به گزارش مجله خبری نگار، وسواسهای فکری افکار یا تصاویری هستند که فرد احساس میکند که هیچ کنترلی روی آنها ندارد و این افکار به هوشیاری فرد هجوم میآورند. این افکار و تصاویر و امیال غیرقابلکنترل اغلب باعث اضطراب و پریشانی فرد میشود.
در کنار وسواسهای فکری، برخی وسواسها عملی هستند؛ یعنی رفتارهای تکراری بیرونی یا ذهنی که فرد احساس میکند بایستی حتماً آنها را انجام دهد؛ مثلاً برخی افراد مبتلا به وسواس تمیزی هستند و یک چیز را هزار بار میشورند، اما باز راضی نمیشوند. برخی هم نسبت به ظاهرشان دچار وسواس فکری -عملی میشوند؛ بهطوریکه فرد مدام احساس میکند لبهایش کوچک است، بینیاش بزرگ است، مژههایش کمپشت است و.. اما نکته اینجاست که این اختلال آسیبهای بسیار شدیدی را در زندگی خانوادگی، فردی و ارتباطی فرد ایجاد میکند که در صورت عدم درمان، احتمال ابتلا به سایر اختلالها همچون افسردگی، اضطراب، فوبی و... وجود دارد.
در ادامه، دکتر الهام آقائی، متخصص روانشناسی بالینی و استاد دانشگاه دررابطهبا عوامل تشدید و راهکارهای مقابله با این اختلال به ارائه توضیحاتی میپردازد.
به گفته آقائی، تقریباً یک تا سه درصد مردم در یک برههای از زندگیشان ممکن است دچار این اختلال شوند. خیلی از افراد هم هستند که نشانههایی از این اختلال را دارند، ولی ملاکها را بهصورت کامل ندارند.
این روانشناس درباره سن شروع اختلال وسواس میگوید: «اختلال وسواس از سنین پایین شروع میشود و معمولاً در پسرها از سن پنج- ششسالگی تا پانزدهسالگی و در زنان بیست تا بیست و نهسالگی شروع میشود. در بزرگسالی شیوع این اختلال بین زن و مرد مساوی است؛ ولی در دوران کودکی در پسرهای بیشتر دیده میشود.»
او تأکید میکند: «خیلی مواقع کودکان نشانههای اختلال وسواسی را از دیگران حتی از والدینشان مخفی میکنند و به همین دلیل این نشانهها اغلب در سالهای اول تشخیص داده نمیشود؛ گاهی اوقات البته این نشانهها در کودکان ممکن است متناسب با سنشان باشد که این مورد را بایستی متخصص روانشناسی بالینی تشخیص دهد.»
آقائی ژنتیک را در بروز اختلال وسواس اثرگذار میداند و میگوید خطر ابتلای بستگان درجه اول به این اختلال چهار برابر جمعیت عمومی است. او درباره نحوه ایجاد این اختلال توضیح میدهد: «برخی مدارهای مغزی هستند که در ایجاد رفتارهای حرکتی، شناختها و هیجانها دخیلاند. اختلال در این مدار مغزی باعث میشود تا فرد نتواند رفتارهای تکراری خودش را کنترل کند؛ گویی مغز نمیتواند جلوی افکار مربوط به شستن را زمانی که وسواس شستشو وجود دارد و نیازی به شستن نیست را متوقف کند. از طرفی، همه ما افکار منفی و افکار ناخوشایند داریم که این افکار با گذر زمان قدرتشان کم میشود؛ ولی افراد مبتلا به OCD نمیتوانند افکار منفی و ناخوشایندشان را متوقف کنند.»
این روانشناس درباره دلایل ایجاد افکار وسواسی در افراد میگوید: «در اکثر مواقع، یک دلیل ابتلا به OCD افسردگی و اضطراب در افراد است و کوچکترین اتفاق منفی احتمالاً میتواند باعث ایجاد افکار منفی در آنها شود. از طرفی دیگر، این افراد گرایش به افکار خشک و اخلاقی دارند؛ یعنی افکار منفی که سراغشان میآید را نمیتوانند بپذیرند و خیلی مواقع بهخاطرداشتن این افکار، احساس گناه و اضطراب زیادی دارند، خودشان را مسئول اتفاقهای زندگی خودشان و دیگران میدانند و نادیدهگرفتن این افکار برایشان سخت است.»
او ادامه میدهد: «افراد مبتلا به OCD معتقدند که باید بتوانند تمام افکار خودشان را کنترل کنند. آنها نمیتوانند بپذیرند که هرکسی ممکن است در زندگیاش گاهی اوقات افکار منفی و ناخوشایند داشته باشد، چون که داشتن این افکار را معادل انجامدادن واقعی آنها میدانند.»
