کد مطلب: ۶۶۰۴۰۹
۳۰ تير ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۱

نسل جدید با «دیاسپورای فرهنگی»؟! شوق افراطی به دیده شدن

«نسل عجیب» توصیفی است که اغلب خانواده‌ها یا نهاد‌های سیاستگذار از نسل نوجوان دارند؛ نسلی که با کلیشه‌های ذهنی بزرگسالان تطابق ندارد بنابراین در نگاه آنان عجیب به نظر می‌رسد. نسلی که بیش از خانواده و مدرسه، از فضای مجازی و رسانه‌های اجتماعی و همسالان خود کسب هویت می‌کند.

به گزارش مجله خبری نگار، «نسل عجیب» توصیفی است که اغلب خانواده‌ها یا نهاد‌های سیاستگذار از نسل نوجوان دارند؛ نسلی که با کلیشه‌های ذهنی بزرگسالان تطابق ندارد بنابراین در نگاه آنان عجیب به نظر می‌رسد. نسلی که بیش از خانواده و مدرسه، از فضای مجازی و رسانه‌های اجتماعی و همسالان خود کسب هویت می‌کند. شناخت این هویت می‌تواند ما را به درک و فهم این نسل نوپدید برساند تا از این طریق، قدرت برنامه‌ریزی فرهنگی و در صورت لزوم حتی قدرت جهت‌دهی آنان را داشته باشیم. به این منظور، دراین گفتار تلاش شده «سبک زندگی و هویت نوجوان ایرانی» مورد مداقه قرار گیرد.

نسل جدید با «دیاسپورای فرهنگی»؟! شوق افراطی به دیده شدن

نوجوانی؛ سازه‌ای مدرن در جامعه ایران

نوجوانی چرخه‌ای از زندگی است که یک وجه «زیستی» و یک وجه «رفتاری» دارد که وجه رفتاری نوجوانی در جامعه‌شناسی مورد بحث قرار می‌گیرد. مفهوم «نوجوانی» ماحصل رشد علوم‌اجتماعی غرب‌محور و اروپامحور در کشور ماست؛ ازاین رو، سازه‌ای مدرن بشمار می‌رود که مرزبندی آن با دیگر برهه‌های زندگی چندان شفاف نیست.

مفهوم «نوجوانی» که اکنون به مفهومی‌جهانی بدل شده، تقریباً دو دهه است که به واسطه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مفهومی‌پربسامد در ادبیات علوم‌اجتماعی ما شده است و رسانه‌های مدرن توانسته‌اند فهم و فرهنگ و فضای جدیدی را برای مفهوم نوجوانی ایجاد کنند چنانکه اکنون نوجوانان برای خود به طبقه‌ای خاص بدل شده‌اند و به هویت مشترک رسیده‌اند و متعاقب آن، اشتراک زبانی و اشتراک حسی یافته‌اند و این «ما» بودگی نوجوانان، حتی در طبقه متوسط کلان‌شهر‌ها هم پدیده جدیدی است.

دیاسپورای فرهنگی نسل نوجوان

در ایران پدیده نوجوان نوسان بسیاری دارد؛ درحالی که هنوز در برخی مناطق، پدیده نوجوانی هویت نیافته است. درعوض در برخی از نقاط کشور آن‌قدر پدیده نوجوانی پررنگ و تشدید شده است که حتی می‌توان مدعی شد شاهد نوعی «دیاسپورای فرهنگی» هستیم. بویژه در نقاط برخوردارتر اقتصادی، نوجوان ایرانی شباهت‌هایی با نوجوانان خارج از کشور و نوجوانان جامعه نئولیبرال پیدا کرده است. چنان‌که گاه به نظر می‌رسد که این طبقه از نوجوان ایرانی با هویت و فرهنگ و خاص‌بودگی داخلی پیوندی ندارد. این امر، موجب نگرانی خانواده‌ها و حتی گفتمان‌های رسمی‌شده است. ازاین رو است که از اصطلاح «دیاسپورای فرهنگی» استفاده می‌کنم؛ چون هویت برخی نوجوانان ایرانی گاه آنچنان با نماد‌های فرهنگی خارجی در آمیخته که به نظر می‌رسد او از عناصر فرهنگی خویش گسسته است و گویا شاهد نوجوانانی هستیم که اگرچه جلای وطن نکرده‌اند، اما در تعریف وطن فرضی‌شان، عناصر جهان‌وطن بسیاری وجود دارد.
در مواجهه با پدیده جدید نوجوان ایرانی، دو نوع رویکرد وجود دارد؛ یک رویکرد با نگاه از بالا به پایین و «سیاستگذارانه» است و رویکرد دیگر، همدلانه و با نگاه یک «مفسر فرهنگ» است که شخصیت نوجوان را درک می‌کند و به تحلیل آن می‌پردازد. البته در این بین، یک نگاه بینابینی هم وجود دارد.

اضطراب جاماندگی در نوجوانان

رسانه‌های اجتماعی به دلیل جذابیت‌های‌شان، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل دادن به هویت نوجوان ایرانی دارند. چنین نوجوانی، «ایرانی» که می‌سازد متفاوت از ایران مدنظر خانواده، مدرسه، رسانه و سیاستگذار است؛ گرچه همپوشانی‌هایی دارد، اما تفاوت‌های آشکاری با خوانش رسمی‌از ایران و فرهنگ رسمی‌دارد. به این‌اعتبار، من به‌عنوان یک جامعه‌شناس می‌توانم مدعی باشم که میان جامعه و نوجوان ایرانی شکافی شکل گرفته است.

