه می‌شود فیلم کامل دادگاه سینما رکس را در «یوتیوپ» به تماشا نشست و کمی با روحیات و سکنات تکبعلی زاده به عنوان متهم ردیف نخست این جنایت بیشتر آشنا شد. (فیلم داستانی‌یی هم از روی کتاب سینما رکس ساخته شده که خود آن کتاب البته بیشتر از روی کتاب حمید رضا رئوفی است منتها دومی، چون به قلم یک روزنامه‌نگار و شسته و رفته است بیشتر دیده شده در حالی که حق تقدم را باید به کتاب اول داد.)

وقتی تکبعلی زاده در جایگاه متهم قرار می‌گیرد، جوانی را می‌بینید با قامتی نه چندان بلند، ۲۳ساله که سبیل روی ِ لب اش چهره اش را مس‌تر نشان می‌دهد، با هیکلی استخوانی و یقه‌ای که بنا به مُد آن روزگار باز است. چهره‌ای نه زشت نه زیبا! اما نه. بیشتر کریه به نظر می‌آید!

خودش را حسین و شهرت را تکبعلی زاده و فرزند علی معرفی می‌کند. زاده و بزرگ شدۀ محلۀ «احمدآباد» در آبادان. شش کلاس درس خوانده بود و سواد درست و درمانی نداشت. از خانواده‌ای گسیخته می‌آمد. پدرش را زود از دست داده بود و مادر هم گویا ازدواج کرد بود و... شغل: جوشکاری، اما در لابه لای صحبت‌ها می‌گوید: همه کار کرده‌ام؛ از مکانیکی تا دزدی و خرده‌فروشی مواد.

دوره‌ای گرفتار مصرف هرویین بوده، زمانی اسیر حشیش و مصرف الکل و در دوره‌های متناوب ترک و درگیری دوباره با مواد به سر می‌برده است. سابقه چاقوکشی، درگیری و زندان را هم در کارنامه پربار خود طی تنها ۲۳ سال زندگی داشته است.

وقتی پرسش‌های قاضی دادگاه، رگبارگونه بر سر او می‌بارد، گهگاه کلافه می‌شود، خطوط چهره‌اش در هم می‌رود و چین‌های پیشانی‌اش بیشتر می‌شود. لحن سخن گفتن او مثل کاراکتر‌های «فیلمفارسی» در کافه‌هاست و انگار در سکانسی از فیلمفارسی در کافه‌ای پیش از درگیری بر سرِ فلان رقاصه کاباره به یک‌باره به جایگاه متهم وارد شده و قصه‌ای می‌گوید از روز جنایت و هم‌دستان! آخر حسین به سینما رفتن علاقه فراوان داشت!

در خلال پرسش و پاسخ، لحظه‌ای از پا می‌افتد، روی زمین چُندک می‌نشیند و گوش بخوابانید، صدایی شبیه ناله یا مویه از گلوی او بیرون می‌آید!

انگار بر قبر حسین تکبعلی‌زاده‌یی که پیش از روز ۲۸ مرداد ۵۷بوده زاری می‌کند. تا پیش از آن احتمالا طرفِ سلام علیک چند همسایه و بچه محل و چند لات و لوت شبیه خودش بوده، اما از روز ۲۹مرداد سال ۵۷ هفت رخت سرخِ جنایت‌کاری را می‌پوشد که خون صد‌ها مردم بی‌گناهِ از همه جا بی خبر، دامن او را رنگین کرده است.

تکبعلی‌زاده، اما چشمان خود را باور ندارد! هیچ فکر نمی‌کرد آتش‌زدن سینما و بسته شدن در‌های سالن نمایش فیلم چنین فاجعه هول‌آوری را به بار آورد! در توجیه کار خود می‌گوید: «ما تا به حال تجربه چنین کار‌هایی را نداشتیم و نمی‌دانستیم کارمان به کجا می‌کشد (نقل به مضمون).»

درس نخوانده بود و بی هیچ شک و شبهه از «ایسم»‌های سیاسی بی‌خبر بود. اما گزاف نیست اگر او را شاگردِ بی‌استعدادِ مکتب پیامبران آنارشیسم مثل «پرودون» و «میخائیل باکونین» بنامیم.

«آنارشی» به صورت افواهی به هرج‌ومرج طلب ترجمه شده حال آن که آنارشیست‌ها هرج‌ومرج طلب نیستند بلکه با هر گونه اقتدار چه از جانب قدرت سیاسی و چه خانواده و چه حزب و سندیکا مخالفت می‌ورزند و ضد هر نهاد و ساختارند.

آنارشیست‌ها روش‌های دیگری برای مبارزه باب کردند. برای آنارشیست‌ها روش‌های مبارزه‌ای مثل اعتصاب و بسیج سیاسی از طریق حزب، وقت به دور افکندن بود. از این رو بر این باور بودند که برای مبارزه فقط یک آرمان و یک «جرقه» کافی است تا همه چیز دیگرگون شود.

برای آنارشیست‌ها هر گونه بلوایی (مثلا بر سر گرانی نان و گوشت و دست‌مزد ونظایر اینها) نوید روز‌های خوش می‌داد و جام‌هاشان را به هم می‌زدند که خوشا! سرانجام همان شرر که می‌خواستیم و زمینه برای آرمان‌های ما مساعد شده!

آنها به نقشه و برنامه هم اعتقادی نداشتند. هر کاری که جرقه‌ای بیافریند (هر چه می‌خواهد باشد)، راه انقلاب و دگرگونی را هموار خواهد ساخت.

حسین تکبعلی زاده به همراه دوستان خود به دنبال جرقه‌ای بودند تا حرکتی در میان توده برانگیزند، اما جرقه آنها به آتش مهیبی انجامید که در لهیب آن صد‌ها زن و مرد و کودک در چند دقیقه به معنای واقعی کلمه جزغاله شدند.

در طول بازداشت، همه، چه بازپُرس‌ها چه افراد دخیل در پرونده از ناراحتی وجدان و پشیمانی متهم ردیف اول آتش سوزی سینما رکس گفتند، اما نمی‌دانیم بچه احمدآباد آبادان در آن روز‌ها چند بار آرزوی مرگ کرده بود.

در جایگاه آدمی مثل او مرگ می‌توانست لطف بزرگی باشد و در نهایت چندی پس ازپایان گرفتن دادگاه به جوخه آتش سپرده شد. احتمالا بهترین هدیۀ زندگی او همان مرگ بود، چون بار سنگین ناراحتی وجدان را از شانه انداخت.

در مرگ بچۀ آبادان، هیچ آبادانی و هیچ ایرانی دیگری اشکی نریخت! اگرچه او خود یکی از هزاران قربانی لاطائلات آنارشیست‌ها بود.

منبع: ایسنا
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر