به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات زن ۳۲ سالهای است که برای شکایت از همسرش وارد مرکز انتظامی شده بود. او درباره سرگذشت دردناک خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین دختر خانوادهام هستم و تنها یک برادر دارم. پدرم که غدههای خوش خیم سرطانی دارد، موادمخدر سنتی مصرف میکرد و من هم از همان دوران کودکی که در نیشابور زندگی میکردم فقط با شیره و تریاک آشنا بودم. بعد از مهاجرت به مشهد، به مدرسه رفتم و تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل کردم ولی در خانواده ما کسی به تحصیل دختران اهمیت نمیداد؛ به همین خاطر من هم درس و مدرسه را رها کردم و خانه نشین شدم. سال ۹۴ بود که زن همسایه مرا برای پسرش خواستگاری کرد.
«قدیر» یک بار ازدواج کرده بود، اما همسرش در دوران نامزدی به خاطر اعتیاد «قدیر» از او جدا شده بود؛ ولی ما از علت جدایی آنها اطلاعی نداشتیم. در عین حال من به پیشنهاد مادرم که با زن همسایه معاشرت داشت با «قدیر» ازدواج کردم و ۲ سال بعد هم زندگی مشترکمان در حالی آغاز شد که «قدیر» بساط مصرف مواد مخدر را پهن کرد. طولی نکشید که به شیشه و کریستال و هروئین آلوده شد و این گونه من و ۲ فرزند خردسالم نیز در مسیر تباهی قرارگرفتیم. حالا دیگر شوهرم سرکار هم نمیرفت. از سوی دیگر من هم به پیشنهاد زنی که با او ارتباط داشتم به مصرف کریستال روی آوردم چرا که او استفاده از کریستال را برای تسکین درد دندان به من پیشنهاد کرد و من بعد از یک هفته فهمیدم که به مواد مخدر صنعتی آلوده شده ام. بعد ازا ین ماجرا و برای آن که کسی در جریان اعتیادم قرارنگیرد، به همراه همسرم به نیشابور مهاجرت کردیم. آن جا همسرم یکی از فرزندانم را با خود به جمع آوری ضایعات میبرد و من هم با فرزند کوچک ترم به گدایی مقابل بانکها میپرداختم تا از دلسوزی مردم در فصل سرما برای تهیه مواد مخدر بهره بگیرم. با وجود این نتوانستیم اجاره منزلمان را بپردازیم و صاحبخانه از طریق قانونی لوازم ما را بیرون ریخت.
در این شرایط رسانهها به سراغ ما آمدند و خیلی زود ماجرای اعتیاد و نداشتن سرپناه ما در رسانههای داخلی و خارجی پیچید. با انتشار این اخبار، کارشناسان بهزیستی مرا به مرکز ترک اعتیاد معرفی کردند و فرزندانم نیز تحت پوشش قرارگرفتند ولی بعد از ترک اعتیاد وقتی از بهزیستی بیرون آمدم، دوباره به سراغ مواد مخدر رفتم و این بار دستگیر شدم که دوباره به مرکز ترک اعتیاد اجباری منتقل شدم و بازهم قراربود فرزندانم در بهزیستی نگهداری شوند که این بار خانواده «قدیر» نگذاشتند و فرزندانم را به منزل خودشان بردند. در این مدت خانواده من اصرار داشتند که از همسرم طلاق بگیرم ولی من به خاطر فرزندانم نمیتوانستم عاطفه و مهر مادری را زیر پا بگذارم؛ این بود که با خانواده خودم قطع ارتباط کردم ولی در این میان همسرم نیز اعتیادش را کنار گذاشت و من خودم در یک مرکز شست وشوی پرده و ملحفه کار میکردم تا هزینههای زندگی را تامین کنم، اما شوهرم نه تنها مخارج زندگی را نمیداد بلکه مرا کتک هم میزد.
خلاصه آخرین باری که به مرکز ترک اعتیاد رفتم مادرم از دنیا رفت و من نتوانستم با او در بیمارستان خداحافظی کنم. بالاخره روزگار تلخ من ادامه داشت تا این که سال گذشته سارقان به منزل پدرم دستبرد زدند که بعد مشخص شد همسرم سارق منزل پدرم است ولی او فرارکرده بود و مخفیانه زندگی میکرد. به همین خاطر پدرم نیز هیچ گاه با من تماس نگرفت و من هم به خانه مادر شوهرم رفتم ولی آنها هم به جدایی ما رضایت دادند. این بود که به کلانتری آمدم تا از شوهرم طلاق بگیرم، اماای کاش ...
این گزارش حاکی است: در حالی که این زن جوان مدعی بود اکنون به مواد مخدر اعتیاد ندارد، تلاش گروه مشاوران و کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری از سوی سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) برای نجات این زن و فرزندان ۶ و ۷ ساله وی از تباهی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی