کد مطلب: ۳۵۵۳۷۰
ناشنیده‌ها از تاخت و تاز آمریکایی‌ها پس از تصویب لایحه «کاپیتولاسیون»
چگونه پیش‌بینی امام خمینی (ره) در سخنرانی ۴ آبان ۱۳۴۳ درباره عواقب وخیمِ دادن مصونیت قضایی به مستشاران آمریکایی به واقعیت تبدیل شد؟

به گزارش مجله خبری نگار، هیچ‌کس حاضر نشده بود این کار را انجام دهد؛ نه امینی و نه حتی اسدا... علم. علت این امتناع، ترس از عوارض اجتماعی و اعتراضات ناشی از تصویب چنین لایحه‌ای در مجلس شورای ملی بود. همه می‌دانستند که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این آمریکایی‌ها بودند که شاه را بازگرداندند؛ حتی خود محمدرضا پهلوی هم، بی‌محابا از حمایت آمریکایی‌ها راجع به خودش صحبت می‌کرد. اما همه آن‌چه که می‌شد محتوایش را در قالب مفهومی به نام «خیانت» بررسی کرد، تا حد امکان مخفی بود و کمتر جزئیات آن لو می‌رفت.

«کاپیتولاسیون» از آن ماجرا‌هایی بود که هیچ‌جوری نمی‌شد روی خیانت آن سرپوش گذاشت و به همین دلیل، سیاستمداران کهنه‌کار از تصویب آن طفره می‌رفتند. حسنعلی منصور اما، انگار عقل در کَلّه نداشت! بعد از آن‌که با چراغ سبز آمریکایی‌ها، نخست وزیر شد و به آرزوی دیرینه‌اش رسید، به سراغ تصویب لایحه کاپیتولاسیون رفت.

آمریکایی‌ها اعطای کمک بیشتر به شاه را منوط به تصویب این لایحه کرده‌بودند و حالا، منصور برای آن‌چه که محمدرضا می‌خواست، آماده همه‌جور فداکاری شده‌بود! تصویب کاپیتولاسیون، حتی در مجلس فرمایشی شاه هم، با مخالفت‌هایی روبه‌رو شد؛ با ۷۱ رأی موافق در برابر ۶۱ رأی مخالف به تصویب رسید. تازه خیلی‌ها که از عواقب تصویب چنین قانونی می‌ترسیدند، آن روز در مجلس غیبت داشتند! اما به هر صورت، بر لایحه کاپیتولاسیون مهر تایید خورد و قوه قضاییه ایران از سوی رژیم پهلوی، به طوررسمی فاقد اعتبار اعلام شد.

سخنرانی توفانی امام خمینی

همان‌طور که انتظار می‌رفت، خبر تصویب کاپیتولاسیون بالاخره درز کرد و آن‌ها که اهل سیاست بودند، خیلی زود فهمیدند چه اتفاقی افتاده است. خبر که به قم رسید، زودتر از همه مراجع و علما، امام خمینی مطلع شد. او، فردای آن روز، ۴ آبان سال ۱۳۴۳، مصادف با روز ولادت حضرت فاطمه (س)، در منزل خودش، واقع در محله «یخچال قاضی»، یکی از تاریخی‌ترین سخنرانی‌های خود را ایراد کرد؛ یک سخنرانی توفانی که با آیه «إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» آغاز شد و با گریه حاضران همراه بود: «قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون ... تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمند‌های فنی‌شان، با کارمندان اداری‌شان، با خدمه‌شان، با هر کس که بستگی به آن‌ها دارد، این‌ها از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند! اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه‌های ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود آمریکا! آن‌جا در آمریکا، ارباب‌ها تکلیف را معین کنند! ... ملت ایران را از سگ‌های آمریکا پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند ... اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند؛ و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی، شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگ‌ترین مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد! چرا؟ برای این که می‌خواستند وام بگیرند از آمریکا!» افشاگری و هشدار صریح امام درباره تبعات تصویب چنین قانونی، از سوی رژیم شاه با اقدام خصمانه پاسخ داده شد؛ ۹ روز بعد، امام خمینی را به تبعید فرستادند و قانون را اجرایی کردند.

آمریکایی‌ها پیش از کاپیتولاسیون

آمریکایی‌ها، بعد از شهریور ۱۳۲۰ و استقرار نیروهایشان در ایران، روی واقعی خود را نشان دادند؛ در اسناد شهربانی، گزارش‌های مکرری از تعرض آن‌ها به نوامیس مردم وجود دارد؛ این وضعیت حتی تا سال ۱۳۲۵ ش در آمار به نسبت قابل توجه، در شهر‌هایی مانند تهران، اراک و ... وجود داشت و اعتراضات گسترده مردم را برانگیخت. آمریکایی‌ها در آن زمان، تحت پوشش اشغال ایران توسط متفقین، از پیگرد‌های قانونی مصون می‌ماندند؛ اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد، برای در امان ماندن از پیگرد‌های قانونی، نیاز به اطاعت بی‌چون و چرای حکومت در قضیه کاپیتولاسیون داشتند تا دست کم بتوانند بر جنایات خودشان، در مجامع جهانی، سرپوش بگذارند.

با تصویب لایحه کاپیتولاسیون، آمار تعرض‌ها، هتک حرمت‌ها و جرایم بزرگ و کوچک مستشاران آمریکایی افزایش یافت؛ اما قوه قضاییه ایران، به دلیل تصویب آن قانون، قادر به پیگرد مجرمان نبود. برخی منابع تاریخی از ۱۵۰ ایرانی مظلومی صحبت می‌کنند که زیر چرخ‌های خودروی مستشاران آمریکایی جان باختند و هیچ کس نتوانست قاتلان آن‌ها را به محکمه ببرد. اخبار این جنایات، کمتر در جامعه پخش می‌شد؛ اما شاید نمونه «ایران سلیمی»، دختر معصوم و ۱۱ ساله کرمانشاهی از معدود جنایات مستشاران آمریکایی بود که در جامعه بازتاب پیدا کرد.

قتل فجیع «ایران»

روایت قتل «ایران سلیمی» به دست یکی از کارمندان سفارت آمریکا به نام «چارلز اِلگری» را، محمد بلوری، پیش کسوت عرصه روزنامه‌نگاری و پدر حادثه‌نویسی در مطبوعات ایران، فاش کرد. او سال‌ها بعد از این واقعه، در یک مستند تلویزیونی با نام «نسخه آمریکایی»، به شرح ماجرا پرداخت و گفت: «من در تحریریه کیهان، پشت میز کارم نشسته بودم و داشتم خبر تنظیم می‌کردم که خبر مربوط به کشته شدن دختری دانش‌آموز در کرمانشاه به دستم رسید؛ خبری که به اجمال می‌گفت یک دختر هنگام رفتن به مدرسه، به علت تصادف با یک جیپ نظامی، به شدت آسیب دیده‌است و احتمال فوت او وجود دارد. ما با خبرنگارمان در کرمانشاه تماس گرفتیم تا قضیه را پیگیری کند.

فهمیدیم راننده جیپ، یکی از کارمندان سفارت آمریکا به نام چارلز الگری است که در حالت مستی پشت فرمان نشسته و بعد هم از روی این بچه رد شده‌است. این دختر که اسمش ایران سلیمی بود، چند روز بعد، بر اثر جراحات واردشده در ۱۲ اسفند سال ۱۳۴۳ فوت کرد.» فشار و اعتراض مردم کرمانشاه، باعث شد که مأمور آمریکایی ساعاتی بازداشت شود؛ اما خیلی زود، سر و کله عوامل سفارت پیدا شد و با پیش کشیدن قانون کاپیتولاسیون، قاتل «ایران» را از بازداشت بیرون آوردند و با خودشان به تهران بردند.

بلوری می‌گوید: «اصلاً شهر به هم ریخت. مردم ریختند جلوی دادگستری و می‌گفتند نمی‌گذاریم او را ببرید، این زده یک دختر ایرانی را کشته، حالا بگذاریم فرار کند؟ یادم هست روزنامه‌ای که آن خبر را چاپ کرده بود، نایاب شد و به چاپ دوم رسید. مردم دست به تظاهرات زدند، اما خب، فایده‌ای نداشت.» بلوری بعد از چاپ این خبر، توسط ساواکی‌ها بازخواست شد: «آمدند گفتند حق نداشتی چنین خبری را منتشر کنی! من ماندم! آخر این خبر نه سیاسی بود و نه ربطی به مسائل سیاسی داشت؛ ولی آن‌ها با شدت به من توپیدند که حق این کار را نداشتی و خلاصه، چاپ آن خبر برای ما دردسر شد.»

ماجرای سگ آمریکایی در سرچشمه

پیش‌بینی امام درباره هتک حرمت ایرانیان و زیر پا گذاشتن شرف آن ها، با پذیرش کاپیتولاسیون، مصداق‌های متفاوت و متعددی پیدا کرد. آمریکایی‌ها بدون واهمه از تعقیب و پیگرد، هر چه می‌خواستند، انجام می‌دادند؛ اصغر میرزاعلیان، کارگر مس‌سرچشمه در خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی و با عنوان «انقلاب اسلامی در رفسنجان» منتشر شده‌است، روایتی بسیار تلخ در این زمینه نقل می‌کند.

او می‌گوید: «از سال ۱۳۵۲ به سرچشمه رفتم و مشغول کار شدم. تمام کار‌های سرچشمه زیر نظر کارشناسان آمریکایی بود. زمانی که برای بازدید از بنای خانه‌های مهندسان و کارشناسان می‌رفتم، خجالت‌آور بود. دستشویی‌ها رو به قبله بود و سگ‌های مخصوص آمریکایی‌ها از خانه‌ها حفاظت می‌کردند. خوردن مشروبات الکلی و جشن‌های مفتضح و مبتذل در حد گفتن نیست. آن‌ها همه چیز را در اختیار داشتند؛ اصلاً کسی نمی‌توانست به آمریکایی‌ها بگوید بالای چشمتان ابروست. در مقابل، امنیت شغلی در بین کارگران ایرانی بسیار کم و در حد صفر بود. آن‌ها نه از امکانات مالی مناسبی برخوردار بودند و نه حتی از نظر بهداشتی و درمانی حمایت می‌شدند. به محض اعتراض هم، بلافاصله آن‌ها را بیرون می‌انداختند و دست شان به جایی بند نبود. یادم هست یک بار یکی از کارگران به شدت بیمار شده‌بود و باید او را با آمبولانس به شهر انتقال می‌دادند، اما این کار را نکردند؛ چون سگ یکی از آمریکایی‌ها بیمار شده بود و می‌خواستند از آمبولانس برای انتقال آن حیوان استفاده کنند. وضع بدی بود.»

منبع: خراسان

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر