به گزارش مجله خبری نگار، بسیاری از کتابها را میخوانیم که سرگرم شویم، اما در دنیای امروز که سرگرمیهای فراوانی وجود دارد در بیشتر اوقات سراغ کتاب میرویم تا علاوه بر سرگرمی و حس کردن لذت شیرین مطالعه، چیزهایی را یاد بگیریم و در زندگی مان به کار ببندیم. اما افسوس آن چه از ایده ها، روش ها، مقایسهها و آمارهای کتابها خوانده ایم در بیشتر اوقات فرار هستند و چند وقت بعد که سراغ شان میرویم از خاطرمان رفته اند. برای همین ممکن است حس کنیم که بابت وقت مان ضرر کرده ایم و آن چه خوانده ایم برای مان کاربرد نداشته است. حسی که میتواند اشتباه باشد، چون در هر حال همیشه بخشی از ایدهها و رویکردهای یک اثر در ناخودآگاه ما ثبت میشود و حتی اگر به درستی به یاد نیاوریمش، اما در بزنگاههای حساس زندگی برای مان کاربرد پیدا میکند. اما هرچه محتوایی را بهتر به خاطر بسپاریم، میتوانیم خودآگاه و دقیقتر به آن رجوع کنیم و کمک بگیریم. برای همین حالا که همه از چرایی مطالعه آگاهیم، بد نیست درباره چگونگی آن بیشتر بدانیم. در این پرونده ما مرور چند تکنیک، بهتر به خاطر سپردن محتوای کتابها را یاد میگیریم.
لازم نیست کتابهای زیادی را بخوانیم؛ در عوض میتوانیم گزیده بخوانیم تا آن چه را میخوانیم با طمانینه و حوصله باشد. پس موقع انتخاب کتاب سراغ مقدمه، فهرست، پیشگفتار و ... برویم تا ببینیم موضوع کتاب دغدغه مان هست یا نه؟ کنجکاوی مان را تحریک میکند یا نه؟ خواندنی و جذاب است یا نه؟ شاید بد نباشد به صورت تصادفی چند صفحه از ابتدا، وسط و انتهای کتاب را بخوانیم و اگر انتخابش کردیم کمی به خودمان فرصت دهیم تا مطمئن شویم محتوا، نثر، ایده اصلی و... برای ما مفید و مناسب است یا نه؟ کتابی که از جنبههای مختلف با دقت انتخاب شده باشد میتواند به خوبی به خاطر سپرده شود. حتی میتوانیم خلاصه نویسی اش کنیم و در بازههای مختلف سراغش برویم تا چکیده اش را بخوانیم و تا فایلهای کتاب از داخل حافظه مان بیرون کشیده شوند.
بخش زیادی از مسیر به خاطر سپردن محتوای کتابهایی که میخوانیم مربوط به انتخاب دقیق یک اثر است. در بخش قبل درباره نسبت محتوای یک کتاب با کنجکاوی و دغدغه های مان گفتیم؛ درکنار این موضوع، یکی دیگر از راههایی که باعث ماندگار مفاهیم یک کتاب در ذهن ما میشود کاربردی و در عین حال جذاب بودن آن است. هر چقدر محتوای کتاب با زندگی روزمره ما، آن چه در قبال خودمان، خانواده و جامعه مان انجام میدهیم ارتباط بیشتری داشته باشد بهتر وارد رفتار و شئون مختلف زندگی مان شده و در خاطرمان ماندگار میشود. یک نکته مهم در این رابطه آن است که وقتی حس کنیم کتابی برای ما کاربردی است حین خواندنش تمرکز بیشتری هم داریم و آن را با دیگرانی که مثل ما هستند هم در میان میگذاریم و هر کدام از اینها در ماندگار شدن محتوایش برای ما موثر است.
گفتیم که یک کتاب باید به کنجکاوی و دغدغههای ما پاسخ دهد، جذاب و در عین حال کاربردی باشد. با این اوصاف زمان کمی برای مطالعه همه کتابهای خوب و به درد بخور داریم و حیف است که اسیر یکسری فهرستها مثل «صد کتابی که باید قبل از مرگ خواند» و... بشویم. کتابها باید براساس نیازهای ما انتخاب شوند تا پازل ذهن و شخصیت ما را با محتوای شان تکمیل کنند و اثرگذار باشند، برای همین فهرستهای کلیشهای مثل «۱۰ کتاب برای اعتماد به نفس»، «۱۰ رمان عاشقانه برتر» و... نمیتواند به ما عمق بدهد و در نتیجه محتوای شان ماندگار نمیشود.
از دوران درس و دانشگاه، بارها و بارها درباره اهمیت خلاصه نویسی شنیده ایم. اما وقتی کتاب را برای خودمان و نه نمره بیشتر خلاصه میکنیم، در حقیقت جنبههایی که به ذهن ما جهت میدهد و کنجکاوی مان را اغنا میکند را مجزا کرده ایم. خلاصه نویسی چند سطح دارد، از خط کشیدن زیر محتوا، یا خلاصه کردن حین خواندن یا بعد از آن، حتی نوشتن نظر موافق و مخالف در گوشه کنار کتاب. برای این که یک کتاب ردپایی در ذهن ما بگذارد باید خودمان، دیدگاه های مان و... را در آن پیدا کنیم، در مقابل محتوا منفعل نباشیم و موضع بگیریم. حتی میتوان گاهی خلاصه نویسی را به شکل موضوعی جلو برد. به طور مثال یک دفترچه برای موضوعی خاص داشته باشیم که محتوایش از کتابهای مختلف جمع آوری شده تا خود موضوع از جنبههای مختلف قابل دسترس باشد.
