به گزارش مجله خبری نگار، اسدا... اسدی دبیر سوم سفارت ایران در اتریش پس از ۵ سال بازداشت غیرقانونی به ایران برگشت. اسدی طی این سالها توسط دولت بلژیک به شیوههای مختلف شکنجه شد، اما هیچ گاه در این مسیر ضعفی از خود نشان نداد. او زمانی که در یکی از اتوبانهای آلمان به سمت محل ماموریت خود در بلژیک در حرکت بود به صورت خشونت آمیزی توسط ماموران امنیتی متوقف و به همراه خانواده و فرزند خردسال خود دستگیر شد. این دستگیری خلاف کنوانسیونهای بین المللی بود و مصونیت دیپلماتیک اسدی را نقض کرد.
آن طور که همسر اسدی در صفحه فضای مجازی خود درباره شرایط زندان نوشته است، ماههای اول این زندان نیز چندان خوشایند نبود: «هیچ زندانی باور نمیکرد که من ۲۰ روز در بونکر نگهداری شدهام. بدترین افراد، چند شب در بونکر نگهداری میشدند و مجدد به سلول خود بازمیگشتند. در تمام ۲۰ روز اجازه هواخوری جمعی به من داده نشد. در بونکر تمام وسایلم را پشت در گذاشتند، به جز یک عدد تشک پلاستیکی، یک پتو و یک توالت فرنگی هیچ چیز نبود و کف و سقف با کاشی و سرامیک بدرنگ پوشیده شده بود به نحوی که آن را به یک غسالخانه شبیه کرده بود.»
آن گونه که خود اسدی در دیدارهای محدود با کنسول ایرانی در زندان نقل کرده و در اسناد وزارت خارجه ایران نیز ثبت شده، از همان ابتدا مسئولان امنیتی و زندانبانها تلاش کردند به او القا کنند تا خودکشی کند. بارها عنوان «خودکشی» در گفتگوهای مسئولان زندان با او مطرح میشود تا ذهن او به سمت این اقدام جهت دهی شود، اما اسدی متفاوت عمل میکند. اولین خواسته اسدی از مسئولان زندان یک جلد قرآن مجید بود. قرآنی که طی ۵ سال حبس غیر قانونی همراه و همدم او شد.
اسدی در روزهای پایانی این گروگان گیری بین المللی برای چهل و پنجمین بار ختم قرآن کرد و با لطف خدا توانست از چنگال ظالمان خلاص شود. اسدی شرایط شکنجه خود در زندان را این گونه تشریح کرده است: شکنجه در جایی که من حبس شده بودم از جنس شکنجههای قدیمی نبود. آنها میدانستند که روح انسان از هر چیزی با ارزشتر است. آنها به دنبال نابودی روحی من بودند. البته شکنجههای جسمی را هم به بهانههای مختلف انجام میدادند، مثلا زمستانهای آن جا بسیار سرد است و زندانبانها برای آن که من را اذیت کنند در سرمای سخت آن جا گرمایش سلول مرا قطع میکردند و من در سرما مریض میشدم یا شبها هر ۱۵ دقیقه یک بار چراغ سلول را به بهانه بازرسی روشن میکردند و عملا مانع خواب من میشدند، اما اصل ماجرا شکنجه روحی بود.
ناامید کردن و القای یأس برای خودکشی، محروم کردن من از شنیدن صدای خانواده ام و نداشتن امکان ملاقات با آنها ضربههای روحی بود که آنها دنبال میکردند. آنها به من میگفتند اگر خانواده ات برای دیدنت بیایند آنها را هم دستگیر میکنیم در حالی که طبق قوانین بین المللی این حق هر زندانی است که بتواند با خانواده خود ملاقات کند.