به گزارش مجله خبری نگار، این مطالعه جدید که توسط دکتر یک بوبانگ تحت نظارت پروفسور کلر گیلان انجام شد، میتواند به طور قابل توجهی رشد شخصی و روشهای درمان بالینی برای اختلالات اجباری مانند اختلال وسواس فکری عملی، اعتیاد و اختلالات خوردن را بهبود بخشد.
این مطالعه به بررسی مکانیسمهایی میپردازد که شکل گیری عادات در مغز را کنترل میکنند. او توضیح میدهد که عادتها با تعامل دو سیستم مغزی مختلف شکل میگیرند: اولی پاسخهای خودکار به محرکهای آشنا را تحریک میکند، در حالی که دومی کنترل هدف گرا را امکان پذیر میکند.
به عنوان مثال، وقتی به دلیل کسالت رسانههای اجتماعی را مرور میکنیم، این یک پاسخ خودکار است. وقتی تصمیم میگیریم تلفن را برداریم تا روی کار تمرکز کنیم، از کنترل هدف گرا استفاده میکنیم.
مشکل این است که عدم تعادل بین این دو سیستم میتواند منجر به رفتارهای ناخواسته یا حتی اختلالات عملی شود. این مطالعه نشان داد که عادات، چه خوب و چه بد، زمانی شکل میگیرند که پاسخهای خودکار بر توانایی کنترل آگاهانه غلبه میکنند. این درک درستی از چگونگی استفاده از این پویایی برای تغییر دائمی عادات را باز میکند.
تیم تحقیقاتی خاطرنشان کرد که تکرار و تقویت عناصر کلیدی در شکل گیری عادتها هستند. هرچه بیشتر یک رفتار خاص را تکرار کنیم، ارتباط بین محرکها و پاسخها در مغز بیشتر میشود و رفتار را خودکارتر میکند. علاوه بر این، پاداش مرتبط با رفتار احتمال تکرار آن را افزایش میدهد، یعنی وقتی فردی برای انجام یک رفتار خاص پاداش دریافت میکند، مغز او آن رفتار را با احساس خوب حاصل از پاداش مرتبط میکند و باعث میشود تمایل بیشتری به تکرار آن رفتار در آینده داشته باشد؛ بنابراین، میتوان از همین مکانیسم برای ایجاد تغییر در عادات قدیمی یا معرفی عادات جدید استفاده کرد. به عنوان مثال، اگر میخواهید عادت جدیدی مانند ورزش را در پیش بگیرید، میتوانید بعد از هر بار ورزش کردن به خود پاداش دهید (به عنوان مثال، با خوردن وعده غذایی که دوست دارید یا انجام کاری سرگرم کننده)، که مغز شما را تشویق میکند تا ورزش را با یک احساس مثبت مرتبط کند و شانس شما را برای تکرار مداوم این رفتار افزایش میدهد.
محیط نیز نقش محوری در تأثیرگذاری بر عادات دارد. اگر محیط از عادات خوب (مانند قرار دادن وسایل ورزشی در نزدیکی و به راحتی در خانه شما) پشتیبانی کند و عواملی را که منجر به عادتهای بد میشود (مانند حذف محرکهای منفی) کاهش دهد، این امر به بهبود رفتارهای شخصی و ترویج عادات سالم کمک میکند.
این مطالعه همچنین استراتژیهای عملی برای استفاده از این چارچوب در زندگی روزمره و درمان بالینی ارائه میدهد، از جمله استفاده از "اهداف اجرا" - برنامههای خاص برای اقدام در موقعیتهای خاص - و همچنین تکنیکهای درمانی مانند درمان معکوس کردن عادت و تحریک مغز.
گیلان توضیح میدهد که درک روشی که مغز عادات را شکل میدهد میتواند به طراحی کمپینهای بهداشتی موثرتر مانند تشویق فعالیت بدنی منظم یا کاهش مصرف قند کمک کند. شخصی سازی درمان برای افراد با توجه به نیازهای عصبی خاص آنها نیز ممکن است اثربخشی مداخلات درمانی را افزایش دهد.
این مطالعه در مجله Trends in Cognitive Sciences منتشر شده است.
منبع: مدیکال اکسپرس