آقائی با اشاره به ماهیت مزمن OCD میگوید: «شایعترین وسواسهای عملی در افراد تمیزکردن، وارثی، شمارش، رفتارهای تکراری و مرتبکردن چیزهاست که ماهیت مزمن و نوسان داری دارد. سی درصد آدمها بهبود پیدا میکنند، سی درصد وضعیتشان تغییر نمیکند و سی درصد بدتر میشوند؛ روند وسواس به این شکل اتفاق میفتد و در صورت عدم درمان خیلی شدید و حاد میشود.»
او ادامه میدهد: «۶۶ درصد افراد همزمان با OCD دچار افسردگی، فوبی یا حتی ممکن است که دچار سوء مصرف مواد شوند؛ لذا همبعدی و همزمانی این اختلالها با سایر اختلالها باعث میشود که اوضاع پیچیدهتر شود. همچنین همبودی این اختلال در دوران کودکی با بیش فعالی و اختلال تیک باعث میشود که روند بیماری با شدت بیشتری ادامه پیدا کند لذا افراد بایستی با اقدام هرچه سریعتر برای بهبودی، روند مزمن و نوسان دار این بیماری را کنترل کنند.».
آقائی در پاسخ به این سؤال میگوید: «زمانی که افکار بهصورت غیرقابلکنترل به ذهنمان هجوم میآورد و ما را مجبور به انجام کاری میکند تا این افکار غیرقابلکنترل را کنترل کنیم، آن موقع است که ما میتوانیم متوجه شروع افکار و رفتار وسواسی در خودمان شویم.»
او ادامه میدهد: «این افکار ما را مجبور به انجام کاری میکند و این اجبار میتواند انجامدادن برخی فعالیتهای ذهنی یا فعالیتهای بیرونی باشد؛ در نهایت این فعالیتهای اجباری آنچنان باعث اضطراب و آشفتگی در ما میشود که عملکردمان را در زندگی مختل میکند و باعث میشود که نتوانیم آن افکار را کنار بگذاریم.»
به عقیده آقائی، وسواس به دلیل ماهیت ناتوانکنندهای که دارد میتواند روابط عاطفی افراد را تحتالشعاع قرار دهد. او میگوید: «افکار وسواسی معمولاً زمان زیادی را از افراد میگیرد و از طرف دیگر، این افکار به دلیل عدم کنترل مانع ارتباط فرد با دیگران میشود. همچنین وسواس به دلیل ماهیت مزمن بر عملکرد زندگی فرد و ارتباط او با دیگران تأثیر منفی میگذارد.»
این روانشناس تصریح میکند: «وسواس فقط وسواس شستن، وارسیکردن، شمردن و وسواسهای عملی نیست؛ گاهی ما شاهد وسواس فکری و ارتباطی در افراد هستیم و متأسفانه درصد بسیار زیادی از این افراد هیچوقت ازدواج نمیکنند، چون نمیتوانند انتخاب کنند و تصمیمگیری در زندگیشان مختل میشود. این افراد حتی در صورت واردشدن به یک رابطه ممکن است دچار آسیب شوند.»
آقائی با بیان اینکه احتمال شروع وسواس از دوران کودکی وجود دارد، میگوید: «والدین میتوانند رفتارهای وسواسی خود را بهصورت ژنتیک و از طریق سبک والدگری غیر مقتدرانه، به فرزندانشان انتقال دهند؛ به همین دلیل لازم است تا والدین با مشاهده برخی تشریفات وسواسی در کودک متوجه احتمال وسواس در فرزند خود شوند.»
او تأکید میکند: «والدین در صورت مشاهده علائم وسواسی در کودکشان حتماً باید به رواندرمانگر مراجعه کنند و در کنار سبک والدگری سالم و درمان خود، با انجام برخی فعالیتها و بازیها مانع از این شوند تا کودکشان دچار اختلال وسواس شود.»
این روانشناس اختلال وسواس را قابلدرمان میداند و میگوید: «اختلال وسواس با درمانهای شناختی - رفتاری و مواجههدرمانی در کنار دارودرمانی قابلدرمان است. همچنین این اختلال در کودکان نیز با درمان، مدیریت سبک والدگری و مراجعه به روانشناس تا حدود زیادی قابلکنترل است.»
این روانشناس در پایان توصیه میکند: «اگر خودتان یا فرزندتان دچار بیماری وسواس هستید و نشانههای وسواس را دارید، برای ارزیابی دقیق به روانشناس بالینی مراجعه کنید و حتماً قبل از اینکه ماهیت مزمن این بیماری باعث آسیبهای شدیدتر و بیشتری برای خودتان یا اطرافیانتان شود، اقدامی انجام دهید.»