هر وقت کتابی را خواندیم به چند سوال مهم پاسخ دهیم و گوشهای از کتاب یا در یک دفترچه بنویسیم. ایدههای اصلی کتاب چه بود؟ دیدگاهش از چه موضوعی حمایت و چه رویکردی را نقد میکرد؟ موافقان و مخالفان این دیدگاه چه کسانی هستند؟ خواندن این کتاب چه فایدهای داشت؟ با چه بخشهایی از محتوا مخالف بودیم؟ چطور میتوان کتاب را برای یک دوست تعریف کرد؟ و... هر چند وقت یک بار میتوانیم پاسخ مان به این سوالات را مرور کنیم تا از محتوای کتابها دور نشویم.
گاهی میتوانیم برای آن که در یک حوزه خاص تسلط داشته باشیم سراغ مطالعه موضوعی برویم. ما برای تسلط به موضوعات نیازی به حفظ کردن شان به سبک درسهای شب امتحانی نداریم. بلکه لازم است ذهن مان را در خصوص یک موضوع ورز دهیم، کتابهای موافق و مخالف درباره یک موضوع را بخوانیم تا به درکی همه جانبه و دسته بندی شده از آن برسیم. در این حالت است که روی مفاهیم مسلطیم به جای آن که حفظ شان کرده باشیم و میتوانیم بهتر از آنها استفاده کنیم.
این که یک کتاب، خلاصه نویسی هایش، نسخه صوتی اش و... را دوباره بخوانیم و بشنویم تا محتوایش را مرور کنیم یک بحث است؛ اما گاهی لازم است با عبور از تجربیات مختلف زندگی، با درکی تازه از شرایط فردی، اجتماعی و بعد از مرور دستاوردهای تازه دنیا، سراغ یک موضوع برویم تا آن را با نگاهی تازه مرور کنیم و به شکل بهتری از محتوا برسیم. دوباره خواندن همیشه برای تثبیت آن چه بلد بودیم نیست و در بسیاری از اوقات میتواند به ما شناخت بهتر و حتی متفاوتی بدهد.
لذت مطالعه گروهی و بحث درباره آن چه خوانده ایم فراتر از مطالعه فردی است. هر وقت چیزی که خوانده ایم را برای دیگران توضیح میدهیم جنبههای دیگری از آن را کشف میکنیم و از طرفی زاویه دید دیگران هم نظر ما را در ترازوی نقد قرار میدهد. غیر از همه این ها، مطالعه گروهی باعث میشود شوق بیشتری برای آموختن داشته باشیم. البته که منظور از مطالعه گروهی این نیست که دورهم جمع شویم و کتاب را از رو بخوانیم، بلکه باید کتاب را خوانده باشیم و در دورهمی محتوایش را به بحث بگذاریم.
گاهی جمعی را که با آنها محتوایی را به بحث بگذاریم سراغ نداریم، اما اپلیکیشنهای کتابخوانی، فرومها و اتاقهای گفت وگوی زیادی هستند که در آن مخاطبان حرفهای و آماتور درباره کتابی نظر داده اند، آن را نقد کرده اند، بخشهای جالبش را انتخاب کرده اند و... اگر در زمان و مکان مناسب و با حوصله کتابی را خوانده باشیم، چند وقت بعد با مراجعه به نظرات دیگران میتوانیم تا حد زیادی محتوا را در ذهن مان تثبیت کنیم.
گاهی میتوانیم در زمان خوب مطالعه کنیم و در زمانهای مرده مثل زمانی که در اتوبوس، مترو و تاکسی هستیم بخشهای جذابی از کتاب را مرور کنیم. برای این کار کافی است به روشهایی که قبلاً گفته شد کتاب را خلاصه کرده باشیم، به چند سوال مهم درباره آن پاسخ داده باشیم و اینها را ضبط کنیم تا بعدها گوش کنیم.
متاسفانه در نظام آموزشی ما تا سالها نمره خوب گرفتن دلیل بر درس خواندن بود و به این که یک دانش آموز چه درکی از مباحث داشته اهمیتی داده نمیشد. برای همین حتی ریاضی را هم مثل تاریخ میخواندیم و اهل این که چند گام را برای حل یک مسئله شخصی، درسی یا کاری طی کنیم نبودیم. برای همین عادت داریم بعد از درس و دانشگاه هم همین طور مطالعه کنیم. کمتر در مدارس و دانشگاه مباحث به بحث گذاشته میشد. کار عملی و پژوهشی که در کمترین حد بود. خوشبختانه مدت هاست برخی از این نواقص آموزشی در کشور ما رفع شده. اما هنوز در رفتار بسیاری از ما وجود دارد. برای همین حین مطالعه به روابط عناصر موجود در یک موضوع به ویژه چرایی و چگونگیها اهمیت نمیدهیم. دنبال درک استدلالها نیستیم و در مواقعی هم دربرابر عنوان نویسنده مرعوبیم و فراموش میکنیم ممکن است او هم نظر اشتباهی داشته باشد. همه این اشتباهات ما را از یک مطالعه عمیق، کاربردی و در عین حال ماندگار که بتوان ردپایش را در زندگی روزمره پیدا کرد دور میکند.
در شروع هر مطالعه کمی به عقب برگردیم و مرور کنیم چه خوانده ایم. به خاطر داشته باشیم بسیاری از اوقات مطالعه در ناخودآگاه ما اثر میگذارد. لازم نیست در یک بحث کاری، حین تربیت فرزند و... مدام دنبال ارائه منبع از آثار برجسته باشیم، چون این کار صرفاً تظاهر به دانایی است، کافی است حرف درست را بگوییم حتی اگر ندانیم آن را چه زمانی و کجا خوانده ایم.
منبع: خراسان