شبکه‌های اجتماعی با نمایش سبک زندگی‌های ساختگی و پر زرق و برق، در نوجوان نوعی «احساس جاماندگی» و اضطراب ناشی از آن را بوجود می‌آورند. چنان‌که امروزه اغلب نوجوانان نگران هستند که از هویت اصیل فردی و جمعی خود جا بمانند و این امر نوعی احساس حقارت را می‌تواند در آنان شکل دهد که به بخشی از هویت نوجوان بدل شود. حال برای جبران این حس جاماندگی، آنان «میل افراطی به دیده شدن» پیدا می‌کنند و اغلب به کار‌هایی دست می‌زنند که جلوه بصری داشته باشد. به همین دلیل «بلاگری» شغل محبوب بسیاری از آنان شده است؛ و حتی اگر در مشاغل سنتی قرار بگیرند باز میل به دیده شدن، آنان را به سمت پدیده‌هایی، چون پزشک بلاگر یا معلم بلاگر و... هدایت می‌کند؛ چرا که فضای مجازی می‌تواند خلأ ارتباط خشک و سلسله مراتبی و نبود همدلی در خانواده و مدرسه را التیام بخشد.

البته همه این شرایط باعث شکل‌گرفتن نقاط مثبتی در هویت نوجوان ایرانی هم شده است؛ از جمله اینکه همدل‌اند، جهان‌وطن هستند، معنویت عمیق‌تری دارند. اما نباید از این واقعیت غافل شد که وجوه منفی در حال رخنه کردن در هویت برخی نوجوانان ما ست.

نسل نوجوان با هویت جمعی سیال

هویتی که در نوجوان ایرانی در حال شکل‌گیری است به دلیل تأثیرپذیری از رسانه‌های اجتماعی و فضای مجازی چنان سیال شده که گاه به نظر می‌رسد تکه‌هایش قابل اتصال به هم نیستند و این «ما» یی که در نوجوانان در حال شکل‌گیری است، برای ما به عنوان خانواده یا مدرسه و جامعه و سیاستگذار قابل کنترل نیست و این مای ایرانی که از هویت سیالی برخوردار است در آینده به عنوان هویت ملی قلمداد می‌شود.

در ایران، خاص‌بودگی این مسأله، بارزتر است بنابراین سیاستگذاری با نگاه از بالا به پایین یا حتی نگاه همدلانه صرف نمی‌تواند شکاف بین هویت نوجوانان و جامعه را ترمیم کند. این هویت جمعی سیال و بریکولاژگونه (هم‌پیوندی) گاه حتی برای خود نوجوان هم قابل هضم نیست و هویت جمعی و ملی آنان که درحال جا افتادن است هم برای بزرگسالان و هم نهاد‌های مرتبط قابل درک نیست.

نوجوان ایرانی به دلیل تعریف متفاوتی که از ایران دارد و شکاف میان تعریف او با تعریفی که جامعه و حاکمیت از ایران دارد به «دیاسپورای فرهنگی» بدل شده است.

او که نسل آینده ایران خواهد بود این ویژگی‌ها را به نسل‌های بعد منتقل می‌کند و این شکاف می‌تواند به آسیبی برای هویت ملی ما بدل شود.

پیمایش‌هایی که در سال‌های اخیر درباره نوجوانان انجام شده، این هشدار را به ما می‌دهد که امروز نیاز داریم برای ایجاد «حس تعلق در نوجوانان» برنامه‌ریزی‌های منسجم و هدفمندی داشته باشیم و به این منظور باید برای ارتقای آگاهی و آینده شغلی‌شان برنامه‌ریزی کنیم چنانکه از حس رهاشدگی فاصله بگیرند و بتواند سبک زندگی، خواسته‌ها و آرزو‌ها و تعریف وطن را برای خود بسازند؛ بنابراین همگرایی بین نسل نوجوان و ساختار‌های حاکم باید دو طرفه باشد و یکی موظف به نزدیک شدن به تعاریف دیگری نیست.

چرا «بلاگری» شغل محبوب نوجوانان است؟

شبکه‌های اجتماعی با نمایش سبک زندگی‌های ساختگی و پر زرق و برق، در نوجوان نوعی «احساس جاماندگی» و اضطراب ناشی از آن را بوجود می‌آورند چنانکه امروزه اغلب نوجوانان نگران هستند که از هویت اصیل فردی و جمعی خود جابمانند و این امر نوعی احساس حقارت را می‌تواند در آنان شکل دهد که به بخشی از هویت نوجوان بدل شود. حال برای جبران این حس جاماندگی، آنان «میل افراطی به دیده شدن» پیدا می‌کنند و اغلب به کار‌هایی دست می‌زنند که جلوه بصری داشته باشد. به همین دلیل «بلاگری» شغل محبوب بسیاری از آنان شده است؛ و حتی اگر در مشاغل سنتی قرار بگیرند باز میل به دیده شدن، آنان را به سمت پدیده‌هایی، چون پزشک بلاگر یا معلم بلاگر و... هدایت می‌کند؛ چرا که فضای مجازی می‌تواند خلأ ارتباط خشک و سلسله مراتبی و نبود همدلی در خانواده و مدرسه را التیام بخشد.

منبع: ایران- دکتر محمدسعید ذکایی(استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه‌طباطبایی)

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر